بيست و سه سال
پيشگفتار
سيری در زندگی سياسی و ادبی علی دشتی
بهرام چوبينه
* اوضاع سياسی ايران در سالهای کودکی و نوجوانی علی دشتی
* سقوط قاجاريه و به قدرت رسيدن رضا شاه
* شروع فعاليت سياسی علی دشتی
* استعفای رضا شاه و تغيير موضع علی دشتی
* شروع فعاليت فداييان اسلام
* ترورهای فداييان اسلام
* سرکوب بهاييان
* احمد کسروی و علی دشتی
* اصلاحات و روحانيت
* فعاليت ادبی علی دشتی
« بيست و سه سال » * سرگذشت کتاب
5
سيری در زندگی سياسی و ادبی علی دشتی
علی دشتی در سال ١٢٧٧ خورشيدی ( ١٨٩٨ ميلادی) دو سال پس از ترور ناصرالدين شاه در دشتستان، در نزديکی
ساحل خليج فارس در ناحيه ای دورافتاده بين بندر ديلم و بوشهر به دنيا آمد.
اوضاع سياسی ايران در سالهای کودکی و نوجوانی علی دشتی
سلطنت ناصرالدين شاه نزديک به پنجاه سال طول کشيد . وی در اوج قدرت و حکومت مطلقه خود در شاه عبدالعظيم
به ضرب تپانچه ميرزا رضا کرمانی به قتل رسيد.
مظفرالدين ميرزا وليعهد يک ماه و هشت روز پس از کشته شدن پدر در تهران به نام مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت
بود. برادرانش « طفلی سالخورده » نشست. وی هنگام جلوس چهل و چهار سال عمر داشت، اما به قول درباريان
می خواندند و به او نسبت همجنس « آبجی مظفر » کامران ميرزا و ظل السلطان او را به ريشخند می گرفتند و به طعنه
گرايی می دادند . جلوس او بر تخت سلطنت در نزد عامه مردم نه با خرسندی روبرو شد و نه برای او شوکت و
شکوهی به ارمغان آورد . وی مانند پدر تاجدارش سه بار با قرض از روسيه تزاری و انگليس با عده ای از درباريان
بيکاره و هرزه به اروپا سفر کرد که جز قرض، رسوايی و شرمساری چيزی از آن سفرها حاصل نشد.
تقريباً پس از يک قرن تلاشهای مستمر انديشمندان و آزاديخواهان، قيامهای ملّی و مردمی عليه استبد اد شاهان قاجار و
دستگاه روحانيت بعد از بازگشت مظفرالدين شاه از مسافرت سوم به اروپا بالا گرفت و سرانجام در ١٤ مرداد ١٢٨٥
خورشيدی برابر با ٥ اوت ١٩٠٦ ميلادی مظفرالدين شاه فرمان برقراری مشروطيت را صادر کرد و در ١٤ مهر
١٢٨٥ برابر با ٧ اکتبر ١٩٠٦ مجلس شورای م لّی ايران افتتاح گرديد . مظفرالدين شاه در ٥٤ سالگی در ٢٨ دی
١٢٨٥ بر اثر بيماری درگذشت.
در همين روز به حکم رسم جاری، سلطنت به پسر ارشدش محمدعلی ميرزا وليعهد رسيد که چند روز بعد تاجگذاری
کرد. وی به مجرد جلوس بر تخت سلطنت و تحکيم پادشاهی خويش، مخالفت و دشمنی خود را با حکومت مشروطه
آشکار ساخت و برای جلوگيری از کار آن و تعطيل مجلس به هر گونه اقدامی دست زد.
محمد علی شاه تحت تأثير سياست روسيه تزاری بود . وی با همکاری و پشتيبانی روحانيون مرتجع و طرفدار استبداد
به سرکردگی شيخ فضل الله نوری اقدام به انحلال مشروطه و تعطيل مجلس کرد. اما « مشروطة مشروعه » زير عنوان
اقداماتش با قيام ملّی در سراسر ايران مواجه شد و شکست خورد.
محمد علی شاه مجلس را به توپ بست . مشروطه خواهان را توقيف، محاکمه، تبعيد و يا اعدام کرد و يک دوره استبداد
کامل به شيوه ناصری برقرار ساخت که يک سال طول کشيد و سرانجام با قيام عامه ملّت در تبريز، مازندران، گيلان،
شيراز و تهران روبرو گرديد . قرارداد سرّی ١٩٠٧ ميان دولت روسيه و انگليس بر سر تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ
روس و انگليس و منطقه بی طرف، آزاديخواهان را عليه روس و انگليس برانگيخت و حتا طرفداران اين دو قدرت
استعماری را در ايران کاملاً سرخورده و خشمگين ساخت و سبب تمايل بخش بزرگی از آزاديخواهان به سياست
کشور آلمان گشت و موجب تأسيس احزاب ناسيوناليستی در ايران گرديد . در ٢٦ آوريل ١٩٠٩ ارتش تزاری طبق
قرارداد سرّی ١٩٠٧ برای استحکام حکومت استبدادی محمد علی شاه وارد آذربايجان شد و به کمک محمدعلی شاه
شتافت و عده ای از سران مشروطه در تبريز به دار آويخته شدند . به هر روی، محمد علی شاه در مقابل قيام
آزاديخواهان تاب نياورد و با عده ای از نزديکان خود به سفارت روس در زرگنده رفت و عملاً به دولت روسيه
پناهنده شد و از سلطنت خلع گرديد.
اداره امور کشور به کميسيون مجلس عالی سران مشروطه واگذار شد و در اين کميسيون به اتفاق آراء محمد علی شاه
به علت فرار و پناهندگی به سفارت روس از سلطنت خلع ( ٢٩ تير ١٢٨٨ ) و مجبور به ترک ايران گرديد . وی پس از
١٩٠٩ ) خاک ايران را ترک کرد و به روسيه ) هفتاد و پنج روز اقامت در سفارتخانه بيگانگان در ٧ مهر ١٢٨٨
رفت.
احمدشاه که نوجوانی دوازده ساله بود چند بار سوار الاغ پا به فرار گذاشت تا به سفارت روس نزد پدر و مادرش در
زرگنده برود. ولی او را درباريان دوباره به کاخ شاهی بازگرداندند 1 . وی چون هنوز به سنّ قانونی نرسيده بود، مدت
پنج سال تحت نظر نايب السلطنه هايی که از جانب مجلس تعيين می شدند سلطنت کرد.
کشورهای اروپايی خود را برای مقابله با جنگ جهانی اول مجهز می کردند تا آيا در جنگ جهانی مشارکت کنند و يا
بی طرف بمانند . اما درباريان ايران در تدارک جشن تاجگذاری بودند و تمامی فکر زمامداران فاسد و جاهل متوجه
چراغانی و برپا ساختن طاق نصرت بود.
تأليف دکتر « سيمای احمدشاه قاجار » تأليف سيد حسن تقی زاده، صفحه ٨٦ و يا کتاب « تاريخ اوايل انقلاب مشروطه ايران » 1 [نگاه کنيد به
[ محمد جواد شيخ الاسلامی، نشر گفتار، صفحه ٢٣
6
١٩١٤ ) به سنّ قانونی رسيد و در همين سال تاجگذاری کرد . شروع سلطنت او با آغاز ) احمد شاه در تابستان ١٢٩٣
جنگ جهانی اول مقارن افتاد . اوضاع سياسی، اقتصادی و نظامی کشور سامانی نداشت . ارتش تز اری شمال ايران تا
قزوين را زير نفوذ خود داشت و انگليسها جنوب ايران تا اصفهان را زير تسلط خود داشتند . در جريان جنگ، قوای
عثمانی که متحد آلمان بود از جانب مغرب وارد ايران شد.
دولت ايران اعلام بی طرفی کرد اما از جانب روس و انگليس پذيرفته نشد و در واقع قسمت اع ظم خاک ايران در
اشغال قوای نظامی بيگانه بود . در آغاز جنگ، شيخ الاسلام عثمانی فتوای جهاد عليه انگلستان، فرانسه و روسيه
صادر کرد . يکی از مراجع بنام شيعه در آن زمان، ميرزا حسن شيرازی فتوای شيخ الاسلام عثمانی را تأييد کرد و
محاربه با انگليس و روسيه را برای ش يعيان واجب شمرد . رقيب او آخوند سيد محمد کاظم خراسانی يکی ديگر از
مراجع بزرگ آن زمان به دولت ايران توصيه کرد تا به روس و انگليس بپيوندد و فتوای عليه عثمانی و آلمان را
صادر کرد . دو فتوای متضاد و متغاير از دو مجتهد طراز اول، ميان طلاب و روحانيون و همچنين طرفد اران اين دو
مرجع تقليد اختلاف ايجاد کرد و هر گروهی معجزه ای و شايعه ای پيرامون ولی نعمتان خود می ساختند.
طرفداران حاج ميرزا حسن شيرازی بر سر منابر می گفتند : امپراتور، مردم و ارتش آلمان مسلمان شده و سربازان
با خود حمل می کنند و تا آنجايی پيش رفتند که امپراتور آلمان را مروّج و « لا اله الا الله محمد رسول الله » بازوبند
. دادند و پادشاه مسلمانان خواندند 1 « حاج ويلهلم مؤيد الاسلام » مدافع اسلام ناميدند و به امپراتور آلمان عنوان
طرفداران آخوند سيد محمد کاظم خراسانی دولت وملّت مسلمان عثمانی را نجس می شمردند، ولی با افس ران و عمّال
انگليسی ساعتها در خانه خود به مشاوره و تبادل نظر می نشستند و مورد تحقير و ايراد طلاب گروه مخالف قرار می
. گرفتند 2
دامنه اين تبليغات و طرفداريهای ابلهانه به ايران هم کشيد و رجال سياسی و نظامی به دو دسته تقسيم گرديدند . عده ای
از رجال سياسی و مذهبی به طرفداری آلمان و عثمانی مشغول شدند . شعرا در مدح امپراتور آلمان شعر گفتند .
نويسندگان و روزنامه نگاران در ستايش جنگ عليه انگليس و روسيه مقالات نوشتند . رجال سياسی وادبی در رؤيای
رهايی ايران از شرّ روس و انگليس را در سر می پروراندند و خلاصه فصل جديدی در اد بيات سياسی ايران مفتوح
گرديد.
تهديد روس و انگليس نسبت به دولت سبب مهاجرت جمعی از وکلای مجلس و تعطيل آن شد . در هجرت دولت آزاد
ايران به وجود آمد و موجب از کار افتادن دولت گشت . بدين گونه در طول چهار سال سلطنت احمدشاه، ايران در
اشغال بيگانگان بود و نخست وزيران انتخابی او علناً به طرفداری از روسيه و به ويژه انگليس مشهور بودند و معاهده
ها و قراردادهای ننگينی امضاء کردند که به سبب تعطيل مجلس به تصويب نهايی نرسيد اما بعدها باعث گرفتاری
ايران شد . استقلال سياسی و ارضی ايران از جانب طرفين جنگ به وضوح ناديده گرفته می شد . مستوفی الممالک
نخست وزير که مدافع بی طرفی ايران در جنگ بود در اثر فشار انگليس و روس عزل شد و شاهزاده عبدالحسين
ميرزا فرمانفرما که مورد اطمينان دولت انگليس بود، نخست وزير گرديد . وی اعلام بی طرفی ايران را ناديده گرفت
و مسبب مواففتنامه ژانويه ١٩١٦ شد که ظاه راً سرّی بين روس و انگليس بسته شده بود و اين دو کشور را مجاز می
ساخت تا پس از پيروزی در جنگ، ايران را به نحوی بين خود تقسيم نمايند.
قبلاً در دوران محمد علی شاه قاجار و استبداد صغير، قرارداد سرّی ديگری بين روس و انگليس بر سر تقسيم ايران
در سال ١٩٠٧ بسته شده بود اما انقلاب اکتبر ١٩١٧ و نظر دولت جديد روسيه مبنی بر عدم دخالت در امور ديگران
مانع تقسيم ايران گرديد.
ايران عملاً از دوران مظفرالدين شاه تا انقراض قاجاريه به دو منطقه نفوذ تقسيم شده بود . در شمال ايران ديويزيون
قزاق و در جنوب بريگاد انگليس با هزاران سر باز انگليسی و هندی حضور داشتند . با انقلاب اکتبر، نيکلای دوم تزار
روسيه مجبور به استعفاء شد . بلشويکها زمام امور روسيه را به دست گرفتند . انتشار خبر پيروزی کمونيستها در
روسيه و انقراض سلطنت در آن کشور، ارتش اشغالی را در ايران دچار سردرگمی عميقی ساخت . عده ای به انقلاب
کمونيستی پيوستند و عده ای به تزارها وفادار ماندند و در خاک ايران به فعاليت عليه دولت انقلابی روسيه مشغول
شدند.
١٩ دسامبر ١٩١٧ ) سياست جديد دولت انقلابی روسيه در ) لنين رهبر انقلاب روسيه طی پيامی در ٢٥ آذر ١٢٩٦
قبال کشورهای آسيايی و از جمله ايران را به شرح زير اعلام داشت:
ما اعلام می کنيم که عهدنامه سرّی راجع به تقسيم ايران، محو و پاره گرديد و همين که عمليات جنگی (جنگ ...»
جهانی اول ) خاتمه يافت، قشون روس از ايران خارج می شود و حق تعيين مقدرات ايران به دست ايرانيان تأمين
خواهد گرديد ... ای مسلمانان روسيه ، ای مسلمانان مشرق زمين، در راه تجديد حيات عالم، ما از جانب شما انتظار هم
.« عقيدگی و مساعدت را داريم
اعلاميه لنين آشفتگی عميقی در ديپلماسی ايران ايجاد کرد . بطوری که دولت ايران با ناباوری و ترديد به کاردار
. سفارت خود در پتروگراد مأموريت داد که توضيح بيشتری از دولت انقلابی روسيه بخواهد 1
[ خاطرات آيت الله آقا نجفی قوچانی، صفحه ٥٢٣ « سياحت شرق » 1 [کتاب
از احمدعلی سپهر] « ايران در جنگ بزرگ » 2 [خاطرات آيت الله قوچانی، صفحه ٥٧٥ تا ٦٠٨ و کتاب
7
١٦ ژانويه ١٩١٨ ) نامه ای به امضای تروتسکی رييس کميساريای دولت شوروی به کاردار ) در تاريخ ٢٦ دی ١٢٩٦
سفارت ايران در پتروگراد به شرح زير تسليم گرديد:
نظر به اينکه ملّت ايران از وضع آتيه عهدنامه ١٩٠٧ منعقد بين روس و انگليس مردّد است، با نهايت احترام به نام »
حکومت جمهوری روسيه مراتب ذيل را به استحضار خاطر شريف می رساند : موافق نص صريح اصول سياست بين
المللی که در کنگره دوم کميسرهای ممالک روسيه در ٢٦ اکتبر ١٩١٧ مقرر شده است، شورای کميسرهای ملّت
روس اعلام می دارند که معاهده فوق الذکر نظر به اينکه عليه آزادی و استقلال ملّت ايران بين روس و انگليس بسته
شده، به کلّی ملغی و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نيز که هر جا حيات ملّت و آزادی و استقلال ايران را محدود نمايد
از درجه اعتبار ساقط خواهد بود . در خصوص تعديات دستجاتی از قشون روس که هنوز خاک اير ان را تخليه نکرده
اند، بايد خاطرنشان شود که اين ترتيبات برخلاف اراده و ميل ما صورت گرفته و ناشی از جهالت قسمتی از سربازان
و سوء نيت ضد انقلابی فرماندهان ايشان است . شورای کميسرهای روسيه آنچه در حيّز قدرت دارد به استخلاص
ايران از مأمورين تزار و سرمايه داران امپراطوری خود که هم دشمن ملّت ايران و روسيه می باشند مبذول داشته،
تمام اتباع روس را که مرتکب اعمال تجاوزکارانه نامشروع نسبت به ملّت ايران شده اند، مجدّانه موافق قوانين انقلابی
[دولت روسيه ] تنبيه خواهد کرد و در زمينه روابط بين المللی با همه امکانات جدّيت خو اهد کرد که به تخليه کامل
قشون عثمانی و انگليس از ايران موفقيت حاصل کند.
صميمانه اميدوارم موقع آن نزديک شده باشد که ملل دنيا حکومتهای خود را به جلوگيری از تجاوزات نسبت به ملّت
ايران وادار و موانع توسعه قوی و ترقی آزادانه مملکت مزبور را مرتفع نمايند . به هر ح ال شورای کميسرهای ملّت
2« روس فقط روابطی را با ايران معتبر می داند که مبنی بر تعهداتی به رضايت طرفين و احترامات بين دو دولت باشد
.
انتشار متن اعلاميه لنين و نامه تروتسکی به کاردار سفارت ايران در پتروگراد و آنگاه انتشار متن تمامی قراردادهای
سرّی بين حکومت تزار ی روسيه و امپراتوری انگليس توسط دولت انقلابی روسيه سبب خشنودی نيروهای آزاديخواه
و مترقی در ايران گرديد و بيش از پيش برای دولت انگليس و عمّال او در ايران رسوايی به وجود آورد و سبب
مشکلات فراوانی برای هدفهای استعماری انگليس در ايران شد.
اتحاد جماهير شوروی در اعلاميه ١٤ ژانويه ١٩١٨ رسماً الغای کلّيه امتيازات و حقوقی که روسهای تزاری به زور
از ايران گرفته بودند اعلام داشت و در اعلاميه مورخ ٢٦ ژوئن ١٩١٩ دولت شوروی مفاد اعلاميه های قبلی خود
را تکرار و طرح قراردادی حاوی الغای امتيازات تزاری و کاپيتولاسيون و انصر اف از دريافت قروض و تحويل
راهها و خطوط آهن و تأسيسات بندری را به دولت ايران پيشنهاد کرد و چندی بعد طبق قرارداد جديدی در ١٩٢١
مناسبات ايران و اتحاد جماهير شوروی دوستانه و صلح آميز گرديد.
جنگ جهانی اول که بر سر تقسيم مستعمرات و تحصيل منافع و امتيازات ميان ام پراتوريهای اروپايی درگرفته بود با
پيروزی انگليس و فرانسه خاتمه يافت . امپراتوری عثمانی از هم پاشيده شد و کشورهای سوريه، لبنان، عراق،
عربستان سعودی، کويت و تعدادی شيخ نشين در اطراف خليج فارس و مرزهای ايران به وجود آمد که رسماً دست
نشانده فرانسه و انگليس شدند.
پيروزی انقلاب کمونيستی و اعلام سياست دوستانه دولت انقلابی روسيه با ايران سبب دغدغه خاطر انگليسيها گرديد و
احتمال نشر و نفوذ عقايد انقلابی در خاورميانه و آسيا خواب راحت را از آنان ربود . سياست جديد انگليس بر آن بود
که گرداگرد اتحاد جماهير شوروی حصاری از دو لتهای قوی و نزديک به خود ايجاد کند تا مانع از توسعه عقايد
کمونيستی گردد . در ترکيه آتاتورک جمهوری جوان ترک را به وجود آورد و عراق هم تحت قيموميت انگليس درآمد .
اما در ايران که به دروازه های شبه قاره هند نزديکتر و علاوه بر آن نابسامانيهای اقتصادی و سياسی عميق تر و به
ويژه ضعف حکومت مرکزی در اداره کشور به چشم می خورد، فضا به شدت برای پذيرفتن عقايد و آراء سوسياليستی
آماده شده بود . به ويژه آنکه آزاديخواهان و انديشمندان ايرانی مفتون انقلاب و دگرگونيهای روسيه شده بودند و اين
شيفتگی را در ادبيات سياسی آن زمان عميقاً منعکس می کردند.
١٩١٧ ) عده ای از روحانيون به دسيسه و تحريک عمال انگليس در ايران، از جمله سيد حسن ) در ٢٥ تيرماه ١٢٩٧
مدرّس، در شاه عبدالعظيم تحصن اختيار کرده و با تشکيل جلسات و ايراد سخنرانی از احمد شاه عزل صمصام
السلطنه را از رييس الوزرايی خواستار شدند . همراه با روحانيون، بازاريان و اصناف تهران دکانهای خود را بستند و
. ضمن تظاهرات، برکناری صمصام السلطنه را تنها شرط بازکردن دکاکين خود اعلام نمودند 3
تمامی اين زمينه سازيها تمهيداتی بود که طرفداران سياست انگليس با رضايت و همکاری احمدشاه به وجود آوره بودند
تا مير زا حسن وثوق الدوله را که از عمّال انگليس بود به رييس الوزرايی برسانند و احتمالاً از اين موضوع صمصام
روز « يکم ديماه » 1 [اين آشفتگی را حتا ميان روشن بينان جامعه آن زمان ايران نيز مشاهده می کنيم . کسروی در سخنرانی خود به مناسبت
لنين آن مرد دادگر رشته کارهای کشور بزرگ روس را به دست گرفته يکی از دادگريهايش اين می بود » : کتابسوزی در سال ١٣٢٣ می گويد
صفحه ١٥ ، چاپ پيمان] « که ايران آزاد گردد و سپاه روس پس از ده سال بودن و نشستن [از ايران] بيرون روند
تأليف باقر عاقلی، جلد اول، صفحه ٣٦٨ تا ٣٦٩ . ترجمه متن هر دو « روزشمار تاريخ ايران » 2 [اعلاميه لنين و نامه تروتسکی به نقل از
نامه بسيار نارسا و به انشای آن زمان است، با اين حال مطالعه آنها خالی از فايده نيست]
[ جلد اول، صفحه ٩١ ،« روزشمار تاريخ ايران » 3 [کتاب
8
١٩١٨ ) صمصام السلطنه را عزل و وثوق الدوله را بنا به ) السلطنه آگاه بوده است . احمدشاه در ٢٦ تيرماه ١٢٩٧
تقاضای سيد حسن مدرّس و عده ای از روحانيون پرنفوذ به ر ييس الوزرايی منصوب کرد . صمصام بدون توجه به
عزل خود و برخلاف ميل انگليسيان دستور داد حکومت نظامی را لغو کنند و قرارداد کاپيتولاسيون را که الغای آن از
جانب دولت انقلابی شوروی اعلام شده بود و هنوز دولت انگليس آن را لغو نگرده بود و بر اجرای آن پافشاری داشت،
غيرقانونی اعلام کرد.
وثوق الدوله در ٦ مرداد ١٢٩٧ رسماً کار خود را آغاز کرد و از ورود صمصام السلطنه که خود را هنوز نخست
وزير و کابينه خود را قانونی می پنداشت به مقرّ دولت جلوگيری نمود.
ميرزا حسن خان وثوق الدوله که از اشراف قاجاريه و از رجال سياسی قدرتمند بود، با توافقی پنهانی با انگليسيها در
٢١ مارس ١٩١٧ ) تشکيل بريگاد تفنگداران ) پی تأمين نظريات دولت انگليس برآمد . وی در اول فروردين ١٢٩٦
انگليس را در جنوب ايران به رسميت شناخت و تمامی اعلاميه ها و نامه های رسمی حکومت انقلابی روسيه را در
قبال ايران ناديده شمرد و در حفظ منافع انگليس در ايران جديّت صميمانه ای نشان داد.
١٩١٩ ) بطور رسمی پايان يافته اعلام گرديد . ) دولت وثوق الدوله بر سر کار بود که جنگ جهانی در ٢٢ آبان ١٢٩٧
دولت فرانسه از طريق سفارتخانه خود در تهران پايان جنگ جهانی و شکست آلمان وعثمانی را اعلام کرد . قوای
عثمانی از ايران خارج شد ولی انگليس نه تنها از ايران خارج نشد، بلکه وثوق الدوله پنهانی با انگليسيان در کار تهيه
و نوشتن يک معاهده جديد بود که در عمل نه تنها کاپيتولاسيون را تأييد و تثبيت می کرد، بلکه به صورت رسمی
٩ اوت ١٩١٩ ) وثوق الدوله ) ايران را در رديف مستعمره های انگليس قرار می د اد و سرانجام در ١٧ مرداد ١٢٩٨
طی اعلاميه ای امضای قرارداد بين ايران و انگليس را فاش ساخت.
