Friday, 15 July 2011

گوشه چشمی

لیلی شبی از وادی مجنون گذر کرد
با گوشه چشمی به حال او نظر کر


مجنون در آن امواج غم حال خوشی داشت
در گیرو دار عشق احوال خوشی داشت

فریاد می زد از سرِ سوز و سرِ درد
لیلای خود را یک نفس فریاد می کرد



لیلی چو حال عاشق دیوانه را دید
کوه دلش لرزید و سنگ خاره پاشید



آمد سر او را ز روی خاک برداشت
بر دامن پر مهر و گرم خویش بگذاشت

No comments:

Post a Comment