مجلس به علت عدم حضور نمايندگان تعطيل بود و قرارداد بين وثوق الدوله و سِر پِرسی کاکس وزير مختار انگليس به
امضاء رسيد . به همين دليل در تاريخ ا يران اين قرارداد به قرارداد وثوق الدوله – کاکس معروف است. متن قرارداد با
زيرکی خاصی نوشته شده بود و جابجا از استقلال ايران هم سخن می رفت . اما تمامی مسائل مالی و نظامی ايران
دربست در اختيار دولت انگليس قرار می گرفت . طبق مواد اين قرارداد، ارتش، ژاندارمری و د يويزيون قزاق
متحدالشکل می شدند و در ضمن دولت انگليس به ايران دو ميليون ليره انگليس وام می داد.
وثوق الدوله به بهانه مساعده مالی، ارتش و مالية مملکت را در اختيار بريتانيا گذاشت و درواقع شروع به اجرای
قرارداد کرد . بريتانيا غير از پرداخت وام دو ميليون ليره ای، مبلغ کلانی هم به عنوان هديه به وثوق الدوله و ديگر
. دست اندرکاران پرداخت کرد 1
احمدشاه به فرنگ رفت و مدتی نيز مهمان دولت فخيمه انگليس بود . مخارج سفرهای احمدشاه و حتا حقوق ماهيانه وی
از همان محل قرضه و وام انگليس پرداخت می شد . احمد شاه به دليل اين خوش خدمتی وثوق الدوله، با وجود همه
مخالفتهايی که مفاد قرارداد در عامه ايرانيان ايجاد کرده بود، زمامداری وثوق الدوله را تمديد می کرد و به او فرصت
می داد تا قرارداد ننگين وثوق الدوله – کاکس صورت اجرايی بگيرد.
درخواستهای جديد دولت شوروی برای عقد قرارداد صلح و پيشنهاده ای جديد همکاری دوستانه آنان عمداً از جانب
وثوق الدوله بی جواب می ماند و او حاضر به مذاکره با دولت شوروی نمی شد و حتا وثوق الدوله کنسول پيشين را از
جانب دولت تزاری در ايران به رسميت می شناخت و کنسول جديد دولت انقلابی را فاقد صلاحيت می دانست .
قزاقهای روسيه تز اری ساکن در مناطق شمالی ايران به طرفداری از تزارها، کنسول دولت انقلابی را که راهی تهران
بود و حاضر به هرگونه مصالحه و قرارداد جديد به نفع ايران بود، به اشاره انگليس و موافقت وثوق الدوله دستگير و
در ساری تيرباران کردند.
دولت آمريکا توسط وزير مختار خود در ا يران به انعقاد قرارداد وثوق الدوله – کاکس شديداً اعتراض کرد و حتا
دويست هزار تومان مواد خوراکی را که بطور رايگان ماهيانه به دولت ايران می داد، در اعتراض به قرارداد قطع
کرد.
انتشار اعلاميه وقوق الدوله و متن قرارداد وی با کاکس، آتش شورش و مخالفت با وی را در س راسر ايران شعله ور
گردانيد و به ويژه در ميان نظاميان آزاديخواه و استقلال طلب انچنان تأثير ناگواری گذارد که حتا سرهنگ فضل الله
خان آق اولی يکی از افسران ميهن دوست ژاندارمری در اعتراض به اين قرارداد خفّتبار که متضمن تحت الحمايگی
ايران توسط انگليس بود، در دف تر فرماندهی و در مقابل چشمان افسران و سربازان با هفت تير خودکشی کرد . عمل
شجاعانه او سبب بيداری جنبش ضداستعماری در ميان قزاقان و قوای نظامی کشور شد . به ويژه آنکه در اثر تبليغات
. آلمان در حين جنگ جهانی اول، انديشه های ناسيوناليستی و ضدانگليسی رونق دوباره ای يافته بود 2
سقوط قاجاريه و به قدرت رسيدن رضا شاه
اوضاع اقتصادی کشور به سبب هجوم قوای خارجی و زد و خوردهای آنان در محدوده سرزمين ايران در دوران
جنگ جهانی اول و خرابيهای ناشی از شورشهای ضد دولتی در نواحی مختلف کشور به وخامت کامل گراييده و
از دکتر « سيمای احمدشاه قاجار » 1 [برای اطلاعات بيشتر در مورد اين قرارداد و ميزان رشوه وزراء و متن قرارداد مراجعه کنيد به کتاب
« تأليف حسين مکی « زندگانی سياسی سلطان احمدشاه » محمد جواد شيخ الاسلامی و يا کتاب
2 [روزشمار تاريخ ايران، صفحه ٩٥ و ٩٦ ، جلد اول]
9
زندگی مردم را به فلا کت و نيستی کشانده بود . خزانه کشور تهی بود . ميليونها قرض خارجی وجود داشت . کشاورزی
راکد و هزينه زندگی سرسام آور شده بود . قحطی، گرسنگی و بيماری سراسر کشور را فرا گرفته بود . حتا دولت قادر
نبود حقوق ناچيز ماهيانه افراد ژاندارمری و قزاق را که تعداد زيادی هم نبود ند بپردازد و حقوق آنان مدتها بود که
پرداخت نشده بود.
در چنين دورانی نهضتهای آزاديخواهانه جنگل در گيلان، قيام خيابانی و لاهوتی در تبريز و قيام محمدتقی خان پسيان
در خراسان عليه حکومت قاجارها و دولتهای دست نشانده خارجی به وجود آمد.
سران و يا اعضای پرنفوذ اک ثر قيامهای نامبرده فرماندهان نظامی و ژاندارمری بودند که در عمق وجود خود ميل
داشتند بر خرابه های کشور، دولتی آزاد ايجاد نمايند و ميهن خود را از شرّ دخالت خارجيان رها سازند . در اغلب
نواحی کشور ايلات و عشاير سر به شورش برداشتند و در حقيقت در تمامی سرزمين ايران ناامنی و هرج و مرج به
وجود آمده بود . عامه مردم و همچنين رجال نظامی و سياسی، حتا طرفداران ادامه پادشاهی قاجاريه، عميقاً ضرورت
برقراری يک قدرت مرکزی را در ايران احساس می کردند و از هر نظر توده ايرانی آماده پذيرش روی کار آمدن
يک دولت مقتدر و متمرکز ملّی بود . شاه مشروطه و دولت مشروطه در اين زمان تنها جنبه تشريفاتی داشت و بازيچه
ای در دست دولت استعماری بريتانيا بود.
احمد شاه که در سفر اروپا بود، پس از زيارت نجف و کربلا از راه خرمشهر وارد ايران شد و پس از چند روز در
اثر فشار مخالفان و مقاومت آزاديخواهان و استقلا ل طلبان، وثوق الدوله مجبور به کناره گيری از پست رييس
الوزرايی شد و ميرزا حسن خان مشيرالدوله به رييس الوزرايی منصوب گرديد . وی برای تأمين آرامش طی اعلاميه
ای، لغو يا تصويب قرارداد وثوق الدوله را بستگی به نظر مجلس شورای ملّی دانست . اين اعلاميه مورد قبول
آزاديخواهان قرار نگرفت و مشيرالدوله استعفاء داد و سپهدار رشتی رييس الوزراءء شد و او هم نتوانست در مقابل
هرج و مرج و آشوبی که در سراسر کشور به علت عدم کفايت شاه و رجال درباری ايجاد شده و مشکلات اقتصادی و
سياسی فراوانی را به همراه آورده بود تاب بياورد و از همه م همتر نتوانست امنيت و آرامشی در کشور ايجاد کند و
١٩٢١ ) استعفای خود را تسليم احمدشاه کرد. ) سرانجام در ٢٥ دی ١٢٩٩
احمدشاه نخست به ميرزا حسن مستوفی الممالک و سپس ميرزا حسن مشيرالدوله و آنگاه عبدالمجيد ميرزا عين الدوله
پيشنهاد رييس الوزرايی کرد و همه آنها از ق بول اين مسئوليت پيچيده سر پيچيدند و سرانجام سپهدار رشتی مجدداً
مأمور تشکيل کابينه شد . تشکيل کابينه وی ٢٦ روز طول کشيد زيرا هيچکدام از رجال سياسی حاضر به قبول پست
وزارت در آن دوران پر التهاب نشدند . به هر روی او موفق شد پس از ٢٦ روز مطالعه و بحث و گفتگو در ٢٨ بهمن
١٢٩٩ هيأت وزيران خود را به احمدشاه معرفی و شروع به کار کند.
يک روز بعد، در ٢٩ بهمن ١٢٩٩ بريگاد قزاق زير فرماندهی رضاخان ميرپنج که در مأموريتهای نظامی در نواحی
مختلف کشور موفيتهايی به دست آورده بود و تازه پيرزمند در سرکوب جنگليان از شمال کشور به قزو ين وارد شده
بود، به سمت تهران حرکت کرد . در همان روز احمد شاه هيأتی را عازم کرج کرد تا از ورود قوای قزاق به تهران
جلوگيری نمايد . اما رضاخان ميرپنج تصميم خود را گرفته بود و حرکت به سوی تهران را ادامه داد و در دوم اسفند
١٢٩٩ در شاه آباد تهران اردو زد.
در همين روز اديب السطلنه معاون رييس الوزراء و رييس دفتر احمدشاه برای مذاکره به شاه آباد رفتند و پس از
ملاقات با رضاخان هر دو بازداشت گرديدند.
يک جوان سی و دو سالة ماجراجو که اشتهار داشت با سفارت ، « رعد » سيد ضياءالدين طباطبايی مدير روزنامه
انگليس رفت و آمدهای وسيع ی دارد، يکباره عمامه خود را تبديل به سرداری و کلاه پوستی نمود و با مقدار زيادی پول
نقد که از سفارت انگليس دريافت کرده بود به شاه آباد نزد رضاخان ميرپنج رفت و به او پيوست . او در شامگاه همان
روز نطق مهيجی برای قزاقان ايراد کرد و سپس به هر يک از افراد و نفرات سه ماه حقوق عقب افتاده قزاقان
پرداخت شد و بريگاد قزاق به سمت تهران حرکت کرد.
در سپيده دم سوم اسفند ١٢٩٩ (فوريه ١٩٢١ ) قوای قزاق در همدان به فرماندهی ميرپنج رضاخان وارد تهران شد و
تمامی ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را متصرف گرديد . سفارتخانه ها محاصره و ک لّيه زندانيان سياسی آزاد
شدند. تيراندازی برای ارعاب مردم تا ظهر ادامه يافت و از طرف رضاخان يک اعلاميه در ٩ مادّه صادر و به
موجب آن حکومت نظامی اعلام گرديد.
کودتا بدون اطلاع احمدشاه و دربار او انجام گرفت . اما سفير و مأمورين عاليرتبه انگليس در ايران و به ويژه ژنرال
ادموند آيرونسايد فرمانده قوای انگليس در ايران از آن کاملاً با خبر بوده و اصولاً کودتا طبق نقشه وی انجام گرفت .
چنين به نظر می رسد که دولت و وزارت خارجه و سازمانهای جاسوسی انگليس مستقيماً در به قدرت رسيدن
رضاخان ميرپنج نقشی نداشتند.
قبلاً برخی از طرفد اران قرارداد وثوق الدوله – کاکس که از مخالفت افکار عمومی برآشفته شده بودند، در فکر کودتا
می گويند اين فکر مرحوم نصرت الدوله [فيروز] بود که » . بودند تا بلکه کودتاچيان بتوانند مواد قرارداد را اجرا کنند
با شتاب از فرنگ به ايران برگشت . ولی مرحوم سيد ضياء الدين که با وزير مختار انگليس دوست و محرم بود و
طرح قرارداد را با يکديگر ريخته و به وثوق الدوله تقريباً تحميل کرده بودند، پيشدستی کرده و خود جانشين نصرت
10
الدوله شد و از همين روی پس از دريافت فرمان نخست وزيری اقدام به لغو قرارداد کرد و راه ارتباط با دولت
.1« شوروی را نيز باز کرد
بطور کلّی می توان گفت بدون کمک فکری و مالی انگليسيها کودتای سوم اسفند نمی توانست به مرحله اجرا در آيد و
پيروز گردد . فراموش نکنيم که روح جامعة آن روز ايران آماده پذيرش يک نظم متشکل اجتماعی – سياسی بود و چه
انگليسيها می خواستند و چه نمی خواست ند، رضاخان ميرپنج يا يکی از ميرپنجهای ديگر کودتا می کرد . اما عملّی
کردنش جز با حمايت مقامات سياسی و نظامی انگليس ميسّر نبود زيرا انگليسيان علاوه بر قوای نظامی خود در ايران،
. منابع مالی کافی داشتند و از نفوذ سياسی فراوانی برخوردار بودند 2
يک حکومت مقتدر مرکز ی در ايران با هدفهای سياسی و نظامی دولت انگليس سازگاری کامل داشت زيرا نمايندگان
پارلمان انگليس با ادامه اشغال ايران وسيله قوای نظامی انگليس به سبب وضع اسفبار اقتصادی بريتانيا موافق نبوده و
مخارج آن را تصويب نمی کردند . بعلاوه دولت انقلابی اتحاد شوروی در نخس ت انچنان مشغول مسائل داخلی خود بود
که هيچ خطری از جانب روسيه برای کشورهای تحت استعمار انگليس وجود نداشت.
رضاخان ميرپنج با کمک مالی و فکری انگليسيها کودتا کرد . ولی تصور اينکه گماشته انگليسيها بود، به سبب عدم سند
تاريخی، تصوری عبث و بيهوده است . زيرا رضاخان يک روز پس از کودتا با همه التماسهای وزير مختار انگليس و
توصيه های رجال سياسی ايران، سفارت انگليس را که برخی رجال سياسی به آن پناه برده بودند، محاصره کرد و
آنقدر سخت گرفت که متحصنين از سفارت با خواری و خفّت خارج شدند و ديگر تا به امروز اين عمل شرم آور
تکرار نشد.
يافت و تمامی دولتهايی که با رعايت ظواهر مشروطه از طريق « سردار سپه » رضاخان طبق فرمان احمدشاه عنوان
مجلس انتخاب می شدند، وی را به عنوان وزير جنگ در کابينه خود وارد می نمودند.
حکومت سيد ضياء الدين » و حت ا « حادثه شوم » آزاديخواهان و همچنين نمايندگان در مجلس کودتا را به عنوان يک
می ناميدند و در مجموع مردم نظر خوبی نسبت به عاملان کودتا « [طباطبائی مدير روزنامه رعد ] را کابينه سياه
ابراز نمی کردند.
وجود سيد ضياء الدين در رأس کودتا، » : نظر علی دشتی به عنوان يک شاهد بی طرف قابل ذکر است . وی می نويسد
همه را بدبين کر د زيرا او را عامل انگليس و حتا مزدور سياست انگليس می دانستند ... مخصوصاً که مجری نظامی
آن افسری بود که قزاق و مردم او را نمی شناختند و اصولاً قزاقخانه که بر اثر شکست ايران بر ايران تحميل شده بود
يک عامل بيگانه به شمار می رفت . اين موج ناخشنودی حتا بعد از سقو ط کابينه سيد ضياء الدين برقرار و باقی مانده
بود. مخصوصاً که مجری آن به عنوان وزير جنگ و فرمانده بريگاد قزاق باقی مانده بود و کابينه های قانونی جرأت
. 3« کنار گذاشتن وی را نداشتند
بود که نه از خانواده های اشرافی و نه از خو انين محلی به شمار می رفت. « يک سرباز ساده سوادکوهی » سردار سپه
خودِ اين واقعيت که مردی بدون تکيه خانوادگی و ثروت و بدون تحصيل در مدارس نظام روسيه و حتا بدون دانستن »
زبان روسی از سربازی به درجه سرتيپی برسد، دليل بر همت بلند و نشانه لياقت و انجام دقيق وظايف سپاهيگريست .
به اعتراف و تصديق تمام آن کسانی که دوره جوانی او را به خاطر دارند، افسری بود دقيق و وظيفه شناس، جدّی و با
اهتمام که سر سوزنی مسامحه و اهمال را در کارهای اداری جايز نمی شمرد . خود او روزی برايم [علی دشتی ] نقل
کرد که پس از انقلاب روسيه و سرنگون شدن حکومت تزاری به دست و پا افتادم که به فرماندهی افسران روسی در
قزاقخانه خاتمه داده شود و در اين باب حتی نزد مدرّس که آن وقت مرکز مخالفت با قرارداد ١٩١٩ و صاحب نفوذ
بود رفتم و اين مطلب را با وی در ميان نهادم اما مدرّس از قبول و تصديق رأی من سر باز زد ... و افزود که هنوز
معلوم نيست کار انقلاب روس يه به کجا می انجامد . اگر قوای شورشی [بلشويکها] مغلوب و مجدداً رژيم تزاری در
علی دشتی خاطره ای ديگر تعريف می کند که راز موفقيت . «... روسيه مستقر شود تفاهم ما با آنان دشوار می شود
در سير زندگانی اجتماعی و س ياسی خود مردی به وطن » : رضاخان را در آن روزهای بحرانی بيشتر نمايان می کند
پرستی رضا شاه نديده ام . علاقه او به سرزمين پدری از حد متعادل و معقول خارج شده و حتی شيوه تعصب پيدا می
.« کرد. رضا شاه ناراحت و خشمگين می شد اگر می گفتند سويس بيش از ايران درياچه دارد
رضاخان سردار سپه اين آرزو را در سر می پروراند که ارتش را از چنگ افسران روسی نجات دهد و چنانچه خود
به همين دليل در .« به حکومت مرکزی معنی حقيقی آن را بازگرداند » به علی دشتی گفته بود، تصميم قاطع داشت تا
کودتا کار » اعلاميه مشهور خود در جواب مخالفان کودتا با افتخار خود را عامل کودتا معرفی کرد و گوشزد نمود که
به نابسامانيهای دولت « سياست باقان و همکاران بيگانگان نيست، بلکه عمل قهرمانانه سرباز رشيديست که می خواهد
دفتر اين افسر رشيد و » مرکزی پايان دهد . آن روزها هر کس، حتا مخالفان کودتا، به ديدن سردار سپه می رفت از
« دريچه ای گشوده » . می کرد « گرمی و نيروی خاصی در خود احساس » اميدوار و راضی بيرون می آمد و « مصمم
يادداشتهای » تأليف علی دشتی، تاريخ انتشار ١٣٥٥ ، اين کتاب به تصديق خود علی دشتی مقدمه ای است بر کتاب « پنجاه و پنج » 1 [کتاب
اخيراً « پنجاه و پنج » که به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت سلسله پهلوی تأليف و در همان سال منتشر شد . کتاب « پراکنده از اشباح گذشته
وسيله انتشارات مهر در کلن آلمان منتشر شده است]
تأليف دکتر رضا نيازمند، از انتشارات بنياد مطالعات ايران] « رضا شاه، از تولد تا سلطنت » 2 [برای اطلاعات بيشتر مراجعه کنيد به کتاب
اثر علی دشتی] « پنجاه و پنج » 3 [کتاب
11
دوره خواری » تابيدن می گرفت. ظاهراً مخالفان کودتا آهسته آهسته بر اين باور می شدند که « فروغ اميدی » می شد و
و ناتوانی و بيماری ايران سپری شده است . ايران مرد خود را يافته است و اين احتمال قوّت می گرفت که در بزنگاه
اين مرد چهل و چند ساله که تا چند روز قبل او را افسری حادثه جو می » : است. دشتی می نويسد « تاريخ قرار گرفته
پنداشتم اينک می خواهد تاريخ را ورق زند و صفحه تازه ای در آن بگشايد . در ذهن تخيل زای و پوينده ام دورنمای
اردشير بابکان و نادرشاه افشار پديدار شده بود ... اين تغ يير حالت و اتخاذ روش مثبت به من اختصاص نداشت . هر
انديشمند اصلاح طلب که از اوضاع تباه آن روز به تنگ آمده بود، نه سياست بافان و فرصت جويانی که نان را به
.1« نرخ روز می خوردند، از نزد سردار سپه دگرگون بيرون می آمد
با اختصاص درآمد انحصار ترياک به قزاقخانه در صورتی که ساير مستخدمين دو ماه و سه ماه به حقوق » سردار سپه
به سازماندهی ارتش جديد ايران مشغول شد . سپس شروع به خلع سلاح عشاير و ايلات و سرکوبی « خود نمی رسيدند
شورشهای محلی کرد و اين کار سبب اعتبار و اقتدار وی شد . ملّت ايران که از نابسامانيهای اقتصادی، سياسی و
نظامی و از همه مهمتر عدم امنيت اجتماعی به جان آمده بود، از نتايج کودتا و سرکوبی قيامها به گرمی استقبال کرد .
نه تنها عامه مردم، بلکه نيروهای مترقی مثل حزب سوسياليست ايران با سرانی چون سليمان ميرزا اسکندری و عده
ای از روزنامه نگاران و روشنفکران آن دوران چنين تصور می کردند که کشور برای رهايی از اين آشفتگی ملّی
نيازمند يک دولت مقتدر مرکزی است که متکی بر ارتش نيرومند باشد تا بتواند نظم و امنيت و اصلاحات اجتماعی و
اقتصادی و سياسی را اجرا نمايد.
کودتا شيپور انقراض سلسله قاجاريه را به صدا درآورده بود . در ميان رجال سياسی و نظامی هنوز کسانی بودند که
دولت مقتدر مرکزی را آرزو داشتند ولی انقراض سلطنت احمدشاه را تآييد نمی کردند.
علی دشتی در چنين دورانی که ميهن او سرشار از پريشانی و نابسامانی بود و در جامعه ای مستبد و سراسر خشونت
پا به عرصه گيتی نهاد . وی تا زمان خروجش از ايران در زادگاه
خود دشتستان زندگی کرد و تا آنجايی که مقدور نوجوانان آن دوران
بود از دگرگونيهای ميهن خود با خبر می گرديد و احتمالاً در ١٥ يا
١٦ سالگی به هنگامی که احمد شاه تاجگذاری می کرد و جنگ
جهانی اول آغاز شده بود، همراه پدر برای تحصيل علوم مذهبی به
نجف و کربلا رفت.
شيخ عبدالحسين دشتستانی پدر علی دشتی از روحانيون دشتستان بود
و ميل داشت تنها پسر خود را در سلک صاحبان علم و دانش در آن
زمان پرورش دهد . به اين سبب فرزندش را در سنين جوانی همراه
خود به نجف و کربلا برد تا در حوزه های طلاب علوم دينی به کسب
دانش پرد ازد. نجف و کربلا در يک صد سال پيش از مهمترين
مراکز دروس دينی بودند و بيشتر رجال مذهبی آن دوران در اين
حوزه ها تحصيل و يا تدريس می کردند.
علی دشتی بنا به رسم حوزه های علميه به تحصيل صرف و نحو
عربی، قرائت قرآن، تفسير قرآن، تاريخ اسلام، تاريخ ملل و نِحَل، فقه
و اصول، تحصيل مجموعه های حديث، منطق و حکمت پرداخت و
با علوم رايج زمان خود آشنايی کامل يافت . وی در سال ١٩١٨ پس
از خاتمه تحصيلات و پايان جنگ جهانی اول به ايران بازگشت . در
عمامه کوچک عربی و کت و شلوار فرنگی خوش » اين زمان دشتی
2. بی ترديد علی دشتی در عتبات از نزديک « دوختی در بر داشت
شاهد زد و بندهای مراجع تقليد با بيگانگان بود و از روابط پنهانی
آنان با عمّال دولتهای آلمان، روسيه و انگليس به خوبی آگاهی داشت.
شروع فعاليت سياسی علی دشتی
١٩١٩ ] وثوق الدوله نه در خط نويسندگی بود و نه در خ ط سياست . گرچه سابقاً چند / دشتی پيش از قرارداد [ ١٢٩٨ »
مقاله ای در روزنامه های شيراز راجع به اجتماع و ادبيات به قلم آقای علی دشتی منتشر شده بود، ولی آنها ابداً رنگ
و طعم و شعله مقاله های سياسی که بعداً منتشر نمود نداشت . فقط وقتی جنجال قرارداد [وثوق الدوله – کاکس ] برپا
شد، دشتی که تازه از کربلا به شيراز واز شيراز به اصفهان آمده بود، تا پس از مدتها دوری از وطن به طرف پايتخت
رهسپار شود، شور سياسی در سرش افتاد و در مقالاتی که در اصفهان بر ضد قرارداد به چاپ رسانيد، قابليت و
[« پنجاه و پنج » 1 [کتاب
اثر ابراهيم خواجه نوری، صفحه ١٦١ ، چاپ دوم، نشر کتابهای جيبی، ١٣٥٧ تهران] « بازيگران عصر طلايی »] 2
12
مهارت مقاله نويسی اش را به خودش و ديگران آشکار ساخت . همان مقالات او ليه اش بقدری محکم و پرشور و قوی
و برجسته بود که فوری هم نظر موافقين و هم نظر مخالفين قرارداد را به خود جلب کرد و البته در نتيجه روزنامه
توقيف گرديد.
دشتی که محيط اصفهان را برای جولان روح سرکش خود کافی نمی ديد به تهران آمد و با همان حرارت و التهاب و
تهوّر به انتشار مقالات کوبنده ای بر ضد دولت پرداخت ... اين بود که دشتی را برای تحقيقات به تأمينات [اداره آگاهی]
آينده ای تاريک و شوم چون پرده » : 1. دشتی در زندان اداره آگاهی، روزگار خود را چنين ترسيم می کند « کشانيدند
سياهی در برابر ديدگانم کشيده شد ونفرين کردم بر آن روز نامبارکی که به ميدان سياست کشيده شدم . جوانی از اهل
دشتستآن که در عراقِ عرب پرورش يافته و مايه گرفته بود به تهران می آمد که برای خويش در عدليه يا معارف
کاری دست و پا کند و او را با ماجراهای سياست کاری نبود . در اين هنگام روزنامه رعد [با امتياز سيد ضياء الدين
طباطبايی] که متن قرارداد وثوق الدوله در آن درج شده بود به اصفهان رسيد و در شماره های بعد نيز چند مقاله به قلم
سيد ضياء الدين در توجيه و تفسير و تعريف قرارداد و ضرورت انعقاد آن درج شده بود، مدتی گيج و مبهوتم کرد .
ايران، ايرانی که [در] پندارهای جوانيم [در گذشته ] بزرگ و سربلند بود ... اکنون به مقام راجه نشين حيدرآباد فرو
افتاده است . متن قرارداد، معاهده های کمپانی هند شرقی را با راجه نشينهای هندوستان به خاطر می آورد . در مقابل
اين ضربت نمی توان آرام نشست . چه می توان کرد؟ جز نوشتن چاره ای نيست ... زمستان ١٢٩٨ در تهران غوغايی
بود و طبقه جوان يکپارچه مخالف قرارداد . سيد حسن مدرّس يکی از مراکز مخالفت بود و با منش نظر و لطف و
.2« عنايتی به نوشتن تشويقم می کرد و خود متصدی نشر آن بود. از همين جا مسير زندگانيم تغيير کرد
دشتی پس از ده روز زندان و بازپرسی، بدون آگاهی خود ش، به عراق تبعيد شد . اما در مرز ايران و عراق محافظان
دشتی مطلع شدند که کابينه وثوق الدوله سقوط کرده است . ژاندارمها دشتی را در حاليکه ديناری در جيب نداشت در
نزديکی مرز رها کردند و رفتند . دشتی بلافاصله به تهران بازگشت و دوباره به مقاله نويسی در روزنامه های پايتخت
. مشغول شد 3
دشتی پس از بازگشت به تهران، مبارزه عليه قرارداد را از سر گرفت و مقالات وزين و آتشين او در روزنامه های »
پايتخت به حدی نافذ و مؤثر بود که حتا وزير مختار بريتانيا در تهران که بيشتر اين مقالات در تخطئه سياست دولت
متبوع وی نوشته می شد، از تحسين قلم نقاد دشتی خودداری نتوانست کرد و در طی گزارشی به لندن از سلسله مقالاتی
که نويسنده چابک قلم در روزنامه ستاره ايران می نوشت به عنوان بليغ ترين و مؤثرترين و منطقی ترين مقالاتی که
.4« در ردّ قرارداد نوشته شده است نام برد
١٩٢١ که رج ال نامدار و تمام سرجنبانان را به دستور سردار سپه و سيد ضياء الدين / در کودتای سوم اسفند ١٢٩٩
طباطبايی به زندان انداختند، دشتی را هم محبوس کردند . زندانبانان پس از چند روز کاغذ و قلم در اختيار زندانيان
5 و نخستين « و در نيتجه تحفه ارزنده ای به ادبيات فارسی افزوده شد، يعنی کتاب ايام محبس به وجود آمد » قرار دادند
کتاب پيرامون زندان در تاريخ ادبيات سياسی ايران به نگارش در آمد . دوران نخست وزيری سيد ضياء الدين يکصد
روز ادامه يافت و با سقوط کابينه او دشتی هم از زندان آزاد شد.
علی دشتی نخست از اصلاحات و بازسازی کشور وسيله رضا خان سردار سپه دفاع م ی کرد و در روزنامه های
مختلف مقالاتی در مدح اين اصلاحات می نوشت . با اين حال وی در مقالات متعددی عدم رضايت خود را از
از اين رو » بود « يک جوان پر شور و ايده آليست » قراردادها و دخالت انگليسيان در مسائل ايران پنهان نداشت. دشتی
دست زد و با صراحت به انتقاد هر عملّی و اقدامی که از دايره قانون بيرون می « شفق سرخ » به تأسيس روزنامه
.« شناخت روی آورد
به « شفق سرخ » . منتشر می شد « جنجالی » در ١١ اسفند ١٣٠٠ تأسيس و سالهای طولانی اين مجله « شفق سرخ »
دليل مقالات تند و انتقاديش ميان آزادانديشان آن زمان مقام شامخی داشت . از جمله اح مد کسروی مورّخ و پژوهشگر
منتشر کرد. « شفق سرخ » دلير در نفی تقليد از غرب سلسله مقالاتی در
در سفارت روس « طوفان » ديکتاتوری رضاخان سردار سپه و وزير جنگ آغاز گرديد . فرخی يزدی مدير روزنامه
به دليل انتقاد از قاتلان کلنل « ستاره سرخ » تبعيد گرديد و صبا مدير روزنامه « ايران آزاد » پنهان شد . مدير روزنامه
مقاله ای خطاب به وزير جنگ زير « شفق سرخ » محمد تقی خان پسيان شلاق خورد . اما علی دشتی در شماره دهم
بيشتر مديون همين مقاله « شفق سرخ » منتشر کرد که شايد معروفيت دشتی و روزنامه «! آقای سردار سپه » عنوان
شجاعانه و دور از انتضار در فضای خفقان آن دوران باشد . مطالعه چند سطر از اين مقاله ما را با مرد دليری آشنا
می کند که هنوز جوان بود و از اشراف و مردان بانفوذ زمان خود به شمار نمی رفت:
[ بازيگران عصر طلايی:، صفحه ١٦٨ »] 1
اثر علی دشتی] « پنجاه و پنج » 2 [کتاب
رنجهای سفر تبعيد را بازگو کرده و همچنين پيرامون مخالفان قرارداد نوشته است] « ايام محبس » 3 [علی دشتی در کتاب
اثر دکتر محمد جواد شيخ الاسلامی استاد دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران، صفحه ٣٣٣ ؛ عبدالله « سيمای احمدشاه قاجار »] 4
مشروحاً خاطرات خود را پيرامون قرارداد وثوق الدوله بيان کرده است] « شرح زندگانی من » مستوفی در کتاب
[ صفحه ١٧١ ،« بازيگران عصر طلايی »] 5
13
آقای سردار سپه ! بخوانيد و به دقت هم بخوانيد زيرا از وقتی که متصدی وزارت جنگ شده ايد کمتر اينگونه کلم ات »
گرانبها به مسامع شما رسيده است . طبع مجامله کار ايرانی غير از تقديم کلمات تحسين و جمله های تمجيد و تعريف
نسبت به رؤسا و بزرگان چيز ديگر نمی تواند بگويد و در نتيجه اين خصلت مذموم است که زمامداران، رؤسا و
وزراء و سلاطين پيوسته دچار خبطهای مهلک گرديده اند و وقتی متلفت خطاهای خويشتن شده اند که دست آنها از
دشتی پس از اين، اشاره ای به سرنوشت محمدعلی شاه قاجار می کند و آنگاه دوباره .« دامان هر چاره کوتاه بوده است
سردار سپه مقتدر را متوجه خطای خود می کند و می نويسد:
آقای سردار سپه ! شايد آن روزی که مدير ستاره ايران را به امر شما شلاق زدند يک نفر به شما نگفت که اين رفتار »
در خاطره عموم ملّت چقدر سوء اثر بخشيد . آن روزی که مدير ايران آزاد به حکم شما تبعيد شد، کسی اين قدر در راه
دوستی شما فداکاری نداشت که از اصدار [صدور] اين حکمی که به قلوب عناصر آزاديخواه يک صدمه غيضی
.« [خشماگينی] می زد، جلوگيری نمايد
ايرانی می کند و با استقلال و اعتماد به نفس قابل « طبع مجامله گر » دشتی دوباره اشاره ای به فرهنگ رايج تقيه و
توجهی ادامه می دهد:
با آنکه می دانم بيانات من که مدتها است از دهان هيچکس نشنيده ايد با سامعه شما الفتی ندارد و شايد موجب اين شود »
که مقدّرات تلخی نظير مقدّرات مديران ستاره ايران و ايران آزاد منتظر من بوده باشد . با آنکه اينها را می دانم معذلک
می نويسم ... در مملکتی که آزادی را به قيمت خونهای مقدسی به دست آورده و حکومت را از محمد علی ميرزا و
درباريان و وزراء گرفته و به قانو ن داده اند، آيا قضاوت در مندرجات جرايد از وظايف يک نفر نظامی به کلّی خارج
نيست؟
آقای سردار سپه ! من يک قلم بيشتر ندارم و آن را هم حکومت نظامی شما می تواند در هم بشکند و حالت روحيه ام
نيز برای تحصن در هيچ جا و تشبث به هيچ بيگانه ای حاضر نيست . ولی معذلک چون نمی خواهم سرنوشتهايی نظير
اسلاف شما منتظر شما بوده باشد اين حقيقت خالی از آلايش را می گويم ... شما برای اجرای نيات خود و برای توسعه
قوای نظامی و عظمت دادن ايران بايد نه تنها مطابق قانون و اصول حکومت ملّی ايران رفتار کنيد، بلکه دست به
دست آزاديخواهان داده بن ای استبداد و مفاسد موجوده اجتماعی را متزلزل کرده، برای کلّيه مظاهر اجتماعیِ خود يک
.1«... طرح تازه و جديدی بريزيد
شايد دليری علی دشتی سبب شد که سردار سپه را که روحيه ای نظامی و مبارزطلب داشت و از مباحثات قانون طلبانه
بيزار بود و کسانی را محترم می شمرد که ما نند خود وی در زمان ناچاری قدّاره به کمر می بندند، نه تنها از مقاله
دشتی خشمگين نشد، بلکه از شهامت و رشادت وی شادمان گرديد و در فکر جلب دوستی او برآمد . اما دشتی که از
ميدان نبرد پيروز بيرون آمده و سرمست باده اشتهار و محبوبيت بود به درخواستهای سردار سپه وقعی ننهاد و تنها به
نوشتن در شفق سرخ دلخوش بود.
در همين ايام شيخ خزعل در خوزستان با همکاری خوانين بختياری دست به کشتار ٢٥٠ نفر نظامی زد که برای آرام
کردن آن نواحی گسيل شده بودند . علی دشتی در اين زمان در مقالات متعددی به سرزنش خوانين بختياری و شيخ
شفق » خزعل پرداخت و مورد غضب قوام السلطنه که نخست وزير وقت بود قرار گرفت . دستور توقيف روزنامه
صادر شد . دشتی برای نخستين بار در تاريخ روزنامه نگاری ايران دست به ابتکاری زد که تا آن زمان در « سرخ
شفق » بود و ز ير آن کلّيشه بزرگ « عصر انقلاب » ايران بی سابقه بود . وی روزنامه جديدی منتشر کرد که نام آن
به چشم می خورد و برای آنکه به قوام السلطنه بيشتر نيش زده باشد، جمله پرمعنی و کوچکی هم بالای « سرخ
!« عصر انقلاب به جای شفق سرخ منتشر می شود » : روزنامه نوشت
فوراً دستور توقيف آن را داد . دشتی که رشادت خود را در « عصر انقلاب » قوام السلطنه پس از انتشار اولين شماره
منتشر کرد « عهد انقلاب » را در روزنامه ای ديگر با نام « شفق سرخ » گذشته بارها ثابت کرده بود، روز بعد مطالب
که هر سه به خوبی ديده و خوانده می « شفق سرخ، عصر انقلاب، عهد انقلاب » و روز بعد روزنامه را با تيتر بزرگ
شدند به خوانندگان وفادار خود رساند.
سردار سپه که ٢٥٠ نظامی او را به خاطر انجام وظيفه در خوزستان کشتار کرده بودند و از اين ماجرا دلشکسته بود
و غيرمستقيم اين کشتار را حمله ای عليه خود می پنداشت، از انتقادات دشتی به خزعل و خوانين بختياری خشنود شد
واين ماجرا بين آن دو نزديکی بيشتری ا يجاد کرد . از اين به بعد دشتی صادقانه و دربست به خدمت سردار سپه درامد
و مقالات مؤثری در دفاع از ارتش ملّی و نظم اجتماعی و اصلاحات اداری و انتقاد از سرکشيهای خانهای کوچک و
طعم و بوی چاپلوسی به مشام می رسد. دشتیِ جوان « شفق سرخ » بزرگ پرداخت . در اين دوران در برخی از مقالات
مفتون رفتار سردار سپه شده بود. در مقاله ای می نويسد:
سردار سپه پدر وطن است . سردار سپه نمونه مردانگی و شهامت و شجاعت ايرانی است . سردار سپه جانشين »
اردشير بابکان و نادرشاه افشار است . سردار سپه قائد توانای ملّيون و موضوع احترام و ستايش طبقات رنجبر و موجد
اعتراف می کند که « پنجاه و پنج » است. دشتی خود در کتاب « نظام جديد ايران و ذاتاً يک نفر مصلح ايران دوست
[ 1 [شفق سرخ، شماره دهم ١٣٠١
14
در ميان هواخواهان سردار سپه کسی به شور و هيجان و به صداقت و » : رژيم رضاخانی شده بود « شمشير زرنشان »
.«... صراحت من نبود
مخالفان سلسله قاجاريه که بيش تر ميهن پرستان ملّی و مترقی بودند از اقدامات و اصلاحات سردار سپه پشتيبانی کامل
می کردند و زمزمه جمهوری و براندازی پادشاهی قاجاريه بر سر زبانها افتاده بود.
همسايه قدرتمند شمالی با انقلاب کمونيستی خود دگرگون گشته و به جای روسيه تزاری، اتحاد جماهير شوروی و به
جای پادشاه و خليفه عثمانی، جمهوری جوان ترک به وجود آمده بود.
تلاشهای آزاديخواهان و جمهوريخواهان در ايران با مقاومت سياستبازان روبرو گرديد و روحانيونی چون مدرّس با
انقراض سلطنت قاجاريه به مخالفت برخاسته و عليه جمهوريخواهان به تبليغات وسيعی پرداختند . روحانيون در آن
زمان چنين استدلال می کردند که حکومت جمهوری با اصول شيعه و اسلام مخالف است و نظام شاهنشاهی در ايران
عامل اصلی وحدت ملّی و همبستگی اقوام گوناگون و باعث استحکام اعتقادات مذهبی در ايران خواهد شد.
رضاخان از فکر جمهوری پشتيبانی می کرد و تا حدود زيادی م فتون جمهوری جوان ترکيه بود و تحت تأثير تفکرات
ناسيوناليستی و اصلاحات اجتماعی و سياسی آتاتورک قرار داشت . اما در اثر فشار روحانيون و مراجع شيعه چون آقا
دچار اين نگرانی شده بود که اگر جمهوری بر پا شود چه » سيد ابوالحسن اصفهانی مجبور به سکوت شد . شايد هم
1« کسی تضمين خواهد کرد که من بر سر کارها بمانم
دشتی طرفدار جمهوری بود و با يکدندگی مخصوص خويش با مخالفان جمهوری به کشمکش پرداخت و حتا سردار
سپه را برای رياست جمهوری نامزد کرد . در اين ميآن سردار سپه که پس از سرکوب شيخ خزعل و سران بختياری
پيروزمندانه وارد پايتخت شده بود، مجلس شورای ملّی وی را به عنوان فرمانده کل قوا تعيين کرد . احمدشاه به بهانه
معالجه در اروپا زندگی می کرد و حاضر نبود به ايران بازگردد . مجلس حکومت را موقتاً به رضاخان سردار سپه
تفويض کرد. يک ماه بعد مجلس مؤسسان انقراض قاجاريه و تأسيس سلسله پهلوی را اعلام داشت.
١٩٢٥ ) سلطنت سلسله قاجاريه را براندازد و خود که شيفته جمهوری بود به ) سردار سپه موفق شد در ٩ آبان ١٣٠٤
٢٥ آوريل ) خواهش مراجع تقليد و روحانيون طراز اول، فکر جمهوری را رها و در تاريخ ٤ ارديبهشت ١٣٠٥
١٩٢٦ ) صاحب تاج و تخت شد.
بی ترديد به پادشاهی رسيدن رض اخان سردار سپه و اصولاً افسانه به قدرت رسيدن وی از سربازی به پادشاهی،
١٩٢٧ ) سرهنگ ) نظاميان ديگر را برای کسب قدرت از طريق کودتا تشويق و ترغيب می کرد . در خرداد ١٣٠٥
محمود پولادين فرمانده هنگ پياده پهلوی که مأموريت حفاظت از کاخ سلطنتی را داشت، همراه سرگرد احم د همايون
و سرهنگ روح الله خان، اجودان نظامی شاه، و سليمان هايِم وکيل مجلس به اتهام توطئه براندازی رضا شاه دستگير و
پس از محاکمه نظامی، سرهنگ پولادين و سليمان هايِم تيرباران و ديگر عاملان کودتا به زندانهای طولانی محکم
شدند. سرهنگ پولادين در جنگ جهانی اول فر مانده قزاق در آذربايجان بود و به ارتش عثمانی و آلمان ياری می داد .
يکی از افسران زير فرمان او ابوالقاسم لاهوتی شاعر انقلابی است که به دولت در هجرت پيوست و سپس همراه رجال
طرفدار آلمان به هجرت رفت . سرهنگ پولادين و لاهوتی هر دو از آزاديخواهان انقلاب مشروطيت بو دند و در نخست
گرايشهای ملّی و ضد روسی و انگليسی شديدی داشتند.
١٩٢٧ ) علی دشتی همراه عده ای ديگر بنا به دعوت دولت اتحاد جماهير شوروی در دهمين سال ) در سال ١٣٠٦
انقلاب کمونيستی به شوروی سفر کرد . پس از آن سفری به اروپای غربی کردو کشورهای اروپايی را برای نخستين
بار بازديد نمود.
دشتی در ايران به فراگيری زبان فرانسه پرداخت و از طريق همين زبان با آثار سياسی و ادبی اروپا آشنا گرديد . وی
زبان عربی را به خوبی تکلم می کرد . با آثار کلاسيک و مدرن عربی به خوبی آشنايی داشت . او به اين زبان می
نوشت و اشعار فارسی را به زبان عر بی ترجمه می کرد . در اين زمان هنوز در ايران نثر دوران قاجاريه که بسيار
مغلق بود رواج داشت . اما دشتی چه در ترجمه و چه در تأليف نگارشی روان و ساده داشت و اين خود سبب شهرت
بيشتر وی شد.
١٩٢٨ ) دشتی به نمايندگی مجلس شورای ملّی از شهر بوشهر که نزديک ز ادگاهش بود انتخاب شد . ) در سال ١٣٠٧
وی در بادی امر سياست و اصلاحات رضا شاه را تأييد و پشتيبانی می کرد و از هيچ کوششی دريغ نداشت . مثلاً در
تصميم ١٧ دی شاهکار اصلاحات و بيت المقصيده اقدامات فراوانی » : نوشت « شفق سرخ » در « کشف حجاب » قضيه
لازم است. « است که... برای اصلاح شئون مختلفه ملک و ملّت ايران
اما رفته رفته دشتی متوجه شد که سردار سپه وزير جنگ و رضاخان با تاج و تخت دو انسان متفاوت هستند . سانسور
شهربانی در جرايد سخت تر می شد . روزنامه ها مملو از مداحی رضا شاه بودند و از همه مهمتر تهمت دست اندازی
وی به اراضی و اموال شاهزاده ه ای قاجار، دشتی را سرخورده و آشفته می کرد به ويژه آنکه خفقان عمومی برای
« شفق سرخ » وی قابل تحمل نبود و با روح سرکش و استقلال طلب دشتی مغايرت کامل داشت . دشتی نخست مديريت
را به مايل تويسرکانی واگذار نمود و خودش فقط عنوان صاحب امتياز را نگاهداشت . اين تدبير سبب د ر امان ماندن
نشد و به دستور رضاشاه توقيف گرديد . رضا خان قلم دشتی را زنجير کرد اما جلوی زبان او را نمی « شفق سرخ »
اثر علی دشتی] « پنجاه و پنج » 1 [کتاب
15
توانست بگيرد و اين سبب شد که برای سومين بار به مدت چهارده ماه در زندان قصر و مريض خانه نجميه و
سرانجام در خانه خودش محبوس گردد.
يکی از » . ١٩٣٩ ) به نمايندگی مجلس شورای ملّی انتخاب شد ) دشتی پس از رهايی از زندان مجدداً در سال ١٣١٨
خصوصيات رفتار دشتی که او را در ميان رجال سياسی هم عصر خود مشخص نموده و نظر هر بيننده دقيقی را جلب
. 1« و خيره می کند رويه او است با رضا خان، بعد سردار سپه و بعد با رضا شاه و در آخر با پهلوی مخلوع
آغاز جنگ جهانی دوم پيامدهای خطرناکی برای ايران در بر داشت . رضا شاه پس از شروع جنگ بی طرفی کامل
ايران را اعلام کرد. ارتش آلمان نازی در ٢٢ ژوئن ١٩٤١ حمله به روسيه را آغاز کرده و قوای هيتلری رفته رفته به
مناطق نفتی مرزهای جنوبی شوروی نزد يک می شد . همه راهها برای کمک به ارتشِ از هم پاشيده شوروی مسدود
بود. برای متفقين تنها يک راه مانده بود تا به مقابله با ارتش نازی بپردازند و آن اين بود که از راه خليج فارس و از
پشت جبه جنگ به ارتش ناتوان شوروی آذوقه و سلاح برسانند و دولت شوروی را در مقابل ار تش آلمان تقويت کنند .
نام « پل پيروزی » سرزمين ايران هميشه يک موقعيت مهم سوق الجيشی و نظامی فوق العاده ای داشته و دارد . ايران
گرفت اما ايرانيان سهمی از اين پيروزی نبردند.
در ايران طرفداری از آلمان با شکست آلمانيها در جنگ جهانی اول پايان نگرفت . اين آلمان دوستی در شعر و ادبيات
سياسی ايران بازتاب وسيعی يافته بود و عده ای از رجال ادبی و سياسی و نظامی ايران علناً به طرفداری از دولت
آلمان ادامه دادند . به هر روی، علاقمندی به سياست و فرهنگ آلمان در ايران نه تنها در دوره رضا شاه تضعيف نشد،
بلکه در آثار دوران جوانی تقی زاده، کاظم زاده ايرانشهر، عباس خليلی، ابوالقاسم لاهوتی و ديگران به خوبی ديده می
شود. پيش از جنگ جهانی دوم و با به قدرت رسيدن نازيها در آلمان، انديشه برتری نژاد آريايی بنياد و اساس سياست
داخلی آلمان شد و کتب فراوانی به زبان آلمانی در بزرگی و برتری نژاد آري ايی و فرهنگ دوران پيش از اسلام ايران
نوشته شد و برخی از اين آثار به فارسی هم ترجمه گرديد.
در ارتش ايران، انديشه و انضباط نظامی آلمان بسيار رسوخ پيدا کرده و زمينه بسيار مساعدی برای طرفداری از
آلمان به وجود آمده بود . به ويژه در دوران آلمان هيتلری عده ای از رج ال سياسی و نظامی به انديشه ايجاد سازمانهای
سرّی و زيرزمينی با زيربنای سوسياليستی و برتری نژاد ايرانی دست زدند و تبليغات برای آلمان هيتلری به صورت
گسترده ای آغاز شد . پيش از اين از تلاشهای سرهنگ محمود پولادين و سازمان زيرزمينی او سخن رفت . اما اين
تنها سازمان زيرزمينی با انديشه های سوسياليستی در ايران نبود.
محسن جهاننسوزی فارغ التحصيل دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود . در زمينه تاريخ ايران و جهان و نيز در مسائل »
١٩٣٨ ) کتاب پر سر و صدای نبرد من ) سياسی اطلاعات وسيعی داشت . به زبان فرانسه مسلط بود . در سال ١٣١٧
نوشته آدُلف هيتلر صدر اعظم آلمان را به فارسی ترجمه کرد . جهانسوزی با افکار ناسيوناليستی Mein Kampf
شديد، رضا شاه را عامل انگليسها می دانست و ادامه حکومت او را به زيان کشور می پنداشت . وی با چنين نظريه ای
از آغاز تحصيل در دانشکده حقوق در صدد برآمد با ايجاد يک سازم ان مخفی از جوانان تحصيلکرده و نظاميان و
توسعه آن، زمينه را برای فعاليت سياسی و مبارزه عليه رضا شاه فراهم سازد.
جهانسوزی هنگام خدمت وظيفه در دانشکده افسری چند تن از دانشجويان و افسران را با افکار و نظريات خود آشنا و
با جلب توافق آنها هسته مرکزی سازمان مورد نظر را که هدف آن بيداری مردم و مبارزه عليه رژيم بود پايه گذاری
کرد. ولی عمر اين سازمان بسيار کوتاه بود . در پاييز ١٣١٨ خبر فعاليت اعضای گروه و گردهمايی در منازل يکديگر
و سرانجام گزارش يکی از افراد به سرلشکر يزدان پناه، فرمانده دانشکده افسری، موضوع به [رضا ش اه] اطلاع داده
می شود و سرپاس مختاری رييس شهربانی دستور تعقيب و دستگيری متهمين را صادر می کند . از ميان ٨٧ تن
بازداشت شدگانِ متهم به عضويت در گروه جهانسوزی ٣٨ تن تسليم دادگاه نظامی شدند و احکامی شامل اعدام، زندان
١٩٤٠ ) جهانسوزی ٢٤ ساله در برابر جوخه اعدام ) و منع پيگرد درباره آنها صادر گرديد ... روز ٢٢ اسفند ١٣١٨
.2« تيرباران شد « زنده باد ايران » قرار گرفت و با فرياد
با اين همه متفقين به بهانه حضور کارشناسان و جاسوسان آلمانی و ايتاليايی در ايران بدون اخطار قبلی و يا حتا يک
اولتيماتوم چند ساعته به ايران حمله کرد ند. از همه مهمتر و حيرت انگيزتر اينکه دولت انگليس مدافع کودتای سوم
« پای سپاهيان بلشويک را به خاک ايران گشوده و سياست ديرين خود را کنار گذاشته » اسفند برخلاف سياست خويش
بود. اين معمايی ست که می بايد مورخين در آينده برای پاسخ بدان سالها تحقيق و تفحص کنند.
استعفای رضا شاه و تغيير موضع علی دشتی
در تاريخ سوم شهريور ١٣٢٠ برابر با ٢٥ اوت ١٩٤١ ميلادی از شمال نيروهای زرهی ارتش سرخ به آذربايجان و
خراسان و پنج لشکر انگليس از راه زمين و دريا و هوا از جنوب و غرب به ايران حمله کردند . ارتش نوبنياد ايران به
[ صفحه ١٨٥ ،« بازيگران عصر طلايی »] 1
تأليف سرهنگ غلامرضا نجاتی، صفحه ٤٦ تا ٤٨ . ديگر محکومين گروه «( تاريخ سياسی بيست و پنج ساله ايران (از کودتا تا انقلاب »] 2
جهانسوزی پس از تبعيد رضا شاه در مهرماه ١٣٢٠ ک ه مجلس شورای ملّی لايحه عفو و آزادی محکومين سياسی را تصويب کرد همراه با
از زندان آزاد شدند] « گروه ٥٣ نفر » ديگر محکومين
16
دفاع پرداخت ولی به زودی پراکنده شد . اين شکست حقيرانه سبب شد که افسران ميهن دوست پس از مدت کوتاهی به
احزاب ميهنی چپ و راست بپيوندند 1 و بعدها سبب دگرگونيهای فراوانی در صحنه سياسی ايران گشتند.
در ٨ شهريور در پادگان هوايی قلعه مرغی يک کودتای نافرجام عليه فرماندهان نيروی هوا يی به وقوع پيوست و
هواپيماهای اتحاد جماهير شوروی در تهران و شهرستانها اعلاميه توزيع کردند . در اين اعلاميه ها که خطاب به
کارگران و دهقانان بود، وعده هايی برای زندگی بهتر داده شده بود. در همان روز بدون اطلاع رضا شاه شورای عالی
نظام تصميم به انحلال ارتش گرفت و تمامی پادگانهای تهران و شهرستانها خالی از سرباز شد و سربازان و درجه
داران در مسير جاده ها گرسنه و تشنه به راه افتادند و به سوی خانه های خود روان شدند . مقدار زيادی از اثاثيه
پادگانهای نظامی توسط مردم به غارت رفت . رضا شاه افسران امضاء کنندة طرح انحلال ارتش را به کاخ سعدآباد
احضار کرد و به آنها نسبت خيانت داد و سرلشکر احمد نخجوان کفيل وزارت جنگ و سرتيپ علی رياضی رييس
اداره مهندسی ارتش و سرپرست رکن دوم ستاد ارتش را مسبب چنين طرحی تشخيص داد و در نتيجه هر دو نفر را به
الگوی مناسبی « شورای عالی نظام » شدت مجروح و مضروب نمود و درجه آنها را کند و روانه زندان کرد . خيانت
در ٢٢ بهمن ١٣٥٧ گرديد. « شورای عالی ارتش » برای
انگليسيها تبليغات خصمانه دامنه داری را عليه رضا شاه شروع کرده بودند و هيچ ميلی به ادامه پادشاهی رضا شاه و
اصولاً سلسله پهلوی نداشتند . در ٩ شهريور راديوهای لندن و دهلی تبليغات شديد خود را متوجه رضا شاه کردند و از
اعمال وی در دوران پادشاهی او انتقاد کرده و به او نسبت ديکتاتوری و جمع آوری مال و ثروت دادند . ارتش متفقين
١٧ سپتامبر ١٩٤١ ) در اثر فشار انگليسيها مج بور ) به پايتخت نزديک می شد . رضا شاه در روز ٢٥ شهريور ١٣٢٠
به استعفاء شد . رضا شاه در آخرين دقايق محمد علی فروغی (ذکاء الملک ) را که سالها مغضوب بود و دور از
کارهای سياسی به سر می برد احضار و مقام رياست دولت را به او پيشنهاد کرد . در اين زمان رضا شاه تنها مانده
بود و پيرامون وی مردمان صديق و فهيم و دورانديش کمتر ديده می شدند . در همان روز جلسه فوق العاده مجلس
شورای ملّی برای طرح استعفای رضا شاه و اعلان پادشاهی محمد رضا شاه تشکيل شد . هنوز فضای انضباط نظامی
رضا شاهی در جامعه ايران وجود داشت. نمايندگان مجلس که بيشتر منتخبين خودِ رژيم بودند، از غرّش توفان تحولات
و تغي يرات ناگهانی به کلّی مبهوت و حيران بودند و هنوز از سايه سلطنت رضا شاه می ترسيدند . شگفت انگيز آنکه
سيد يعقوب انوار و علی دشتی، نمايندگان مجلس که پيش از اين از سياستهای رضا شاه پشتيبانی می کردند، پشت
تريبون مجلس رفته و با صراحت دولت را متوجه مسئوليتهای خطير خ ود کردند . مخصوصاً برای بازرسی جواهرات
سلطنتی تکاليفی برای دولت فروغی تعيين کردند.
در ٢٦ شهريور ١٣٢٠ فرمان عفو عمومی زندانيان سياسی و غير سياسی صادر شد . در تهران شايع بود که رضا شاه
به هنگام ترک ايران طلاها و جواهرات سلطنتی را با خود به خارج از کشور برده است.
سه شنبه اول مهر ١٣٢٠ مجلس شورای ملّی تشکيل جلسه داد تا نخست وزير فروغی برنامه کار و هيئت دولت خود
را معرفی کند . در اين جلسه دشتی اجازه سخن گرفت و با حرارت خاصی دولت فروغی را به باد انتقاد گرفت . وی
معرفی ک رد که حتا توانايی معرفی کابينه خود را ندارد . « مزاج عليل » محمد علی فروغی را مردی محترم ولی با
را مشتی حرفهای دهان پر کن ناميد و سرانجام چنين گفت: « پروگرام دولت » آنگاه
از قراری که ديروز شنيدم گويا اعليحضرت شاه مستعفی می رود و گذرنامه ايشان هم امضاء شده است . روز اولی »
که استعفاء نامه ايشان را آقای فروغی به مجلس آوردند هم در جلسه خصوصی و هم در جلسه علنی به ايشان تذکر
دادم و آن روز هم که يک عده از آقايان نمايندگان خدمت آقای رييس شرفياب شدند ايشان را مأمور کردند که با ايشان
صحبت کنند راجع به تصفيه محاسبات گذشته مذاکراتی با ايشان به عمل آورد . بعد قرار شد يک کم يسيونی از مجلس
معين شود . بنده فقط اين سئوال را از دولت می کنم که آيا اين کميسيونی که از مجلس تعيين شده است و يک عده از
اعضاء دولت هم همراه آنها خواهند بود اگر ده روز بعد معلوم شد يک مبلغی از اين جواهرات سلطنتی نيست، آيا
دولت مسئوليت اين کار را به عهده خواهد گرفت و آيا دولت و آقای فروغی و ساير آقايان وزراء و آقای وزير
دارائيشان متعهد می شوند جواب اين جواهرات سلطنتی را بدهند يا خير؟...
يک مطلب خيلی مهمتری هست که شاه تمام اموال منقول و غيرمنقولش را هبه [بخشش] کرده اند ولی در مجلس فقط
دولت راجع به اموال غيرمنقول صحبت کردند و فقط امروز آقای رييس مجلس يک صورتی را در مجلس قرائت
فرمودند که بنده به اقلام جزء آنها متوجه نشدم آنها را به امور خيريه و لوله کشی و اينها تخصيص داده اند . از قراری
که بنده شنيده ام و بين مردم هم شايع است که هفتاد ميليون، هشتاد ميليون موجودی دار ند. ولی در حدود بيست و چهار
ميليون تومان به اعليحضرت شاه فعلی واگذار کرده اند يا از شصت ميليون، بيست و چهار ميليون واگذار کرده اند، ده
دوازده ميليون به عنوان خيريه و لوله کشی و غيره؛ اينکه معنی ندارد...
تذکر ديگری که بنده می خواستم بدهم اين است که در شهر تهران چند روز است منتشر شده است که مهمات و
مونيسيون و ذخاير قشونی ما را دارند می دهند به خارجه . می خواستم ببينم اگر راست است مطابق چه مقرراتی است
و مطابق چه اصلی مهمات ما را تسليم ديگران می کنند . بيست سال در خوراکمان در زندگيمان در همه چيزمان
امساک کرديم، بيست سال مملکت در مضيقه اسعاری [ارزی] بود که مطابق شئون خودش يک قشون داشته باشد، يک
به کوشش بهرام چوبينه] « گماگشتگی های بدفرجام » 1 [مراجعه کنيد به خاطرات حسن نظری زير عنوان
17
ذخايری داشته باشد . آيا اينها [متفقين] يک مردمان فقيری هستند، آيا بايد غرامت جنگ بدهيم، هيچکددام اينها که نيست .
می خواهم بفهمم دولت در اين باب چه کرده است . آيا در نتيجه اقدام هايی است که شده است که ديگران بيايند و اسلحه
های... ما را که به اين خون دلها تهيه شده تماماً و بلاعوض ببرند...
يک خبری هم ديروز از خانواده چند نفر از افسرهای جزء گيلان 1 به ما رسيد که اين افسران را بيست و پنج روز
است حبس کرده اند و می گويند بعضيها را برده اند. آيا دولت در اين باب چه اقداماتی کرده است . روز اولی که آثار
نويد آزادی در اين کشور پيدا شد يک عده زيادی از نمايندگان مجلس می خواستند مجلس علنی تشکيل شود و در ضمن
تصميماتی بگيرند ... از جمله آنها آزاد کردن محبوسين سياسی است ... [پس از چند روز تمامی زنداني ان سياسی از
جمله گروه ٥٣ نفر آزاد شدند ] دو روز قبل يکی از رفقا نقل می کرد که هنوز آقای دکتر مصدق که قطعياً اخيراً آزاد
شده اند هنوز توی ده خود توقيف است...
آزادی مقدسترين و شريفترين حقوق انسانيت است . حتی از حق مالکيت محترمتر است به دليل اينکه اشخاص را می
بردند تو زندان و ملکشان را می گرفتند . ما يک کلکسيون از محبوسين مختلف داشتيم . محبوس بود که ابداً محاکمه
نشده بود و بالاخره مردند در حبس . الان يادم آمد يک قسمت از محبوسين عده ای از بختياريها هستند که حبسشان تمام
شده است...
يکی هم مسئله آزادی فکر است، آزادی نطق است، من يقين دارم در زمان دولت گذشته، يعنی در زمان پادشاه مستعفی
سابق، اگر از آزادی فکر و عقيده به اين شدت جلوگيری نمی شد، کار به اينجا نمی رسيد (نمايندگان مجلس : صحيح
است) ... مثلاً آزادی مطبوعات، الان هنوز اداره سانسور منحل نشده و بعضی اوقات می گويند : چرا آقا روزنامه را
نمی فرستيد سانسور کنيم؟...
[موضوع ديگر ] استقلال قضات است که وزرای عدليه در قاضی اعمال نفوذ می کردند و بايد الان يک قانونی به
مجلس بيايد که قاضی را نه مجلس، نه شاه، نه وزير هيچکس نتواند تغيير بدهد . از نتيجه همين تسلطی که وزارت
عدليه بر قضات داشت، توانستند هم بر املاک مردم، هم بر حقوق مردم، هم بر همه چيز مردم مسلط شوند . بايد
2«... مصونيت قضات محترم باشد
نمايندگان مجلس پايان گرفت . اما هيچ يک ار تذکرات و «! احسنت » و «! صحيح است » نطق دشتی در ميان فرياد
پيشنهادات دشتی جامه عمل نپوشيد و هشدارهای وی ناشنيده ماند.
دشتی در جلسه بيست و دوم مجلس دوره سيزدهم مورخ پنج شنبه ١٦ بهمن ١٣٢٠ هنگامی که لايحه اموال واگذاری
مطرح بود چنين گفت:
من معتقدم که اگر چهار پنج سال ديگر پادشاه سابق [رضا شاه ] باقی مانده بود ديگر مالکی در کشور باقی نمی »
ماند... بايد گفت آقا تمام اين اعمال سياه گذشته باطل و لغو است . امروز قرن بيستم است . مخصوصاً که يک طرف
کشور ما انقلاب سوسياليستی قسمتی از دنيا را اداره می کند . من نمی دانم اساساً چرا در اين مملکت هر پادشاهی به
محض اينکه قدرتی پيدا کرد شروع به تعدی نمود ... وزراء در مقابل مجلس مسئول يت تام دارند پس به چه دليل بطور
مستقل کارهای خود را انجام نمی دهند . اگر می خواهيد مشروطيت درست شود و ملّت ايران روی آزادی را ببيند بايد
.«... اعليحضرت همايونی [محمد رضا شاه] در امور وزارتخانه ها مداخله نکنند
رضا شاه مجبور به ترک ايران شد . در دوره وی طبقه متو سط جديدی با گرايشهای متغايری به وجود آمد و کارهای
اصلاحی وسيعی انجام گرفت که با همه بحثهايی که هنوز پيرامون شيوه انجام آنها وجود دارد، ليکن تغييرات عميقی را
در جامعه ايران به وجود آورد که شايان ذکر است : تمرکز قدرت دولت، آرام کردن قبايل سرکش، محدود کردن قدر ت
روحانيون، کشف حجاب، تغيير لباس مردان، لغو القاب اشرافی، اجباری کردن داشتن نام خانوادگی و شناسنامه،
تأسيس مدارس دولتی، تأسيس دانشگاه، تأسيس دادگستری با ،« فئودال » اجرای نظام سربازگيری، تضعيف قدرتهای
قوانين مدون و امروزی، تأسيس وزارت فرهنگ و چند وزارتخانه د يگر، به کار انداختن راه آهن سراسری ايران از
عوارض قند و شکر و چای، تأ سيس صنايع کوچک در تهران و شهرستانها وفراموش نکنيم که دستگاه روحانيت با
همه اين اقدامات و اصلاحات با سرسختی مخالفت می ورزيد . ولی می توان رضا شاه را به دليل پايمال کردن قانون
اساسی مشروطه، منع فعاليت احزاب سياسی، اقدامات قهرآميز به منظور اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، قتل مخالفان
و گردآوری ثروت سرزنش و نکوهش کرد.
نسل امروز به آسانی قادر به درک دوره پادشاهی رضا شاه نيست و بنا بر اين نمی تواند درباره آن دوره داوری بی
طرف باشد . اوضاع پر آشوب و هر ج و مرجی که منجر به قدرت رسيدن رضا شاه شد و به ديکتاتوری وی انجاميد،
بازتاب قرنها حکومت استبدادی در ايران بود . دوران مشروطيت تازه آغاز گرديده بود و کمتر کسی در فکر اجرای
قوانين آن بود . اگر به جای رضا شاه هر کس ديگری نيز به قدرت می رسيد چاره ای جز اعمال قد رت نداشت و بی
ترديد همان راهی را می رفت که او رفت.
1 [ روسها تعدادی از افسران و صاحب منصبان را در رشت زندانی کرده بودند از جمله پدر احمد شاملو که افسر ژاندارمری بود و همچنين
احمد شاملو را که در آن زمان تقريباً جوانی بيست ساله بود و اشعاری در مدح رضا شاه و المانيها و شکوه ايران باستان سروده بود و به
داشتن افکار فاشيستی شهرت داشت]
2 [برای اطلاع از متن کامل نطق دشتی در جلسه سه شنبه اول مهرماه ١٣٢٠ مراجعه کنيد به صورت مذاکرات مجلس شورای ملّی]
18
پس از خروج رضا شاه در ٢٥ شهريور ١٣٢٠ احزاب و سازمانهای سياسی و مذهبی گوناگونی در ايران پديد آمدند
بودند که « حزب ايران » به رهبری قوام السلطنه 2 و « حزب دموکرات ايران » ،1« حزب توده ايران » که مهمترين آنها
اين آخری بعدها با حزب توده همکاريهای نزديکی پيدا کرد.
را پايه « حزب عدالت » علی دشتی در همين ايام دوباره به مجلس بازگشت و با عده ای از رجال سياسی زمان خود
گذاری کرد که اهداف و برنامه های اصلاحی ليبرالی را دنبال و پشتيبانی می کرد 3. پايه گذاران حزب عدالت را
کسانی تشکيل می دادند که نخست از رضا شاه پشتيبانی می کردند، اما رفته رفته ناخشنودی خود را از روشهای
مستبدانه وی ابراز داشتند و يکی پس از ديگری به زندان افتاده و يا تبعيد شده و يا خانه نشين گشتند . به همين سبب
حزب عدالت خواستار اداره ارتش توسط غيرنظاميان بود و به ا ينکه شاه فرمانده کل قوا و بزرگ ارتشتاران است
خُرده می گرفتند و مخالفت خود را پنهان نمی داشتند.
حزب عدالت در مسائل خارجی اميدوار بود که برای مقابله با دو دولت بزرگ در منطقه، يعنی روس و انگليس، پای
ايالات متحده را به صحنه سياسی ايران وارد کند . علی دشتی سخنگوی اصلی فراکسيون حزب عدالت در مجلس بود .
وی در سالهای پس از شهريور بيست دليرترين و شايد مهمترين نماينده مجلس به شمار می رفت و همواره به شاه
4. علی « اگر در سياست دخالت کند تاج و تختش را از دست خواهد داد » جديد، محمد رضا شاه، هشدار می داد که
سهيلی، نامزد حزب عدا لت برای مقام نخست وزيری، سياستمدار غير اشرافی اما تحصيلکرده غرب بود . حزب عدالت
در زمان اشغال ايران توسط متفقين و در فضايی سرشار از هراس و وحشت از تشکيل حزب توده که علناً وسيله
شورويها ياری می شد به وجود آمده بود. اين حزب خيلی زود منحل شد.
بطور کلّی اين احز اب چپ و راست و ميانه در پی براندازی حکومت مشروطه در ايران نبودند و بيشتر به مبارزه
سياسی در چهارجوب قانون اساسی مشروطه برای پيشبرد آرمانهای حزبی خود فعاليت می کردند.
حزب توده در نخست به ظاهر يک حزب سوسيال دموکرات با آرمانهای توده ای و کارگری بود . به همين د ليل برای
کارگران و به ويژه تحصيلکردگان، نظاميان و سياستمداران ميهن دوست که از نابسامانيهای دو جنگ جهانی و هجوم
و نفوذ بيگانگان به ميهنشان دلخوش نبودند، ميدان مناسبی برای فعاليتهای سياسی، اجتماعی و فرهنگی به نظر می
رسيد.
در ٧ مهر ١٣٢٠ هيئت مؤسس حزب توده اير ان در خانه سليمان محسن اسکندری تشکيل شد و اعضای کميته مرکزی
موقت را تعيين کرد . حزب توده با پشتيبانی علنی اتحاد جماهير شوروی تشکيل گشت و اين طبيعی بود که تشکيل يک
حزب کمونيستی با زيربنای ماترياليستی نتواند از ديد عمّال دولت استعماری انگليس که بازار نفت جهان را در آن
. زمان در اختيار و تعداد بی شماری مستعمره در سراسر جهان و به ويژه در همسايگی ايران داشت، پنهان بماند 5
پس از سقوط و تبعيد رضا شاه و حضور و نفوذ قوای متفقين در ايران، اوضاع و احوال سياسی کشور دگرگون شده
بود و اين به توسعه فکر نوپای دموکراسی و رشد فز اينده تفکرات مترقی و ضد سنّتی روح و جانی دوباره داد و سبب
التهاب و چالش بين نو و کهنه و سبب بروز تضاد و گاه ناسازگاری بين آرمانها و واقعيتهای ملموس جامعه ايران
گرديد.
در ايجاد اين فضای پر تنش، تنها مسئوليت بر گُرده ايرانيان نبود . قدرتهای صاحب نفوذ خارجی در برافروختگی مردم
ايران بی تأثير نبودند . آنها از شتاب و سرانجام تلاشهای دموکراتيک در ايران بيمناک شدند . محمد رضا شاه جوان
هنوز در رؤيای تربيت اروپايی خود بود . اما آرام آرام از جانب سياستمداران و همکاران پدرش مجبور شد از عنوان
تشريفاتی پادشاهی مشروطه فاصله گيرد و در پی نفوذ سياسی و استحکام مقام خود بيفتد.
بود بنيان گذارد . وی از طرفداران آلمان « سوسياليسم ملی کارگران ايران » را که مخفف « حزب سومک ا » منشی زاده
هيتلری بود . اعضای سومکا با اونيفورم قهوه ای و يا سياه و بازوبند و چماق در شهر تهران رژه می رفتند و به ش يوه
نازيها سلام می دادند.
را علم کردند و لباس اينها اونيفورم ارتشی بود . « حزب آري ا » تيسمار ارفع و سپهری که قبلاً همکار منشی زاده بود
هر دو اين احزاب برای مقابله با حزب توده به وجود آمده بودند و به تبليغات فاشيستی ميان کارگران و کارمندان
مشغول شدند.
ترديدی نم ی توان داشت که ايجاد يک سازمان تروريستی – مذهبی ضد کمونيستی می بايد مورد علاقه دو قدرت پر
نفوذ در ايران، يکی امپرياليسم انگليس و ديگری ارتجاع مذهبی قرار گرفته باشد . قشر سنّتی و مرتجع مذهبی برای
مقابله با افکار سوسياليستی و کمونيستی که روز به روز طرفداران بيشتری می يافت، به فعاليتهای پيدا و پنهان
مسلحانه روی آوردند . مذهبيون افراطی و روحانيون طراز اول شيعه مقيم عراق و ايران در تأسيس سازمان
برای مقابله با حزب توده و تبليغات سوسياليستی آنان بی تأثير نبودند. « فداييان اسلام » تروريستی
1 [نخستين کنگره حزب توده ايران در ١٠ مرداد ١٣٢٣ با شرکت ١٦٨ نماينده از سراسر کشور در تهران تشکيل شد]
2 [احمد قوام در ٩ تير ١٣٢٥ طی پيامی تشکيل حزب دموکرات ايران را به اطلاع ملّت ايران رسانيد]
3 [در تأسيس حزب عدالت، ابراهيم خواجه نوری و دادگر نماينده دموکرات و بعداً عباس مسعودی سردبير روزنامه اطلاعات سهيم بودند]
[ 4 [مذاکرات مجلس دوازدهم، ١٥ شهريور ١٣٢٠
5 [اولين ميتينگ (راهپيمايی) عظيم حزب توده ايران عليه د ولت ساعد در تهران و در ٥ آبان ١٣٢٣ برگزار شد که عده زيادی از سربازان
شوروی در ميان راهپيمايان بودند. اين راهپيمايی برای اعطای امتياز نفت شمال به شوروی تشکيل شده بود]
19
شروع فعاليت فداييان اسلام
سيد مجتبی ميرلوحی معروف به نواب صفوی در ١٣٠٤ در تهران متولد شد . پس از دبستان، دبيرستان صنعتی آلمانها
١٩٤٢ ) به استخدام شرکت نفت در آمد. او در آبادان زندگی می کرد. طرفداران و ) را به اتمام رساند و در سال ١٣٢١
افسانه های بی پايی پيرامون زندگی سيد مجتبی ميرلوحی نقل می کنند که « فداييان اسلام » اعضای قديمی سازمان
مورد ترديد همه کارشناسان تاريخ اجتماعی و سياسی ايران است . به هر روی سيد ميرلوحی پس از مدتی به بغداد و
از آنجا به نجف می رود . ظاهراً در نجف به حوزه درس مرتجعترين روحانی آن زمان آيت الله امينی صاحب الغدير
راه می يابد و مورد توجه وی قرار می گيرد.
ميرلوحی پس از مدت کوتاهی از نجف به بغداد و از بغداد به آبادان می رود و در همين شهر که در اشغال قوای
نظامی انگليس و پليس جنوب انگليسيها بود به تبليغات و سخنرانی مشغول می شود . وی سفرهايی نيز به مهمترين
مناطق نفتی کشور م انند آبادان و اهواز و آغاجاری که بطور کلّی تحت نظارت انگليسيها بود می کند و به سخنرانی
برای کارگران می پردازد . حيرت انگيز اينکه فرمانده ارتش و پليس انگليس نه تنها مانع فعاليت وی نمی شوند و سيد
ميرلوحی را دستگير نمی کنند، بلکه کاميونی در اختيار وی می گذارند تا طرفدارانش را از اين شهر به آن شهر انتقال
دهد!
ورود سيد ميرلوحی به آبادان که ظاهراً دشمن انگليس بود با بازگشت آيت الله بروجردی، آيت الله ابوالقاسم کاشانی و
سيد ضياء الدين طباطبايی که به داشتن روابط عميق با انگليسيها اشتهار داشت و از عوامل مهم کودتای سوم اسفند بود،
به ايران همزمان بود.
در زمانی که ميرلوحی ٢١ ساله بود به نزد آيت الله بروجردی به قم رفت . آثار زنده ياد محقق و مورخ دانشمند احمد
کسروی خواب راحت از چشمان مرتجعين و متوليان فرقه شيعه ربوده بود . می گويند برخی از کتابهای کسروی به
.1« حکم ارتداد نويسنده کتاب را اعلام می کند » دست آيت الله حاج آقا حسين بروجردی می رسد و او
سيد ميرلوحی با عده ای به تهران نزد احمد کسروی می رود و با وی در جلسات متعددی به مباحثه و مجادله می
پردازد. مباحثات ساده لوحانه ميرلوحی با دانشمندی چون احمد کسروی نتيجه دلخواه را به بار نمی آورد وحتا
همراهان سيد ميرلوحی بنا به گفته طرفداران خود او پايه ايمانشان سست می شود و سيد را در مقابل کسروی به
2. سيد ميرلوحی با خشم احمد « دو دستگی ايجاد می شود » مسخره می گيرند و کار به آنجايی می رسد که بين آنان
کسروی را در حضور ديگران به مرگ تهديد می ک ند و جلسه را ترک می گويد . پس از چند روز سيد ميرلوحی وسيله
روحانيون به يک کلت مجهز می شود و در ميدان حشمت الدوله کسروی را هدف گلوله قرار می دهد . کسروی زخمی
می شود . ميرلوحی دستگير می گردد ولی با نفوذ آيت الله بروجردی و آيت الله کاشانی بعد از دو ماه بازداشت
محترمانه به قيد کفالت و مانند يک قهرمان آزاد می شود . از همين زمان گوش ايرانيان با نام سازمان تروريستی
آشنا می گردد. « فداييان اسلام »
و آنگاه « هيئتهای مؤتلفه اسلامی » حاج مهدی عراقی از نخستين اعضای فداييان اسلام و از سران سازمان تروريستی
و دوست و يار نزديک آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی ضمن بيان خاطرات خود « انقلاب اسلامی » از سران
را چنين « فداييان اسلام » به وضوح چگونگی تأسيس و پايگاه اخلاقی و اجتماعی اعضای « فداييان اسلام » پيرامون
شرح می دهد:
سيد [مجتبی ميرلوحی ] وقتی [از زندان ] بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک »
گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه . اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم
که تا الان اين افراد مخلّ آسايش محلات بوده اند، مثل اوباشها که توی محلات هستند، گردن کلفتها، لاته ا. به حساب
آنها که عربده کشهای محلات بوده اند ... اين بود دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند، اکثر آنها مرحله
بودن آنان می داند و « متدين » را در « اوباشها » 3. حاج مهدی عراقی علت انتخاب «... اول از اينجور افراد بودند
ندانسته تقسير دقيقی از انديشه های دينی مبارزين اسلامی و حاکمان کنونی ايران ارائه می دهد.
ايرادات و انتقادات شديدی را به « سرنوشت ايران چه خواهد شد » و « بخوانيد و داوری کنيد » ،« دادگاه » 1 [احمد کسروی در کتابهای
دستگاه روحانيت گرفته بود . به ويژه در کتاب اخير به ورود آيت الله بروجردی به قم و فتاوی ارتجاعی وی و دخالت وی در نظام آموزشی
در مدارس کشور آغاز گرديد و به همين دليل « تعليمات دينی » ايران انتقادات بی پرده ای نموده بود . در اثر پافشاری آيت الله بروجردی درس
« وزارت فرهنگ تعدادی ملا به عنوان معلم در سراسر کشور استخدام کرد
صفحه ٢٥ ، مهدی عراقی از قديمی ترين همکاران سيد ميرلوحی بود] ،« ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی »] 2
صفحهه ٢٦ ، چ اپ اول، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ١٣٧٠ . حاج مهدی عراقی « ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی » 3 [کتاب
از سنّ ١٦ سالگی به عضويت شورای مرکزی فداييان اسلام در آمد . وی تا هنگام اعدام نواب صوفی در سال ١٣٢٤ در کليه ترورهای فداييان
اسلام و برنامه ريزيها و گفتگوهای پشت پرده اين سازمان تروريستی مشارکت مستقيم و غ يرمستقيم داشت . وی در قتل احمد کسروی،
عبدالحسين هژير، رزم آرا و حسنعلی منصور نقش اساسی داشت . بين پانزدهم خرداد ١٣٤٢ تا تبعيد خمينی در تمامی تظاهرات خيابانی
شرکت داشت و در بهمن سال ١٣٤٣ شاخه ترور هيئت مؤتلفه را پايه گذاری کرد که زير نظر وی به ترور افراد نام آور و همچنين قتلهايی
که هنوز افشا نشده است اقدام نمود . عراقی در سال ١٣٥٧ به فرانسه رفت و در نوفل لو شاتو از مشاوران و محرمان خمينی بود وهمراه وی
به تهران بازگشت . وی در انقلاب مسئوليتهای مختلفی داشت . عراقی در ٤ شهريور ١٣٥٨ همراه پسرش به وسيله سه نفر از ترو ريستهای
20
به هر روی، احمد کسروی مورخ پر آوازه ايران همراه با منشی خود محمد تقی حدادپور در بيستم اسفند ١٣٢٤ توسط
سيد حسين امامی از اعضای فداييان اسلام در کاخ دادگستری در تهران به قتل رسيد . ندای ميهن دوستی و انديشه های
ضد ارتجاعی کسروی اما در قلب و جان هر ايرانی باقی مانده است.
و با عنوان سازمان « نواب صفوی » پس از قتل احمد کسروی اولين اعلاميه سيد مجتبی ميرلوحی با نام مستعار
منتشر شد . سازمان فداييان اسلام در حقيقت يک سازمان تروريستی بود . به گمان من دستورالعملی که « فداييان اسلام »
به آنان داده شده بود اين بود که کشور را از سقوط به دامان کمونيستها حفظ نمايند . آنان نه تنها در فکر براندازی شاه
نبودند، بلکه با ترور سياستمداران و روشنفکران ميل داشتند که شاه و دولتهای او را در مقابل کمونيستها حفظ کنند و
به اجرای احکام مذهبی مجبور نمايند.
نواب صفوی و سازمان تروريستی فداييان اسلام به فعاليتهای نيمه مخفی خود ادامه داد و در سالهای ١٣٢٧ تا ١٣٣٤
در همه تحولات سياسی ايران نقشی ماجراجويانه و جنايتکارانه و در دراز مدت تأثيری بس مخرب و خطرناک بر
جای نهاد . عبدالحسين هژير که در کابينه قوام السلطنه وزير دارايی بود و به گرمی از آزادی قاتل کسروی دفاع می
بنده عقيده دارم که اين آدم [احمد کسروی ] مهدور الدّم بوده و اگر هم او را کشته اند » : کرد و در هيدت دولت گفته بود
1 نمی دانست که خود روزی به دست فداييان اسلام و به دست سيد حسن امامی، همان شخصی که « کار صحيحی بوده
.( کسروی را کشته بود، به قتل خواهد رسيد (هشتم آبان ١٣٢٨
اين جنايتکارانِ مقدس، رزم آرا نخست وزير (اسفند ١٣٢٩ در مسجد شاه ) و دکتر زنگنه رييس دانشگاه تهران را
ترور کردند و با ترور نافرجام علاء نخست وزير، رعشه بر جان حکومت متزلزل شاه و دولتهای وی انداختند . فداييان
اسلام ابزار شومی برای نقشه های استعماری در ايران گشتند که پيامدهای ويرانگر آن را در سراسر سالهای حکومت
. اسلامی در ايران به وضوح می بينيم 2
شاه و رجال سياسی ايران ساده لوحانه در تله « فداييان اسلام » با تأسيس و ادامه آزادانه فعاليت سازمان تروريستی
سياست جنگ سرد قدرتهای خارجی و همچنين قشر قدرتمند ارتجاع مذهبی افتاده و از پيامدهای خطرناک و تأثير دراز
. مدت آن در جامعه سنّتی ايران بی خبر ماندند 3
ترورهای فداييان اسلام
١٩٤٣ ) کنفرانس تهران با حضور روزولت رييس جمهور آمريکا، استالين نخست وزير اتحاد ) در اواخر پاييز ١٣٢٢
جماهير شوروی و چرچيل نخست وزير انگليس تشکيل شد و سران مذکور موافقت کردند که شش ماه پس از جنگ
قوای خود را از ايران خارج کنند . ارتش انگليس و آمريکا در مارس ١٩٤٥ ايران را طبق معاهده کنفرانس سران در
تهران ترک کردند . اما دولت استالينيستی شوروی ضمن اعلاميه کوتاهی به بهانه اينکه اوضاع بعضی نواحی شمال
ايران مبهم و مغشوش است، نيروهای خود را در آذربايجان نگاهداشت.
فرقه » و جعفر پيشه وری در آذربايجان « فرقه دموکرات کردستان » در همين دوران قاضی محمد در نوحی کردنشين
را برپا کردند و کوس خودمختاری زدند. « دموکرات آذربايجان
ارتش ايران به تنهايی توانايی ايجاد نظم را در نواحی شمال غربی ايران نداشت و سرانجام با خدعه کارساز قوام
السلطنه مبنی بر وعده اعطای امتياز نفت شمال به اتحاد شوروی، دولت شوروی از يکسو ارتش خود را در ١٩٤٦ از
فرقه دموکرات » را خالی گذاشت . پس از اين، افراد « فرقه دموکرات » ايران خارج ساخت و از سوی ديگر پشت
به شوروی فرار کردند. « فرقه دموکرات کردستان » و « آذربايجان
منافع » اتحاد شوروی تقاضای واگذاری امتياز نفت شمال را از ايران داشت و حزب توده در ارگانهای رسمی خود از
! شوروی دفاع می کرد 4 « مشروع
گروه فرقان در نزديکی خانه اش ترور شد . همکاران وی از شاخه نظامی هيئت مؤتلفه معتقدند که گروه فرقان توسط شيخ علی اکبر هاشمی
رفسنجانی پايه گذاری شده است]
١٥٧ . محمود تفضلی در / به اهتمام بابک اميرخسروی و فريدون آذرنور، بخش دوم صفحه ١٥٦ « خاطرات سياسی ايرج اسکندری »] 1
صميمانه پيرامون قتل کسروی می نوشتند و جريان فتل فجيع وی را در روزنامه های خود بی « مرد امروز » و محمد مسعود در « ايران م ا »
طرفانه بازتاب می دادند]
2 [حاج مهدی عراقی در مورد دخالت آيت الله کاشانی و جبه ملّی در ترور رزم آرا و ديگران اعتراف می ک ند: آيت الله کاشانی به ديدار
تنها مسئله ای که اينجا مطرح است هفت نفر بايد زده » : نواب صفوی آمد و بعد از مباحثات طولانی آيت الله کاشانی به نواب صفوی گفت
[ترور[ بشوند تا ما بتوانيم برنامه مان را پياده بکنيم . اوليش رزم آرا است، دفتری، دکتر فلاح، دکتر طاهری، دو سه تا ديگر که من الان يادم
نيست. گفت هفت نفر بايد زده بشوند ... ملاقات انجام شد و به قول بعضيها گفتنی، آن آقايان فتوای قتل رزم آرا را از جهت بُعد سياسی صادر
مهدی عراقی در .« کردند، اين آقا [آيت الله کاشانی ] هم فتوای قتل رزم آرا و شش نفر ديگر را از جهت شرعی صادر کرد، چون مج تهد بود
« راجع به زدن رزم آر ا » صفحه ١٣٢ و ١٣٣ خاطراتش به نقل جريان دادگاه نواب صفوی می پرداز و می گويد از نواب صفوی در دادگاه
می پرسند . وی خائن بودن رزم آرا را از يک طرف مطرح می کند و از طرف ديگر هم فتوای قتلش را از جهت سياسی و از جهت دينی
[« منتسب می کند به جبه ملّی و آيت الله کاشانی
3 [برای اطلاع بيشتر پيرامون واکنش رجال سياسی ايران پيرامون قتلهای فداييان اسلام مراجعه کنيد به مقالات مستند دکتر جلال متينی در
[ شماره های ١ تا ٤، سال دوازدهم ١٣٧٩ « ايرانشناسی » مجله
آرشيو » 4 [روزنامه مردم ، سال ١٣٢٥ . برای مطالعه روزنامه ها و کتب کمياب پيرامون تحولات سياسی و مذهبی ايران مراجعه کنيد به
[ Archiv für Forschung und Dokumentation Iran e.v. Berlin (AFDI) « اسناد و پژوهشهای ايران – برلن
21
در اين زمان علی دشتی نماينده م جلس شورای ملّی بود وهمراه با دکتر مصدق و ديگران عليه امتياز نفت شمال
١٩٤٦ ) به زندان افتاد . پس از رهايی از ) سخنرانی پرشوری کرد و احتمالا به همين دليل در شهريور سال ١٣٢٥
زندان به فرانسه رفت و تا اواخر سال ١٩٤٨ در آن کشور ماند . پس از بازگشت به ايران به سبب آ نکه زبان عربی را
١٩٤٩ ) به عنوان سفير ايران به مصر و بعد به لبنان رفت. ) به خوبی تکلم می کرد در ٣ آبان ١٣٢٧
١٩٤٩ ) جبه ملّی مرکّب از چند نماينده سابق مجلس، چند روزنامه نگار و تعدادی از ) در اواسط سال ١٣٢٨
روحانيون به رهبری دکتر مصدق تشکيل شد . طبق اساسنامه جبه م لّی تنها احزاب می توانستند به جبه ملّی بپيوندند .
،« حزب ملّی کار » ،« حزب استقلال » . طرفداران نخست وزيری دکتر مصدق برق آسا به تشکيل حزب مشغول شدند
،1« نهضت آزادی برای مردم ايران » ،« حزب زحمتکشان ملّت ايران » ،« مجمع مسلمانان مجاهد » ،« حزب خلق »
بنيان گرفتند . سران همه اين احزاب در يک « حزب پان ايرانيست » و « حزب ملّت ايران بر ب نياد پان ايرانيست »
انتخابات تقلبی به مجلس راه يافتند. فعاليت جبه ملّی به اين شکل آغاز شد و کشاکش برای رسيدن به قدرت آغاز گرديد.
فداييان » ٢٦ ژوئن ١٩٥٠ ) سپهبد رزم آرا نخست وزير به دست خليل ط هماسبی از اعضای ) در ١٦ اسفند ١٣٢٩
به قتل رسيدو خليل طهماسبی دستگير شد و بلافاصله اعلاميه مجتبی ميرلوحی معروف به نواب صفوی رهبر « اسلام
آزاد « حضرت خليل طهماسبی » منتشر شد که در آن اخطار شده بود اگر « ای پسر پهلوی » فداييان اسلام تحت عنوان
. نشود، عده زيادی از رجال سياسی دچار سرنوشت رزم آرا خواهند شد 2
حسين علاء در ١٨ اسفند ١٣٢٩ تشکيل کابينه داد . علی دشتی به عنوان وزير مشاور در دولت علاء شروع به کار
کرد.
در ٢٤ اسفند همين سال در جلسه علنی شورای ملّی طرح ملّی شدن صنعت نفت به پيشنهاد جبه ملّی به اتفاق آراء به
تصويب رسيد. علی دشتی از اين طرح پشتيبانی کرد.
در ٢٨ اسفند ١٣٢٩ دکتر عبدالحميد زنگنه رييس دانشکده حقوق و وزير سابق فرهنگ هنگام خروج از دانشکده حقوق
هدف گلوله شخصی به نام نصرت الله قمی از سازمان فداييان اسلام قرار گرفت و به سختی مجروح شد و پس از چند
روز در بيمارستان جان سپرد.
حسين علاء در ٦ ارديبهشت ١٣٣٠ پس از يک ترور نافرجام از جانب فداييان اسلام به علت ناتوانی در حل بحران
نفت و فشار دولت انگليس از نخست وزيری کناره گيری کرد و در ٧ ارديبهشت دکتر محمد مصدق به نخست وزيری
رسيد. در ٩ ارديبهشت طرح قانونی اجرای اصل ملّی شدن صنعت ن فت به تصويب مجلسين رسيد و هيئت دولت
مأامور اجرای قانون شد. اختلاف با شرکت نفت انگليس بالا گرفت و روابط ايران و انگليس به کلّی قطع شد.
مشکلات سياسی و اقتصادی کشور و اوضاع اسفبار مالی دولت مصدق به سبب تحريم خريد نفت در غرب نمايان شد .
مصدق در تيرماه ١٣٣١ از ش اه خواست تا فرماندهی کلّ قوا و وزارت جنگ را به او واگذارد . شاه موافقت نکرد و
دکتر مصدق استعفاء داد.
مخالفان دکتر مصدق معتقدند که دکتر محمد مصدق با طرح اين درخواست حيله گرانه ميل داشت بار بحران اقتصادی
و ورشکستگی مالی دولت خود را به گردن شاه گذارد . به هر روی ، احمد قوام (قوام السلطنه ) نخست وزير شد و با
و محاکم انقلابی تشکيل خواهد داد و روزی « کشتيبان را سياستی دگر آمد » انتشار اعلاميه ای شديداللحن متذکر شد که
صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرين تيره روزی خواهد ساخت . اما در مقابل
١٩٥٢ ) به زانو در آمد و شاه مبجبور شد خواسته دکتر مصدق را ) تظاهرات خونين خيابانی بين ٢٧ تا ٣٠ تير ١٣٣١
بپذيرد و دوباره وی را مأمور تشکيل کابينه نمايد . دکتر مصدق نخست وزيری مجدد خود را ظاهراً مديون فعاليتهای
همه جانبه آيت الله کاشانی بود . اما غير مستقيم پشتيبانان واقعی او بازاريان و اعضای سازمان فداييان اسلام بودند . وی
در اول مرداد ١٣٣١ شرحی در پشت قرآن نوشت و آن را پس از امضاء و مُهر به اين شرح برای شاه فرستاد :
دشمن قرآن باشم اگر بخواهم برخلاف قانون اساسی عمل کنم . همچنين اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژيم »
درست شش روز بعد برخلاف سوگندی که خورده بود، در .« مملکت ر ا تغيير دهند من رياست جمهور را قبول کنم
هفتم مرداد مادّه واحده اختيارات دکتر مصدق به مجلس رفت و همان روز به تصويب مجلس شورای ملّی رسيد . در
اين لايحه به دکتر مصدق اختيار داده می شد که لوايحی پس از آزمايش تقد يم مجلسين نمايد و تا موقعی که تکليف آنها
در مجلسين معين نشده لازم الاجراست . ٩ روز بعد در ١٦ مرداد ١٣٣١ طرح يک مادّه ای با قيد سه فوريت برای
مادّه واحده : چون جنايت حاجی علی رزم » : عفو و آزادی خليل طهماسبی قاتل رزم آرا به تصويب رسيد به اين شرح
آرا و حمايت او از اجانب بر ملت ايران ثابت است بر فرض آنکه قاتل او استاد خليل طهماسبی باشد از نظر ملّت
در ٢٥ « نهضت آزادی ايران » بودند. تقريباً ده سال بعد « نهضت آزادی برای مردم ايران » 1 [حسين رازی و محمد نخشب پايه گذاران
١٩٦١ ) توسط آيت الله طالقانی، سحابی و بازرگان تأسيس شد] ) ارديبهشت ١٣٤٠
2 [در صفحات قبل به دسايس آيت الله کاشانی از سران جبه ملّی و دخالت وی در ترور سپهبد رزم آرا مشروحاً اشاره کرديم . يک روز پس
قتل رزم آرا را واجب دانست و خليل طهماسبی را » از ترور س پهبد رزم آرا آيت الله کاشانی در يک مصاحبه با خبرنگاران خارجی و داخلی
دکتر بقايی و حسين مکّی در ميدان بهارستان ميتينگی ترتيب دادند و هر دو کشتن رزم آرا را به ملّت ايران .« منجی ملّت ايران معرفی کرد
پخش شد] « ای پسر پهلوی » تبريک گفتند. در همين اجتماع اعلاميه نواب صفوی زير عنوان
22
اين طرح را ٢٧ تن از جمله دو تن استادان دانشکده حقوق دانشگاه تهران : دکتر » .« بيگناه و تبرئه شناخته می شود
.1« شايگان و دکتر سنجابی امضا کرده بودند
خليل طهماسبی در ٢٤ آبان ١٣٣١ از زندان آزاد شد و پس از زيارت شاه عبدالعظيم به ملاقات آيت الله کاشانی که
فتوای قتل رزم آرا را داده بود شتافت.
شناختن احمد قوام و ضبط اموال وی « مفسد فی الارض » مجلس سنا به درستی با لايحه عفو خليل طهماسبی و لايحه
مخالفت کرد و آن را خلاف قانون اساسی و قو انين کيفری کشور دانست. اما جبه ملّی و به ويژه دکتر مصدق بر خلاف
عملی انجام ندهد، به ساخت و پاخت پنهانی خود با آيت « برخلاف قانون اساسی » سوگندی که به قرآن خورده بود تا
الله کاشانی، حامی سازمان تروريستی فداييان اسلام، مشغول بود و توجهی به زير پا گذاشتن قانون اساسی و استقلال
دادگستری و رعايت اجرای عدالت حقوقی کشور نداشت . جالب توجه آنکه جبه ملّی بعدها قتل رزم آرا را به دربار
نسبت می داد و هنوز اين شايعه بی پا بر سر زبانهاست.
مخالفت مجلس سنا با دو لايحه نامبرده سبب شدکه جبه ملّی برای تنبيه سناتورها طرحی به مجلس برد و تقليل مدت
مجلس سنا را از چهار سال به دو سال به قيد دو فوريت در همان روز به تصويب رسانيد. مجلس سنا تعطيل شد.
دکتر مصدق با همه تدابيری که به کار برد و گاه با ناديده گرفتن اصول قانون اساسی نتوانست بحران اقتصادی کشور
را برطرف نمايد . در سراسر کشور هرج و مر ج حکمفرما شده بود و يک بلاتکليفی عميقی در جامعه ايران احساس
می شد . شاه با صلاحديد کرميت روزولت مأمور عاليرتبه سازمان سيا مجبور به اتخاذ عمل شد و در ٢٥ مرداد ١٣٣٢
فرمان برکناری دکتر مصدق را از نخست وزيری صادر کرد و سپهبد فضل الله زاهدی را به نخست وزيری برگزيد.
دکتر محمد مصدق به فرمان برکناری خويش وقعی نگذاشت و شاه به رُم رفت . کميته مرکزی حزب توده طی اعلاميه
را خواهان شد . رهبران مذهبی و جامعه ايران مشتاق بازگشت « جمهوری دمکراتيک » ای سرنگونی سلطنت و ايجاد
شاه بود . آيت الله بروجردی و آيت الله کاشانی هر دو برای س لامت شاه و دوری وی از کشور مجالس روضه خوانی و
بر سر منابر می خواندند . آيت الله بروجردی « روضه دو طفلان مسلم » عزاداری برپا کردند و به قول مخالفان کودتا
مرجع شيعيان جهان نخستين کسی بود که به شاه تلگراف فرستاد و شاه را به بازگشت به ايران فرا خواند . وی در
ناميد و در سرکوب دشمنان دين آرزوی موفقيت کرد . کودتای « حافظ بيضه اسلام » تلگرافی به تيمسار زاهدی او را
١٩ اوت ١٩٥٣ ) به پيروزی رسيد. دکتر مصدق بازداشت شد و شاه به ايران بازگشت. ) ٢٨ مرداد ١٣٣٢
رهبر جبه ملّی ايران در همان دامی افتاده بود که خود در ايجاد آن سهيم بود . دکتر مصدق وسيله دکتر بقايی و آيت الله
کاشانی و شمس قنات آبادی با رهبری سازمان تروريستی فداييان اسلام تماس دائمی داشت و از آنان برای رسيدن به
قدرت استمداد و کمک خواسته بود . وی بيست و هشت تن از اعضای فداييان اسلام را که در زندان بودند، از جمله
قاتل رزم آرا را آزاد کرد.
کودتای ٢٨ مرداد سرکوب خونين ملّيون و به ويژه احراب و سازمانهای چپ را به دنبال داشت . فرماندار نظامی
تهران تيمسار تيمور بختيار که بعداً نخستين رييس سازمان امنيت و اطلاعات کشور (ساواک) شد، با اعمال خشونت و
ايجاد جوّ ترس و وحشت به واقع فرمانروای بلامنازع ايران بود.
دکتر مصدق به سه سال زندان و سپس تحت نظر تا آخر عمر در احمدآباد زندگی کرد . حزب توده و شبکه نظامی
حزب قلع و قمع شد و عده ای از اعضای نظامی و غيرنظامی آن تيرباران شدند.
آيت الله بروجردی و روحانيونی چون آيت الله کاشانی، بهبهانی، ميلانی و ديگ ر آيات عظام پس از کودتای ٢٨ مرداد
نه تنها از محاکمات دادگاه نظامی و عمليات خشونت بار فرمانداری نظامی انتقادی نکردند، بلکه عملاً به تأييد آن می
پرداختند و سرکوب خونين حزب توده را يک پيروزی برای دوام و استحکام مذهب در ايران می دانستند.
پس از کودتای ٢٨ مرداد فضای اجتماعی ايران ظاهری مذهبی گرفت و روحانيون بخش مهمی از قدرت حکومتی
ايران شدند . نفوذ آنان در روند محاکمات دادگاه نظامی چه در محاکمه دکتر مصدق و چه در محاکمه ديگر رجال
سياسی و اعضای حزب توده به وضوح ديده می شد.
ارتداد و کفر و خيانت به » تيمسار آزموده با توافق روحانيون بارها سعی ک رد در دادگاه نظامی، دکتر مصدق را به
متهم کند و تا آنجايی پيش رفت که دکتر مصدق را به بی دينی متهم « مذهب اسلام و براندازی حکومت مشروطه ايران
کرد تا اعضای فداييان اسلام و اوباش چاله ميدان که در جلسه دادگاه حاضر بودند تحريک شوند و به از بين بردن
دکتر مصدق اقدام نمايند . دکتر مصدق که خود زمانی از فداييان اسلام برای رسيدن به قدرت سود برده بود و پيامدهای
خطرناک تحريکات تيمسار آزموده را می دانست، از ترس آنکه فداييان اسلام دست به ترور او و خانواده اش بزنند،
در جلسه دادگاه از مسلمانی و ايمان و اعتقاد خود و خويشاوندانش به اسلام، گاه با حرارت و گاهی با گريه و لابه دفاع
. کرد و شرح مفصلی از برگزاری جلسات روضه خوانی در خانه خود داد 2
دکتر » 1 [مذاکرات مجلس شورای ملّی، دوره هفدهم، ٢٢ مرداد ١٣٣١ . برای اطلاع بيشتر مراجعه کنيد به مقاله مفصل و بسيار خواندنی
[ از دکتر جلال متينی در فصلنامه ايرانشناسی، سال دوازدهم، شماره ٤، صفحه ٧٢٢ « مصدق، پيشنهادهای نخست وزيری و انگليسيها
صفحه ١٦٧ و ١٦٨ و ٢٣٤ و به ويژه صفحه « مصدق در محکمه نظامی » صفحه ١٤٣ و « خاطرات و تألمات مصدق » 2 [مراجعه کنيد به
از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامی (تحولات سياسی و مذهبی ايران بين دو ان قلاب) از بهرام چوبينه که به » ٣٧٩ تا ٣٨٥ . و يا به کتاب
زودی منتشر می شود]
23
کودتای ٢٨ مرداد هر چند به ظاهر برای شاه پيروزی و سپس قدرت را به ارمغان آورد، ولی وی را از تخت پادشاهی
مشروطه به زير کش يد و همرديف سياستبازان روزگار خود قرار داد . خروج مخفيانه و به قول مخالفانش فرار شاه به
رُم چهره اجتماعی وی را در ميان مردم خدشه دار ساخت . به ويژه آنکه کودتا وسيله بيگانگان طراحی شده و با
همکاری عوامل داخلی به پيروزی رسيده بود . به هر روی، کودتای ٢٨ مرداد زخ م عميقی در عمق اجتماع ايران
ايجاد کرد و نيز اعتماد به نفس شاه را از او گرفت.
شاه برای بازسازی جايگاه و استمرار پادشاهی خود از همه امکانات اقتصادی، سياسی، اداری، نظامی و فرهنگی
کشور سود می برد و در اوج قدرت به جای آنکه در پی استحکام اصول قانون اساسی کشور مش روطه باشد به
خودشيفتگی دچار و بدل به ديکتاتوری علاقمند به اصلاحات و رفورم با پنجه های آهنين گشت . وی هرگونه انتقاد را
اقدام عليه » حتا از جانب کسانی که به او و نظام مشروطه وفادار بودند، ناشنيده می گرفت و منتقدين را زير عنوان
تار و مار می کرد و از خود می راند. « امنيت کشور
شاه می بايست حکومت کند . اين خواسته کودتاچيان و شرکای خارجی و داخلی کودتا بود . شاه پيش از کودتای ٢٨
مرداد چندان دخالتی در انتخابات و تعيين نخست وزيران نداشت . اما پس از آن، نمايندگان مجلسين و نخست وزيران با
انتخابات ساختگی به قدرت می رسيدند . آنان نماينده ملّت نبودند . پس بايد مانند هر حکومت استبدادی، مشروعيت و
مقبوليت ملّی را با وسايل غير دموکراتيک به دست می آوردند . نخست فرمانداری نظامی و سپس ساواک تشکيل شد و
شاه بدنام ترين و بی بند و بارترين اميران ارتش، تيمسار تيمور بختيار را که پيشينه زشتی از خود در دوران
به جای گذاشته بود و خود را فراتر از قانون و حقوق انسانی می پنداشت و در خيال، تنها خود « فرمانداری نظامی »
را لايق حکومت می دانست، به رياست سازمان امنيتی و اطلاعاتی نوپا منصوب ساخت.
کودتاچيان سهم خود را می خواستند . آمريکا و انگليس به سرعت قرارداد کنسرسيوم را با دولت بستند . مراجع تقليد که
بعد از سفر شاه به رُم روضه دو طفلان مسلم خوانده بودند، اکنون پس از کودتا توقعات ديگری داشتند . هر چند که
روحانيون از سرکوب حزب توده و تعقيب اقليتهای مذهبی در دل احساس شادی و سرور می کردند، ولی از شاه توقع
داشتند که به قدرت روحانيون و اقتدار دکانداران دين توجه ويژه ای نشان دهد.
پيش از آنکه به روند تحولات سياسی – مذهبی ايران پس از ٢٨ مرداد ادامه دهيم و به زندگی و نقش علی دشتی اشاره
نماييم، لازم است کمی به گذشته ای نه چندان دور بازگرديم . اين سفر کوتاه تاريخی بدين سبب م هم می نمايد که ما را
با سرشت اين تحولات و بازيگران آن تا اندازه ای آشنا می کند . اين گريز که شکيبايی خواننده را می طلبد، در پايان
سنجش و داوری را پيرامون علی دشتی آسانتر می کند.
سرکوب بهاييان
تعقيب و کشتار بابيان و بهاييان از سرگرميهای روزانه ملايان و پادش اهان قاجار بود. روند بابی و بهايی کشی تا اواخر
دوران قاجار به بهانه های دينی و سياسی ادامه داشت . بابيان در جنبش مشروطيت ايران سهم چشمگيری داشتند و می
توان ادعا کرد که تلاشهای آنان در ايجاد انقلاب مشروطه ايران بسيار کارساز بود. اما اين واقعيت نه به اين معنی ست
که بهاييان طرفدار مشروطيت نبودند . بلکه می بايد چنان تعبير گردد که رهبران بهايی تأکيد داشتند که بهاييان در
سياست دخالت نکنند . در زمان رضاه شاه، بهايی کشی در چند شهر ايران اتفاق افتاد . اما بطور کلّی تعقيب بهاييان در
آن دوران از سياستهای دوران رضاشاهی به شمار نمی رفت . رضا شاه در پی محدود ساختن قدرت روحانيت بود . در
گسترش يافت . کشور می رفت تا همه ساکنان آن خود را ايرانی بدانند بدون آنکه « ملّت شدن » دوران رضا شاه انديشه
مذهب، مرام سياسی و يا قومی در آن دخالت آشکاری داشته باشد . اما در سالهای پس از سقوط رضا شاه آهسته آهسته
به حوزه سياست رسوخ کرد . جنگ سرد « امت اسلامی » اين سياست به فراموشی سپرده شد و بازگشت فکر بی پای
بين دو قدرت بزرگ جهانی شرق و غرب اين انديشه را به ايران کشاند و به گسترش آن پرداخت . تأسيس فداييان اسلام
پس از سقوط رضا شاه برای مقابله با چپگرايی در ايران بود.
در دو دهه بيست و سی تعقيب اقليتهای مذهبی به ويژه بهاييان به بهانه مخالفت با افکار شبه مذهبی و چپگرايی،
انداخت و آنها را آشکارا در مخالفت با آرمانها « امت اسلامی » دولتهای پس از شهريور ١٣٢٠ و شاه را در کوره راه
انقلاب مشروطيت و اصول قانون اساسی دو لت مشروطه قرار داد . تقريباً همه رجال سياسی، وابسته و ملّی، به
گسترش اين بيراهه سياسی کمک شايانی کردند و به بيگانه ساختن جامعه مدنی ايران از آرمانهای دموکراتيک جنبش
مشروطيت ايران شتاب بخشيدند . فرصت مغتنمی برای استحکام دموکراسی در ايران از دست رفت و کسب رأی مردم
برای پشتيبانی از اصلاحات و رفورم، حتا در محدوده کنترل شده آن، از چنگ شاه و دولت خارج گرديد.
با خروج رضا شاه، رضا شاه زدايی با شدت هر چه تمامتر آغاز گرديد . دستگاه روحانيت چون موريانه به خاييدن
بازيچه دست « تجدد، ترقی و آزاديخواهی » ارکان دموکراسی مشغول شد و تمامی جلوه های زندگی مدرن و انديش ه
قدرتهای ارتجاعی در ايران گرديد . دستگاه روحانيت شيعه با کمک همه زمامداران پس از شهريور ٢٠ در پی
بازگشت زنان به زير چادر و چاقچور و خواستار تعطيلی مدارس مختلط بود . کانونها و انجمنهای تبليغات اسلامی
در سراسر کشور افتتاح گرديدند و به انتشار جزوات و روزنامه های دينی « حقايق و احک ام اسلامی » برای نشر
مشغول شدند. « اسلامی » و يا « اسلام » روزانه، هفتگی و ماهانه با پسوند
24
در مجموع، عقده ديرينه آخوند پس از ظهور جنبش بابی و سپس بهايی در ايران سر باز کرد و ميدان برای ابراز
« بيداری و روشنگری ايرانيان » نفرت و دشمنی عليه اقليتهای مذهبی به ويژه بهاييان و همچنين برای براندازی انديشه
با پافشاری مراجع در برنامه دروس دبستانها و دبيرستانها « تعليمات دينی » و « تبليغات اسلامی » . فراختر گرديد
گنجانده شد . تمامی اين فعاليتها در تهران و شهرستانها در دهه بيست و پس از آن، گردِ محور مخالفت با بهاييان، احمد
کسروی و طرفدارانش و حزب توده و هوادارانش دور می زد که زير نظر دولت و در بيشتر مواقع با کمک دولت
1 را در ايران ريشه دار ساخت که « دايی جان ناپلئون » انجام می گرفت . در حقيقت اين دستگاه روحانيت بود که فکر
يادداشتهای کينياز » هر چه د ر ايران انجام می گيرد ساخته قدرتهای خارجی است . آثار جعلی و ساختگی چون
2 که ساخته قلم خيال پرداز علی جواهر کلام است با کمک مالی آستان قدس رضوی چاپ و انتشار يافت . « دالگورکی
اين کتاب تنها يکی از ترفندهای دستگاه روحانيت بود.
از مغز کپک زده ملايان سرچشمه می گيرد . « هر انديشه غيراسلامی ساخته بيگانگان است » اصولاً شايع کردن اينکه
آنها همواره ميل داشته اند آنچه را اسلامی نيست و مانعی برای برای قدرت گيری دکانداران دين شيعی در ايران می
شود، ضد ايرانی و بيگانه بخوانند . اين بيگانه سازی مزوّرانه و حيله گرانه و پراکندن تخم نفاق و دشمنی تنها دامن
اقليتهای دينی و يا احزاب مترقی و چپ مستقل را نگرفت، بلکه خود دولت و حکومت مشروطه نيز در دراز مدت به
زير سئوال رفت و سبب شد که سرانجام ملايان در سطح وسيعی انقلاب مردمی مشروطيت ايران را که عليه قدرت
روحانيت و حکومت استبدادی قاجاريه انجام گرفته بود، از ساخته های روس و انگليس بنامند و به تبليغ اين فکر بی پا
بپردارند که حکومت مشروطه و قوانين غيرشرعی از بنيان با دين مبين اسلام و تاريخ ايران در تضاد است.
گفتيم که پس از کودتای ٢٨ مرداد ملايان سهم ويژه روحانيت را از شرکت در کودتا می خواستند و اين تنها با
سرکوب بهاييان ممکن بود . واعظ مشکوک و معروف حجت الاسلام محمد تقی فلسفی در خاطرات خود يادآور شده
است که سخنرانيهای او عليه بهاييان با توافق قبلی آيت الله بروجردی و محمد رضا شاه صورت گرفت . فلسفی در
قبل » : در ١٩ ارديبهشت ١٣٣٤ درباره ملاقات خود با آيت الله بروجردی گفت « اتحاد م لی » مصاحبه ای با خبرنگار
از آنکه ماه مبارک رمضان پيش آيد به قم مشرّف شدم و در آنجا آيت الله بروجردی را بسيار ملول ديدم و گفتند حالا
بنا به پيشنهاد .« که قضيه نفت حل شده و کار توده ايها به انجام رسيده، بايد برای بهاييان فکری کرد و قد علم نمود
آيت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئله » : آيت الله بروجردی، فلسفی با شاه ملاقات و در اين ديدار به شاه می گويد
بهاييان که موجب نگرانی مسلمانان شده است در سخنرانيهای ماه رمضان که از راديو پخش می شود مورد بحث قرار
3 «! برويد بگوييد » : به روايت فلسفی شاه لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت «؟ گيرد. آيا اعليحضرت هم موافق هستند
فلسفی از سال ١٣٢٧ عليه حزب توده در ماه رمضان سخنرانی می کرد . قلع و قمع بابيان و بهاييان هميشه خواسته
قلبی ملايان و شرکای ديوانی آنها بود و در همان ايام نيز در تهران و ش هرستانها شايع بود که سرکوب بهاييان و
تخريب مراکز اداری و دينی بهاييان در برنامه دولت است، اما تا رمضان سال ١٣٣٤ زمان آن نرسيده بود.
به خواسته آيت الله بروجردی بلافاصله پس از ٢٨ مرداد تعقيب بهاييان با سخنرانيهای محمد تقی فلسفی در رمضان
١٩٥٥ ) آغاز شد . وی حملات شديدی را عليه بهاييان به راه انداخت و مراکز بهاييان در تهران و شهرستانها ) ١٣٣٤
به دست دولت افتاد . در تهران تيمسار باتمانقليچ رييس ستاد بزرگ ارتشتاران و تيمور بختيار فرماندار نظامی تهران
در مقابل دوربين خبرنگاران خارجی و داخلی کلنگ در دست گرفتند و گنبد م رکز بهاييان را خراب کردند . مرکز
بهاييان سالها به محل فرمانداری نظامی تبديل شد.
بستن کانون فساد دينی و مملکتی ... به وسيله ارتش اسلام تشکرات » آيت الله سيد محمد بهبهانی در تلگرافی به شاه از
بطوری » : شاه در جواب آيت الله بهبهانی خاطرنشان ساخت .« صميمانه تقديم و آن را عيدی از اعياد مذهبی برشمرد
که مکرر از ما شنيده ايد هميشه خود را در اجرای مقررات اسلام موظف دانسته و ادامه اين توفيق را از خداوند متعال
داستانی است از طنزنويس مشهور ايرج پزشکزاد که از شاهکارهای طنز سياسی و اجتماعی در ادبيات معاصر « دايی جان ناپلئون »] 1
ايران به شمار می رود]
يادداشتهای کينياز » سفير روسيه تزاری در ايران بين س الهای ١٨٤٥ تا ١٨٥٤ . در Dalgorukov 2 [پرنس ديميتری دالگورکوف
علی جواهر کلام تلاش می کند جنبش باب و بها را به روسيه تزاری منتسب کند . اين کتاب نخست سر و صدايی در ايران بر پا « دالگورکی
کرد. اما پس از مدت کوتاهی جعلی بودن آن مورد توجه محققين تاريخ و مذهب قرار گرفت . استاد عباس ا قبال آشتيانی در مقاله ای مشروح
اين يادداشتها را جعلی و کار شياّدان می شمارد (مجله يادگار، سال پنجم، شماره های ٨ و ٩). استاد مجتبی مينوی اين يادداشتها را مجعول و
[( جاعل را نيز اهل ايران دانسته است (مجله راهنمای کتاب، سال ششم، شماره های ١ و ٢
ناشر: محفل روحانی ملّی بهاييان آلمان ) پس از ردّ سياسی بودن اين آيين به ايراداتی ) « آيين بهايی يک نهضت سياسی نيست » 3 [در کتاب
که سران جمهوری اسلامی به بهاييان می گيرند جواب داده شده و از جمده نويسنده و يا نويسندگان اين کتاب متذکر می شوند که در دوران
١٩٤١ ) عده ای از بهاييان يزد به اتهام بهايی بودن به زندان می ) محمد رضا شاه بهاييان چ ه مشکلاتی را با دولتهای شاه داشته اند . در ١٣٢٠
١٩٤٦ ) در کاشان و شاهرود ) ١٩٤٣ ) مراکز بهايی در شهرستانها تصرف و برخی تخريب می شوند . در سال ١٣٢٥ ) افتند. در سال ١٣٢٢
١٩٥١ ) جهاد عليه بهاييان اعلام می گردد و آنان را به ) عده ای از بهاييان به قتل می رسند و قاتلين دستگير نمی شوند . در سال ١٣٣٠
١٩٥٥ ) بهاييان در سراسر کشور تغقيب و ) همبستگی با کمونيستها متهم می کنند . پس از سخنرانيهای شيخ محمد تقی فلسفی در سال ١٣٣٤
١٩٥٦ ) به س بب اين اقدامات بهاييان به سازمان ملل شکايت می کنند . در فاصله ١٩٥٦ تا ١٩٦٣ ) عده ای به قتل می رسند . در سال ١٣٣٥
١٩٧٨ ) ساواک ترتيب يک قيام ضد بهايی را ) اجتماعات بهاييان از طرف دولت غيرقانونی اعلام می گردد و سرانجام در سپتامبر سال ١٣٥٧
در شيراز می دهد و هدف آن است که انقلاب را منحرف و به يک شورش ضد بهايی تبديل نمايند . بيش از سيصد خانه بهانی تاراج و سپس به
آتش کشيده می شود. در همين زمان آيت الله خمينی در پاريس سخنرانی کرد و به اين قضيه اشاره نمود]
25
خداوند عزّ شأنه، ديانت مقدسه اسلام و سلطنت ايران را از » : آيت الله بروجردی در تلگرافی به شاه نوشت .« خواهانيم
.« گزند دشمنان و اخلالگران حفظ فرموده ، وجود مبارک را برای مسلمين مستدام دارد
ديانت مقدسه اسلام بلکه مطلق ديانات » او به « خدمات پرقيمت » آيت الله بروجردی در نامه ای به محمد تقی فلسفی از
قدردانی کرد و ابراز داشت که بهاييان در دستگاه دولت نفوذ ک امل دارند و لذا اهمّ امور در اين « و نسبت به قرآن کريم
مقام تصفيه ادارات و وزارتخانه ها و مسئوليتهای حساس مملکت است از اين فرقه . وی در مصاحبه ای در کيهان
ويران کردن حظيره القدس، طرد بهاييان از ادارات و بنگاههای دولتی و تصويب طرحی برای اخراج تمامی بهاييان
را از ايران خواهان شد.
محمد تقی فلسفی بر روی منبر حتا از پراکندن شايعات و جعليات لحظه ای درنگ نمی کرد و برای برانگيختن مردم
يکی از افراد توده ای نزد خود » : عامی عليه بهاييان به حربه قديمی همه روضه خوانان متوسل شد و به دروغ گفت
من اقرار کرد و گفت چون طرق فعاليت به روی ما بسته شده ... چون شنيديم بهاييها در سال آينده قصد کودتا دارند
بدين لحاظ به سوی آنان گرويديم تا بتوانيم در آن موقع عمل حادی انجام دهيم و حتا برای اينکه خود را خيلی علاقمند
وی در پاسخ اعتراضات مجامع و مؤسسات بين .« به مذهب بهايی نشان دهيم به آيين و روش آنان از آنها زن گرفتيم
المللی و احتمالاً اعتراضات کشورهای اروپايی عليه سرکوب بهاييان در ايران به ترفندی ديگر دست زد و در بالای
ما در باره مذهب صحبت نکرده ايم، بلکه راجع به دسته ای که نقاب مذهبی به صورت زده بحث نموده » : منبر گفت
وی خود بر روی منبر اعتراف می کند که با عوامل خارجی روابط نزديکی دارد و با صدای بلند می گويد : «... ايم
به آمريکاييها پيام دادم که مسلمانان با توده ايها مبارزه کرده اند و شما اگر بخواهيد از بهاييان حمايت نماييد مثل اين »
بدينسان محمد تقی فلسفی خود را يکی از عوامل آمريکا .« است که توده ايها را که دشمن آمريکا هستند تقويت کرده ايد
برای مقابله با انديشه های کمونيستی و سوسياليستی در ايران می شناساند و به کنايه سياست جنگ سرد آمريکاييان و
اروپاييان را وسيله ای برای مبارزه با بهاييان و سرکوب آنان را هم در راستای همان سياست قالب می کند . بدين معنی
که مبارزه با بهاييان يک سبقه دينی ندارد و تنها يک مبارزه برای حفظ يکپارچگی ايران، بلکه جزيی از مبارزه عليه
. کمونيسم جهانی است 1
پس از پايان ماه رمضان ١٣٣٤ خورشيدی علمای اعلام و ائمه جماعت و همه وعاظ و مبلّغين اهل منبر و همچنين
نماينده آيت الله بروجردی در منزل آيت الله خوانسار ی جمع شدند و پس از شور و مشورت، شرکت کنندگان در آن
نوشتند و خواهان تسريع و يکسره کردن کار بهاييان در ايران « حضور اعليحضرت همايونی » جلسه در نامه ای به
شدند. علمای اعلام در آن نامه وفاداری خود را به سلطنت با آب وتاب بيان کردند و از شاه خواستند که کار بهاييان را
مبارزه برای پاکسازی .« ديگر استخوان لای زخم گذاشته نشود » نيز مانند سرکوب خونين توده ايها به پايان رسانند تا
آرام آرام تبديل به جنبش ضد غربی و ضد آمريکايی شد و نهايتاً در « فرقه ضاله و منحرف بهايی » ايران از وجود
طول چند دهه تبديل به مبارزه برای سرنگونی سلطنت پهلوی در ايران گرديد.
حضور دو امير عاليرتبه ارتش در خراب کردن حظيره القدس بهاييان نشانه رضايت شاه و دولت وی برای تعقيب و
سرکوب بهاييان و نمايشی خارج از دورانديشی برای جلب توجه آيات عظام بود.
را به وجود آورد که شعب آن زير نظر « انجمن خيريه حجتيه مهدويه » پس از آن برای رضايت ملايان، ساواک
ساواک در سراسر کشور ايجاد شد و به فعاليتهای مذهبی و آموزش خبرگيری و خبررسانی و ايجاد آشوب در ميان
هيدتهای مؤتلفه » اقليتهای دينی مشغول گرديد . رفته رفته انجمن حجتيه بر خلاف نظر بنيانگذارانش، خود شکارگاه
. گرديد 2 « سازمان مجاهدين خلق » و « اسلامی
احمد کسروی و علی دشتی
احمد کسروی مورخ و محقق ميهن دوست معروفترين قربانی سياست بدفرجام ملايان است . وی در گفتارها و آثار خود
بيباکانه به نهادهای مذهبی و محل تأمل قراردادن ارزشهای مقبول دينی و فرهنگی توجه نشان می داد و توجه جامعه
ايرانی ر ا به خود جلب می کرد . کسروی با نهضت مشروطيت ايران بزرگ شده بود و به انقلاب مشروطه ياری
رسانده بود . تاريخ ايران و سير تحولات آن را بهتر از هر کسی می شناخت . گاهی چنان مفتون و سرگرم آرمانها و
آرزوهای ميهنی خود می شد که فراموش می کرد دوستدارانش را در يک کشتی بی بادبان بر روی دريايی بيکران و
پر موج به دنبال خود به خطر انداخته است . شايد احساس می کرد انسانهای پيرامون او نيازمند هيجان هستند و برای
رسيدن به مقصود می بايد آنها را همواره در توفانی از پرسش و ايراد قرار داد . گاهی آنچنان از فرهنگ مغول و
[« جوامع غيرمسلمان ايران » از انتشارات بنياد مطالعات ايران در آمريکا، شماره ويژه « ايران نامه » 1 [برای اطلاع بيشتر مراجعه کنيد به
2 [پس از انقلاب مقداری از اسناد سرّی ساواک به دست مردم افتاد . روزنامه مجاهد مورخ ٩ ژوئن ١٩٨٠ عکس سندی مربوط به سال
درباره انجمن تبليغات اسلامی – مسئول انجمن اسلامی در مرکز به منظور » : ١٣٥٠ را منتشر کرد که خواندن آن خالی از فايده نيست
مبارزه علمی و منطقی با بهاييان تقاضا نموده است ساواک در اين زمينه مساعدتهای لازم به عمل آورد . با اعلام درخواست مسئول انجمن
مزبور خواهشمند است ضمن تماس با عوامل يادشده در منطقه به آنها تفهيم گردد که اقدامات آنها نبايد جنبه تحريک و اخلالگری داشته باش د.
.« به عبارت ساده تر ضمن حفظ نظم عمومی انجمن تبليغات اسلامی مجاز است که با استفاده از کمکهای ساواک با جامعه بهايی مبارزه کند
مشروحاً به « نگاهی به انجمن حجتيه » امضای مدير کل اداره سوم ساواک . در ضمن روزنامه صبح آزادگان در بهمن ماه ١٣٦٠ زير عنوان
حزب » روابط عميق ساواک و انجمن حجتيه پرداخته است . برای اطلاع بيشتر پيرامون روابط ساواک با انجمن حجتيه مراجعه کنيد به کتاب
موسوم به انجمن حجتيه) تأليف عمادالدين باقی] ) « قاعدين زمان
احم 6 کسروی
26
اسلام بدوی بيزاری می جست که گويی کسروی متعقل و انديشمند به يک
انسان نامتعادل و تحمل ناپذير مبدل می گشت . از نخست وزيران و رجال
نامور سياسی و استادان بی پرده نام می برد و بر آنان خُرده می گرفت که
چرا سياست عدم دخالت دين و رحانيت در دولت را دنبال نمی کنند . با
افسوس به دکتر قاسم غنی، استاد دانشکده پزشکی ايراد می گرفت که چرا اين
تاريخ عصر » و « تاريخ تصوف » پزشک عاليقدر وقت خود را در نوشتن
به هدر می دهد. « حافظ
روزی اسماعيل اميرخيزی، مبارز صدر مشروطيت را در اتوبوس می بيند .
اميرخيزی برای کسروی دوست ديرينه اش تعريف می کند که اخيراً م حمد
قزوينی به ايران آمده و رفته بودم به ديدنش . نام شما به ميان آمد . يک ربع
ساعت از شما و دانش شما تعريف کرد و گفت که آثار آقای کسروی در اروپا
در ميان دانشمندان شهرت پيدا کرده و مورد توجه انجمنهای ملّی است . در
همان جلسه دکتر قاسم غنی نيز حضور داشت و از شما توصيف نمود .
خواست آقای اميرخيزی از اين سخن آن بود که من آمدن » : کسروی می گويد
1. پاسخ کسروی به رفيق ديرينه اش « آقای قزوينی را بدانم و به ديدنش روم
اسماعيل اميرخيزی قابل تعمق و بيانگر خاستگاه اجتماعی وی است . بازگويی
آن ما را با انديشه ميهنی و انسانی کسروی و آنچه او درست و برحق می شمرد آشنا می کند . کسروی ادامه می دهد :
به ديدنش نخواهم رفت . اگر او از من ستايش می کند، من از او بد خواهم گفت . او اگر با خود من دوستی می کند، با »
توده من دشمن است . يک عمر با اين توده دشمنی کرده و از آن راه نان خورده . مگر اين آقای قزوينی همان نيست
که... در پاريس می نشست و نماينده وزارت فرهنگ می بود که از فلان ديوان شعر عکس بردارد و به ايران
.2«!؟ فرستد
کسروی به اين داد و ستدهای جاهلانه و مجاملات پوچ التفاتی نمی کرد . در مبارزه با خرافات سود ملّت را می ديد و
در انديشه تقويت حکومت مشروطه اير ان بود . به سياستمدارانی چون ذکاءالملک فروغی، ساعد مراغه ای، سهام
السلطان بيات و عبدالحسين هژير و ديگر ناموران سياسی و اجتماعی ايران در کمال روشنی و منطقی خرده می
گرفت. چنين به نظر می رسد که کسروی پس از شهريور بيست تنها نگهبان دستاوردهای اجتماعی و سياسی دور ان
رضا شاه بود بدون آنکه از نقد اعمال ناشايست دوران رضا شاه خسته گردد . او غمين و از خود بی خود می شد از
اينکه دوباره زنان به زير چادر روند و يا ملايان در اداره کشور شريک شاه و حکومت گردند.
در ٢٩ آبان ١٣٢٣ مرتضی قلی بيات (سهام السلطان ) 3 به نخست وزيری انتخاب شد. وی در ٤ آذر در مجلس شورای
ملّی حاضر گشت و نطق مفصلی پيرامون برنامه دولت ايراد کرد و کابينه خود را معرفی و تقاضای رأی اعتماد نمود .
تمام ...»: در همين جلسه علی دشتی به دولت مرتضی قلی بيات تذکراتی داد و راهنماييهايی کرد . از جمله گفت
آثار سعدی، « فصاحت و اعجاز » سپس اشاره ای به « چيزهايی که بايد به شهو ات مردم دهنه بزند از بين رفته است
بدبختانه امروز در اين کشور دسته ای پيدا شده اند که می گويند » : حافظ و مولوی کرد و آنگاه چنين ادامه سخن داد
اينها را بايد سوزاند [اشاره به احمد کسروی ] اينها همگی علامت عصيان است . مذهب جعفری مذهب رسمی است و
قانون اساسی هم آن را تصريح نموده است ... حالا يک عده پيدا شده اند که بر ضد اين مذهب چيز می نويسند و انتشار
می دهند . تمام اينها علائم آنارشی و هرج و مرج است ... آيا نبايد [به] اين روح تمرّد و عصيان که در همه چيز پيدا
.4«؟ شده... خاتمه داد
را نوشته است . چنين « بيست و سه سال » باور نمی توان کرد اين سخنان از آن کسی ست که ٢٥ سال بعد کتاب فاخر
می نمايد که علی دشتی برخلاف گذشته با سياست رضاشاه زدايی و سياست جنگ سرد هماهنگ و همراه شده بود .
مقالاتی منتشر کرده بود . بی ترديد « شفق سرخ » دشتی و کسروی يکديگر را می شناختند . کسروی در روزنامه
سخنانی نظير سخنرانی دشتی به برافروختن آتش کينه عليه کسروی کمک می کرد.
نوشت و پاسخ « جناب آقای بيات نخست وزير ايران » کسروی بلافاصله پس از سخنرانی دشتی نامه ای سرگشاده به
بسيار سختی به علی دشتی داد که يکی از اسناد مهم ت اريخ تحولات مذهبی و سياسی ايران به شمار می رود . کسروی
پيداست که بازگشت اين سخنان به ماست – ما که دسته ای هستيم و به نام آزادگان يا پاکدينان »: با دليری می نويسد
سپس کسروی به جايگاه دشتی در سياست اشاره م ی .« شناخته شده ايم . آن کسانی که کتابها را می سوزانند ماييم
روز کتابسوزان سال ١٣٢٣ ، صفحه ٨، چاپ پيمان] « يکم ديماه » 1 [سخنرانی احمد کسروی در جشن
2 [همان مأخذ]
3 [قبل از بيات، محمد علی فروغی، علی سهيلی، محمد ساعد به نخست وزيری رسيدند حتا به دکتر محمد مصدق هم پيشنهاد نخست وزيری
شد اما شرايطی را پيشنهاد کرد که مورد قبول قرار نگرفت . نخست وزيری بيات تقريباً پنج ماه طول کشيد و در ٢٨ فروردين ١٣٢٤ از مق ام
نخست وزيری استعفاء داد و قوام السلطنه نخست وزير شد . کسروی در روز بيستم اسفند ١٣٢٤ پس از ٥٧ سال عمر پر التهاب به دست
فداييان اسلام کشته شد]
چاپ پيمان، تهران ١٣٢٣ . اين نامه در « جناب آقای بيات نخست وزير ايران » نامه سرگشاده احمد کسروی به « دولت به ما پاسخ دهد »] 4
چند روزنامه از جمله پرچم جداگانه چاپ و منتشر شده است]
احمد کسروی
27
آقای دشتی در ميان نمايندگان از سردستگان سياسی ست و جای گفتگو نيست که گفته های ايشان در انديشه »: کند
جای گفتگو نيست که جنابعالی » : خواهد کرد . کسروی به نخست وزير ايران می نويسد « جنابعالی جا برای خود باز
او می داند که دولتمردان فرصتِ خواندن « ؟ می خواهيد بدانيد پاکدينان کيستند و چه می گويند واين کت ابسوزان چيست
آثار او را ندارند . نه آن زمانی که منتظر وکالت و وزارت هستند و نه آن زمانی که بر صندلی وکالت و وزارت تکيه
يا « از دو حال بيرون نيست » زده اند . با اين همه کسروی نام برخی از آثار خود را می برد و متذکر می شود که
روبرو خواهد شد . کسروی « منطق قانون » و يا با کسروی و طرفدارانش از راه « زور می شود » دولت متوسل به
« امپراتوران و پادشاهان اروپ ا » يادآوری می کند که با زور نمی توان جلوی انديشه های نو را گرفت . همچنانکه
اگر زور توانستی جلو آميغ [انديشه] را » : نتوانستند جلوی افکار آزاديخواهی را بگيرند . آنگاه مثالی ديگر می آورد
گيرد، خانوده رُمانوف توانستی سيل سوسياليسم را بازگرداند . در همين ايران کشاکش مشروطه و دربار فراموش
.« نگرديده و نتيجه آن را همه می دانيم
ما بيگانه اين کشور نيستيم . از جای ديگر به اينجا نيامده ايم . ما از » : کسروی متفکر ايرانی به نخست وزير می نويسد
داريم. « دلبستگی » مردم اين کشور « آسايش » و « آرامش » ،« استقلال » ما به « اين توده ايم و نيکی آن را می خواهيم
.« به زيان توده می شناسيم » کتاب نمی سوزانيم، بلکه اين کتابها را « دشمنی » و « هوس » وی می نويسد ما از روی
جای بسيار خوش نوديست که آقای دشتی قد برافراشته و در اين کشاکش پا به ميان گزارده . آقای دشتی نويسنده »
آنگاه کسروی ابياتی از .« زبردستی ست . اکنون ما خواهش می کنيم ايشان سخن ما را بشنوند و پاسخهايی به ما دهند
ديوان سعدی، حافظ و مولوی نقل می کند و به شيوه خود به بيان زيان آنها می پردازد.
گفتار کسروی صميمی است و از روی نيکخواهی انجام گرفته است . اما خالی از هرگونه احساس هنرمندانه است . او
اکنون آقای دشتی به ما پاسخ دهند، به اين » : شعر را ناچيز و ويرانگر می شمارد . کسروی از دشتی انصاف می جويد
کسروی به دشتی و « ؟ معنی که بگويند آيا بدآموزيها در آن کتابه ا هست يا نيست؟ اگر هست، آيا زيانمند است يا نيست
ما بايد سود و زيان خود را خودمان » : ديگران هشدار می دهد که برای ارعاب او و ديگران نام شرقشناسان را نبرند
.« شناسيم
است. نخست بايد يادآور شد که « درباره مذهب » مهمترين بخش از نامه سرگشاده احمد کسروی به بيات نخست وزير
مثلاً دسته بنديهايی که به نامهای زردشتی، » در ايران علاوه بر فرقه شيعه، فرقه ها و اديان فراوانی وجود دارد
مشهور هستند . کسروی می « مسيحی، سنّی، علی اللهی، صوفی، بهايی، شيخی، کريمخانی، اسماعيلی و مانند اينه ا
آيا » : آنگاه می پرسد .« ما از راهش می کوشيم که اينها را از ميان برداريم و همه ايرانيان را به يک راه آوريم » : گويد
اکنون می آييم بر سر مذهب شيعه که آقای دشتی يادآوری کرده و آنگاه بيشتر گله ها و شکايتها » « ؟ کار بدی می کنيم
کسروی مرتضی قلی بيات نخست وزير را محترمانه به مرزهای امپراتوری هنر نويسندگی خود در .« بر سر آن است
عرصه مذهب نزديک می کند . برای کسی که قبلاً اثار فراوانی در ردّ اين عقايد نوشته است، اکنون کار پيش پا افتاده
ای به نظر می رسد که در بقيه نامه سی و دو صفحه ای خود خامه رها کند و داغ دل آشکار سازد:
اين کيش [شيعه] با خرد ناسازگار است. با دانشها ناسازگار است . با تاريخ ناسازگار است . با خود اسلام ناسازگار »
است. با زندگانی ناسازگار است . پس از همه اينها با مشروطه، با زندگانی دموکراسی که ما با خونريزی و فداکاری به
دست آورده ايم ناسازگار است . ما صد ايراد به اين کيش می داريم . ولی اشکال بزرگ بر سر همان بخش اخير است .
.« بر سر همان ناسازگاری با مشروطه است
پرسشی می کند که هنوز قريب به هفتاد سال پاسخ آن را « جناب آقای بيات نخست وزير ايران » کسروی در اينجا از
خيلی از دست اندرکاران سياست در داخل و خارج ايران درنيافته اند و راه خود را می روند . چقدر آهنگ صدای
کسروی صميمی و آواز او پس از يک انقلاب خونين و هستی بر باد ده شنيدنی و عبرت انگيز است:
من تنها آن را با جنابعالی که آقای بيات و خود رييس دولت می باشيد به گفتگو می گزارم و خواهشمندم دولت به ما »
راهی نمايد. خواهشمندم گامی پيش گزارده گره از رشته ما بگشاييد.
همه می دانند که در کيش شيعه حکومت حقِ امام است . جز او هر کس ديگری به حکومت برخيزد غاصب و جائر و
فاجر است و پيروان او همه گناهکارند . در زمان امام جعفر صادق، بنيادگزار اين کيش و جانشينان او، خلفايی که می
بودند شيعيان آنان را غاصب می شناختند و فرمانبرداری از آنان را به خود بايا [لازم و ضرور] نمی شماردند... سپس
که روزگار گذشته و داستان امام ناپيدا آمده، که در اينجا نيازی به سخن از آن نمی باشد . باور شيعيان اين بوده که در
نبودن آن امام حکومت حق علماست . علما جانشينان آن امامند . در نتيجه اين باور است که شيعيان هميشه، چه به خلفای
اسلامی که در بغداد يا مصر يا در استانبول می بوده اند و چه به پادشاهان ديگری که در کشورهای اسلامی برميخاسته
اند، با ديده دشمنی نگريسته آنان را جز غاصب و جائر نمی شناخته اند.
در خود ايران هميشه اين گفتگو در ميان می بوده که شاهان غاصبند، م اليات دادن به آنها حرام است، به سربازی رفتن
حرام است ... اينها چيزهاييست که در خور گفتگو نيست . گفتگو در آن است که ايرانيان که از زمان صفوی کيش
شيعی را پذيرفته بودند و اين کشور يکی از کانونهای بزرگ شيعيگری به شمار می رفت و اکنون هم می رود، در
چهل سال پيش، کس انی از همان علما و ديگران به جنبش برخاستند و پس از کشاکشها و خونريزيها حکومت مشروطه
يا دموکراسی را از توده های اروپايی فراگرفته در اين کشور روان گردانيدند که اکنون هم روان است.
28
پيداست که آنچه انديشه مشروطه خواهی را در ايران پديد آورد، آن بود که کيش شيعی و دستورهای آن نمی توانست
کشور را به راه برد، وگرنه چه نياز به مشروطه بودی؟ ! چرا بايستی علما پيش افتند و مشروطه خواهند؟ ! چرا بايستی
فقه جعفری را کنار گزارند و قانونها از فرانسه و انگليس آورند؟!
در زمان قاجاريه چون پادشاهان آن خاندان ناشايستی بسيار از خود می نمودند و کشور روز بروز ناتوان و آشفته می
گرديد و از آنسوی آوازه مشروطه در کشورهای اروپا و آبادی و نيرومندی آن کشورها به ايران رسيده بود . کسانی از
خود ملايان از شادروان بهبهانی و طباطبايی و آخوند خراسانی و ديگران پا پيش گزاردند و خواستار مشروطه شدند ...
اينکه مشروطه در ايران به نتيجه نيکی نرسيد ... همين ناسازگاری با کيش شيعی و برخورد با دستورهای آن می
باشد... ما در آن کشور بوده ايم و می دانيم که ملايان و پيروان ايشان با مشروطه و قانونهای آن چه رفتاری کرده
اند... نافرمانی به قانون، سرپيچيدن از دستور دولت، گريختن از سربازی، نپرداختن ماليات، گريزانيدن کالا از
گمرک، قاچاقی گذشتن از مرز ... نخست وزير، وزيران، نمايندگان مجلس، سران اداره ها، کارمندان دولت، همه از
ظلمه اند و همه گناهکارند، پولهايشان حرام است، رختهايشان حرام است، نانی که خودشان و فرزندانشان می خورند
حرام است. عدليه خلاف شرع است، دفترهای رسمی خلاف شرع است، نظام وظيفه خلاف شرع است، ماليه خلاف
شرع است، دبستانها خلاف شرع است، دانشکده ها خلاف شرع است، هر چه بيرون از دستگاه آخوندی و شيعيگری
است خلاف شرع است . ميهن پرستی بت پرستی است، گفتگو از سوسياليسم و کمونيسم به کلّی حرام است ... اگر
بيگانگان به کشور آمدند چون جلو روضه خوانی و زيارت را نمی گيرند بسيار بهتر که بيايند ... می بايد بگويم که
کيش شيعی ... پندارهای آن مغز پيروان را چندان برمی گرداند که جای بازی به هيچ چيز ديگر نمی گزارد و او را از
زمان خود بيرون برده به هزار و سيصد سال پيش می کشاند . يک شيعی که در اين زمان است و در ميان ماست اگر
نيک بجوييم در هزار و سيصد سال پيش است، در مدينه است، در کربلاست، در کوفه است، در شام است . آنچه در
برابر چشمش دفيله [رژه] می روند کشاکشهای خلافت و داستان کربلا و جنگهای سليمان بن صرد و مختار ثقفی است.
راست گفته شده که اينان مردگان هزار و سيصد ساله اند که سر از گور در آورده و به ميان مردم آمده اند . راست گفته
شد که اينها به جهان جز از ديد شيعيگری، از ديده تولی و تبری [دوستی با ولايت علی و بيزاری از سنّيگری ] نمی
نگرند. شما اگر پيش يک ش يعی سخن از پيشامدهای اين زمان برانيد، مثلاً از اين جنگ [دوم جهانی ] و از نتيجه های
آن گفتگو کنيد، لذتی نخواهد برد . ولی اگر بازگرديد و سخن از جنگ خيبر و کشته شدن مرحب جهودی و مانند آن
برانيد خواهيد ديد چهره اش شکفته و با يک لذتی به گفتگو در آيد ... جلو خامه ر ا باز نمی گزارم . کيش شيعی با
زندگانی دموکراسی نمی سازد و نتواند
ساخت. اگر آب و آتش با هم توانند ساخت
اينها هم توانند ساخت.
راست است ما می بينيم دولتهای ما با ملايان
نيک ساخته اند . در اين سه سال [پس از
شهريور بيست ] ديديم که چه پشتيبانيها به
ملايان نمايند و چه نقشه ها برای چيره
گردانيدن آنها می کشند . ديديم که هنگامی که
حاجی آقا حسين قمی از نجف آهنگ ايران
کرد راديوی ايران تا مرز عراق به پيشواز
او رفت و تو گفتی قهرمان لنينگراد را به
ايران می آورد . راهپيمايی او را گام به گام
آگاهی داد . ديديم که دولت به او رسميتی
داد، رسميتی که ما تاکنون معنايش نفهميده
ايم، و پيشنهادهای او را درباره چادر و
چاقچور به رسميت پذيرفت و پاسخ رسمی داد . ديديم که پسر آقای حاجی سيد ابوالحسن برای گردش به ايران آمد و
آقای ساعد نخست وزير آن زمان به همه فرمانداران و استانداران دستور فرستاد که پذيراييهای بسيار باشکوه ازو کنند
که رونويس نامه ها در دست ما است 1. ديديم در اين سه سال راديوی ايران يک دستگاه ملايی گرديد که کم کم روشان
باز شد و پارسال و امسال روضه هم خواندند و اگر جلوگيری نشود هر آينه سال آينده نوحه هم خواهند خواند و خانواده
ها بايد پير امون راديوها دايره پديد آورند و به هوای آن سينه بکوبند و ترجيعهای نوحه را خوانند . ولی اينها سازشهای
خائنانه ای ست . اينها سازشهای آن دسته از وزيرانی ست که بدخواهی آنان با توده و کشور از پرده بيرون افتاده ... در
اين کشور يا زندگانی دموکراسی يا کيش شيعی، يا سرر شته داری توده يا حکومت ملايان، يا آن يا اين، هر دو يک جا
1 [کسروی در همين نامه سرگشاده، کليشه نامه ديگری از محمد ساعد نخست وزير با نشانه اداره نخست وزيری منتشر کرده که بيانگر
٧٫١٫١٣٢٣ نخست وزيری . چون آقای سيدمحمد علی نقيب زاد ه از شفايافتگان آستان قدس حضرت ابوالفضل /٧١٢» : سياست جنگ سرد است
عليه السلام و سادات جليل القدر هستند لهذا بدينوسيله ايشان را به تمام کارمندان و رؤسای دواير دولتی معرفی می نمايد که در هنگام عبور هر
نوع مساعدت و کمک را با ايشان نموده و در حدود امکان موجبات تسهيل مسافرت و آسايش ايش ان را فراهم سازند . نخست وزير محمد
[« ساعد
29
نتواند... ما – ما که دسته پاکدينان يا آزادگانيم – سنجيديم و با خود انديشيديم و به اين نتيجه رسيديم که بايد مشروطه را
نگاهداريم و کيش شيعی را رها کنيم ... ايرانيان امروز به نام ايرانيگری می زيند نه به نام مسلمانی . از قانونهای خود
پيروی می کنند نه از قانونهای اسلام...
ناچارم در اينجا يادآوری کنم که چه اعليحضرت محمد رضا شاه و چه جناب آقای بيات و چه هر نخست وزير ديگری،
شاه اين توده و نخست وزير اين توده اند و اين باينده [شايسته] ايشانست که بيش از همه و پيش از همه در پی آسايش و
فيروزی اين توده باشند . چه شاه و چه نخست وزير حق ندارند توده را فراموش کنند و تنها در پی پيشرفت کار خود
باشند... اگر با ملايان مماشات خواهد شد پس مشروطه را رها کنند و مردم را از اين دو دلی و سرگردانی بيرون
آورند. مشروطه را رها کنند و بيش از اين آبروی دموکراسی را نبرند...
بيش از همه روی سخنم با شاهنشاه جوان ايران است . اعليحضرت درس خوانده اند و اروپا ديده اند و از همه چيز
آگاهند. چرا از سود توده خود ناآگاهی می نمايند؟ ! چرا راهی را که توانند رفت نمی روند؟ ! يک واژه سياست ما را
قانع نخواهد گ ردانيد. اين واژه را وزيران بدخواه از خود تراشيده به گوش اعليحضرت رسانيده اند . آن کدام سياستی
است که بدبختی بيست مليون [جمعيت کشور در سال ١٣٢٤ خورشيدی ] توده را می خواهد؟ ! آن کدام همسايه است که
با اين آشکاری با ما دشمنی می نمايد؟ ! من سياستی نمی شناسم که ما ر ا به چنين زبونی و بيچارگی ناچار گرداند . اگر
هم چنان سياستی هست، ما ناچار از پذيرفتن آن نيستيم . در جهان هيچ نيرويی نيست که بتواند ما را به غوطه خوردن
. در ميان آلودگيهای قرون وسطی و بيرون نيامدن از توی آنها ناچار سازد 1
باز می گويم : اين عنوان را وزيران بدخواه خائن از خود ساخته اند . خودشان اين توده را هميشه درمانده و بيچاره می
خواهند و چنين بهانه ای هم پديد آورده اند ... امروز ايران در ميان موجهای دو دريای بزرگ متلاطم افتاده و بهترين
سياست، چه برای ما و چه برای ديگران، همان است که ما از اين گرفتاريها رها گرديم و توده نيرومندی باشيم و در
ميان آن دو دريا ديواری پديد آوريم و از بهم خوردن باز داريم...
آقای دشتی در گفته های خود قانون اساسی را به رخ ما کشيده و می دانيم که ديگران نيز خواهند کشيد ... بسيار نيک،
قانون اساسی مذهب شيعه را مذهب رسمی ايران گردانيده، ولی مذهب ش يعی که با حکومت مشروطه که پايه و بنياد آن
قانونست نمی سازد چه بايد کرد؟ ! آيا بايد همچنان ايستاد و تماشا کرد؟ ! آيا بايد بيست مليون توده را فدای اصل قانون
اساسی گردانيد؟!...
اين سخن که شما در پارلمان ايران هواداری به کيش شيعی يا بهتر گوييم به دستگاه ملايان نموده ايد از نيکيهای شما
2«... شمرده نمی باشد و سالهای سال مايه بدگماينها درباره شما خواهد بود
انتقادات کسروی به علی دشتی به آنچه در اينجا آورده ايم پايان نمی گيرد و دريغ و اندوه که مجال نقل همه هشدارهای
شورانگيز کسروی نيست.
بی ترديد همه افکار اين انديشمند دلير خالی از انتقاد نيست . اما به صميمی بودن و انسانی انديشيدن و ميهن دوستی او
نمی توان خُرده گرفت . در کلام او متوجه مفتونی او به انديشه هايش می شويم . گاهی چنان با شيفتگی انديشه های خود
را به روی کاغذ می آورد که مجالی برای خواننده خود برای تعمق بيشتر باقی نمی گذارد . زندگی او چون گل نسترن
پيچ در پيچ در خود می خليد و پروايی نداشت از اينکه گاهی دورانديشی را به کناری گذارده و شيفته نظريات خود
گردد.
آثار او پيرامون شعر و شاعری بی ترديد ذوق بسياری از شاعران زمان خود را کور کرد . کسروی عاشق بحث و
گفتگو بود . اما مقا بله با او از همه کس بر نمی آمد زيرا در محدوده مذهب و تاريخ اطلاعات بسيار و در بحث مهارت
و استعدادی استثنايی داشت.
اگر در دوران خدمت او در دادگستری نوبنياد ايران دقت بيشتری کنيم، آنگاه در می يابيم که معنی حکومت قانون و
مشروطه را به خوبی و بهتر از ديگران می فهميد. کسروی در جريان محاکمه ٥٣ نفر وکيل مدافع محمد شورشيان،
يکی از ٥٣ نفر، بود . اما پس از شهريور ١٣٢٠ وکالت رکن الدين مختاری، رييس شهربانی بدنام رضا شاه را قبول
باهماد » کرد و دفاعيات او آن زمان طنين خاصی در جامعه ايران افکند . پس از شهريور بيست جمعيتی به نام
بنياد نهاد که روزنامه پرچم سخنگوی آن بود. « پاکدينان » آزادگان متحد] يا ] « آزادگان
در خانه خود بر پا می کرد . « جشن کتابسوزان » ناميده بود و در اين روز « روزبه » کسروی روز يکم ديماه را
کتابهايی مانند رباعيات خيام، ديوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، مثنوی، حليه ا لمتقين و مفاتيح الجنان را به آتش
می انداخت . جشن کتابسوزان با سخنرانی کسروی آغاز می شد . وی هر کتابی را که بر می داشت، پيش از آنکه به
آتش بخاری خانه خود اندازد، پيرامون مفاسد آن کتاب مطالبی بيان می داشت و آنگاه به شعله های سوزان می سپرد .
در اين مراسم برخی از ياران او نيز مطالبی در تأييد عقايد کسروی بيان می کردند . طبيعی بود که اديبان بر او خُرده
اميد آنکه به دستياری مذاهب جلوگيری از کمونيسم کنيد بيجاست . اگر کسی در آرزوی » : 1 [کسروی پيرامون سياست جنگ سرد می نويسد
جلوگيری از کمونيستی است بايد سخنان پايدارتر و والاتر از گفته های خود کمونيستها بگويد وايرادهايی را که به مبادی کمونيستی توان
گرفت، به دلايل روشن گرداند ... اگر در ايران تبليغات کمونيستی بشود مسلمانان به عنوان آنکه مسلمان می باشند از گرويدن به آن خودداری
نخواهند کرد ... روزی يکی [از سياستبازان ] می گفت : چون دولت شوروی دين را ممنوع گردانيده ما منظورمان آن است که با تثبيت اسلام
به قلم احمد کسروی] « سرنوشت ايران چه خواهد شد » مراجعه کنيد به «... از نفوذ سياسی آن دولت در ايران بکاهيم
دولت به ما پاسخ دهد)] ) « جناب آقای بيات نخست وزير ايران » 2 [نامه سرگشاده به
30
گيرند و ملايان شايع سازند که وی در اين مراسم قرآن می سوزاند . باهماد آزادگان يک محفل خصوصی نبود . در
سراسر ايران شعباتی باز کرده بود و از همه قشرها و طبقات جامعه ايران در آن شرکت می کردند و کسروی را
پيشوای خود می دانستند. طبيعی بود که ملايان در چهره استخوانی و مصمم او دشمن راسخ خود را بيابند.
کسروی و دشتی به فاصله سی و شش سال هر دو قربانی تفکر واپسمانده حکومت اسلامی شدند . يکی هنگامی که
فداييان اسلام برای رسيدن به حکوم ت اسلامی عمليات تروريستی خود را آغاز کرده بودند و ديگری هنگامی که
اخلاف فداييان اسلام بر تخت حکومت اسلامی جلوس کردند . کسروی با روشن بينیِ بی همتايی شرايطی را که قدرت
به دست روحانيت شيعه بيفتد تصوير کرده بود . شرايطی که در آن طبيعتاً جايی برای امثال وی و دش تی نمی تواند
وجود داشته باشد . ولی بياييم مفتون و شيفته افکار، شخصيت، هشدارهای خردمندانه و پيشگوييهای اتفاق افتادة کسروی
نشويم و بر قضيه کتابسوزی و يا برخی از عقايد او از جمله در مورد زنان صحه نگذاريم . عقايد مذهبی و سياسی
را « شاهنشاه جوان ايران » . ديگران را احترام گزاريم و در فضايی انسانی به نقد تفکرات خود و ديگران بپردازيم
.« اعليحضرت درس خوانده اند و اروپا ديده اند و از همه جيز آگاهند » ملامت نکنيم، هر چند که به قول کسروی
حداقل اين واقعيت را بپذيريم که در آن دوران محمد رضا شاه جوانی ٢٥ ساله بود و تجربه زمامدار ی نداشت . اين را
می دانيم که محمد رضا شاه تا کودتای ٢٨ مرداد دخالت چندانی در انتخاب نخست وزيران نداشت و دولتهای پس از
شهريور بيست تا ٢٨ مرداد ٣٢ از استقلال فراوانی برخوردار بودند.
حسن نيّت را کنار بگذاريم . محمد رضا شاه در رويدادهای پس از ٢٨ مرداد ديگر جوانی بی تجربه نبود . شاه و همه
رجال سياسی و اجتمای در آزاد گذاشتن دست روحانيت در پخش افکار افکار واپسگرا و شرکت پيدا و پنهان آنان در
بازيهای سياسی مقصر بودند . به ويژه شاه متوجه نبود دخالت روحانيون در امر سياست تا چه اندازه مخرب است و
در آينده می تواند تخت سلطنت وی را وسيله همان ملايان به زير کشد...
اصلاحات و روحانيت
فوت آيت الله بروجردی ( ٢٢ اسفند ١٣٤٠ ) و يک سال بعد فوت آيت الله کاشانی فرصت مناسبی برای شاه به نظر می
رسيد تا خود را از شرّ روحانيون رها سازد . پس تلگرافی به آيت الله حکيم کرد تا بلکه حوزه قلم را تض عيف و
مرجعيت را به کشور عراق منتقل کند . اين کار سبب شد که تمرکز قدرت مذهبی در ايران به تشتّت آن انجامد و به
دنبال آن روحانيون جوان و افراطی و جويای نام ميدان عمل بيشتری به دست آورند.
پس از کودتا، شاه و رجال سياسی خود را ناگزير از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی يافتند. زيرا دريافته بودند که تنها
با قدرت نظامی ادامه حکومت ميسّر نيست . اما نه ايران اوضاع مالی مناسبی داشت و نه هم پيمانان خارجی، رغبتی
« دروازه های باز » به رفورم در ايران نشان می دادند . جان اف کندی به رياست جمهوری آمريکا رسيد و با سياست
در پی استحکام اوض اع اقتصادی و سياسی جهان سوم برآمد . دولت دکتر علی امينی به پيشنهاد شاه و تأييد دولت کندی
« دروازه های باز » بر سر کار آمد و برنامه اصلاحات ارضی شروع شد . جالب توجه آنکه دکتر علی امينی همان تز
کندی را برنامه دولت خويش اعلام کرد . اما وی چندان توفيقی در حل بحران کار و اقتصاد کشور نيافت . وی اولين
را هم در آخر ملاقاتی « حاج روح الله » سياستمداری است که در سفری به شهر قم با مراجع تقليد به مشاوره نشست و
کوتاه کرد. از اين زمان خمينی وجهه ای ديگر يافت که بعدها از آن سود برد.
در مقابل « انقلاب سفيد » آغاز شد و « شاه و مردم » پس از علی امينی، اسدالله علم به نخست وزيری رسيد و برنامه
در زمستان ١٣٤١ با اعلام مواد آن، ماشين اصلاحات و رفورم از بالا را به کار انداخت. « انقلاب سرخ »
روحانيون با اصلاحات ارضی و به ويژه اعطای حقوق سياسی به زنان، مخالفت خود را آغاز کردند . شاه در چهارم
بهمن ٤٢ به قم رفت و اسناد مالکيت کشاورزان اطراف قم را شخصاً به آنها داد و در آنجا در لفافه روحانيون را
ارتجاع سياه و کرمهايی که در کثافت غوطه ورند و بی خبرند و آنهايی که مغزشان هزار سال است تکان نخورده و »
ناميد و به تهران بازگشت. « جامد مانده است
که منبع مالی روحانيت را تهديد می کرد، روحانيون را با همه اختلافات و « سازمان اوقاف کشور » با تأسيس
رقابتهايی که بين خود داشتند بر سر اين عقيده متفق نمود که مقام و منزلت آنان در نزد عوام با خطری جدّی روبرو
شده است . اين اتفاق و همگامی را در گزارشی می خوانيم که در همان ايام و چند روز پيش از غوغای مخالفت با
اصلاح قانون انتخابات و دادن حق رأی به زنان، که بعدا به غائله پانزده خرداد انجاميد، توسط يکی از وعاظ تهران به
نام علی نخعی معروف به افصح المتکلمين تنظيم شده است . او احتمالاً به توصيه ساواک سفری به قم کرد و با مراجع
دينی آن زمان مذاکره و جريان گفتگوهای خود را با آنان به سازمان اطلاعات و امنيت کشور گزارش داد.
حضور محتر جناب آقای سرهنگ نشاط دامت برکاته . محترماً اين » : علی نخعی گزارش خود را چنين آغاز می کند
جانب که به قم مسافرت کرده بودم ملاقاتهايی از آقای حاج شيخ عبدالنبی عراقی [آيت الله اراکی ] و آقای حاجی
شريعتمداری و آقا حاج روح الله خمينی نيز به عمل آوردم که مقصودشان را از مخالفت خوانی نسبت به دولت تحقيق
عقيده آقای اراکی را راجع به حوادث » در فروردين ٤٢ ماجرای مدرسه فيضيه قم اتفاق افتاده بود . علی نخعی .« نمايم
به عقيده من هر دو دسته، هم مسئولين دولت و هم مراجع روحانيت » : می پرسد . آيت الله اراکی پاسخ می دهد « قم
تجاوزکاری کرده اند زيرا مسئولين دولت تکليفشان انحصاراً اجرای قانون اساسی می باشد که دخالت زنان را در رتق
31
و فتق قوه مقننه نفی و نهی نموده و دليلی موجود نبود ... مداخله ايشان را در انتخابات تجويز کنند که دينداران را
«... ناراضی گردانند... و در مقابل آنها آقايان هم سنخ خودم هم متجاوزند
مصلحت [دولت ر ا] » می شمارد و « امر به معروف و نهی از منکر » آيت الله اراکی وظيفه روحانيون را تنها و فقط
می داند . علی نخعی سپس به ملاقات آيت الله شريعتمداری می رود و جويای نظر وی در مورد حقوق « در سکوت
مقامات اجنبی به جهت تأمين نيّتهای استعماری » می دهد که « پس از مقدماتی تذکر » بانوان می شود . وی
روزافزونشان نمايندگی نسوان را بهانه نفوذ و رسوخ خود در مجلسهای ايالتی و ولايتی و شورا و سنا قرار داده اند و
ديانت تکليف فرداً فرد ما را مبارزه با اعادی [دشمنان] دين مبين نموده ... طبق قواعد دين نسوان نبايد در امور
« راسخترين نگهبانان استقلال مملکت » آيت الله شريعتمداری روحانيون را .«... سياسی و قضايی اظهار نظر رأی کنند
تاج و تخت » می نامد و خود و روحانيون هم سنخ خود را با الفاظی تح قيرآميز نسبت به مقام سلطنت، حافظ
نوعاً، امثال ما، روحانيتی بوده ايم که مانع از اخراج شاه از مملکت و تسلط طرفداران » می شمارد و « سلطنتشان
می داند و در پايان گوشزد می کند که «... بالشويک بر دولت می شده ايم و ملک و مال و مذهبشان را نگاه می داشتيم
.« در راه حفظ دينی که به ما سپرده شده دفاع خواهيم کرد »
علی نخعی در گفتگو با حاج روح الله خمينی متوجه می شود که وی سياسی تر از آقايان اراکی، شريعتمداری،
مادام که اين » : گلپايگانی و نجفی مرعشی در مخالفت با دولت اقدام می کند . خمينی بی پرده به رابط ساواک می گويد
دولت [علم] مصدر کار باشد، داخل هيچ قسم مذاکره صلح و مصالحه ای نخواهيم شد زيرا اين دولت ترتيبی با اهل علم
معامله کرده است که تماس سران حوزه علميه ... انتحار روحانيت است ... ما موقعی که يقين پيدا کرديم که محافل
لامذهب بهاييهای يهودی الاصل ايران و آمريکا اراده دار ند درخواست تساوی حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حريم
مذهب رسمی اين مملکت قرار دهند و دين اسلام را که موجب بقاء استقلال ظاهری اين ملک و ملّت است تضعيف
به مخالفت برخاستيم. « کنند
حاج روح الله خمينی سپس به بازگو کردن اين واقعيت می پردازد که در مراسلات متعددی دو لت را برحذر داشتيم و
درخواست کرديم که مجدداً از زمزمه موهون نمايندگی نسوان [در مجلس شورا و سن ا] که نقض ظواهر قرآن می »
.« باشد دست بردارند
تصادفاً يکی دو ماه است ترقی غيرمنتظره ای نموده و هيچ چاره ای از برای » علی نخعی اظهار می کند که خمينی
رفع خطر مخالفتهای آينده ايشان نيست . مگر اينکه يکی از علمای معتدلتر مانند آقای نجفی يا آقای عراقی تقويت شده
نظر به اينکه » : علی نخعی معروف به افصح المتکلمين به ساواک توصيه می کند .« دست او را از حوزه قم کوتاه کنند
اقای [آيت الله مرعشی ] نجفی مثلاً به طرفداری از دربار و دولت مع رفی و معروف ششده است، تصور نمی کنم تقويت
ايشان نتيجه ای داشته باشد و به همين جهت تنها راه حلّی که برای عقب نشاندن نامبردگان به نظر می رسد اينست که
آقای [آيت الله ] حاج شيخ عبدالنبی عراقی [اراکی] که عالمی معمرتر و موجه تر از سه چهار نفر رقيب و به خودی
خود د ارای مذاق محافظه کاری است توسط طرحهای خيلی ماهرانه ای که نتوانند دست تهران را در آن طرحها هويدا
ببينند تقويت شود تا مرجعيت تقليد ايران منحصر به ايشان گردد و در راه اجرای نظر راههايی وجود دارد که در
.1« صورت لزوم معروض خواهيم داشت
١٥ خرداد ١٣٤٢ به واقع واکنش ارتجاع در برابر رفورمها و اصلاحات شاه بود . اين اصلاحات نخست با شتاب و
نيروی انقلابی آغاز شد و اگر با دقت و صميميت و بدون عجله دنبال می شد می توانست نتايج نيکويی به بار آورد .
به بيش از بيست مادّه رسيده بود و تنها ظاهری فر يبنده داشت و با روح جامعه « انقلاب سفيد » هر چند که بعداً مواد
سنّتی و سياسی ايران سازش نداشت اما نبايد فراموش کرد که سبب تحول جامعه ايران شد و ريشه در فرهنگ سياسی
ايران دوانيد بطوری که ارتجاعی ترين انقلاب تاريخ بشريت با مرتجعترين رهبری نتوانست آنچه را که پس از کودتای
٢٨ مرداد تا سقوط شاه انجام گرفته و در بطن جامعه ايران رسوخ کرده بود از بين ببرد.
با اعلام مواد انقلاب سفيد، احزاب چپ و راست مخالف شاه در تنگنای سياسی شديدی قرار گرفتند و عملاً نمی
توانستند با اين قوانين جنجال برانگيز و مترقی و متجدد مخالفتی نمايند . هرگونه مخالفت با پيشنهادات شاه تهمت
ارتجاعی و ضد منافع دهقانان و کارگران و طرفداری از نظام ارباب و رعيتی را به همراه می داشت . رفراندوم
ظاهراً با شش ميليون رأی موافق و دو سه هزار رأی مخالف به تصويب رسيد . خمينی که تا آن زمان اشتهاری نداشت
در حوزه قم تدريس می کرد و هنوز عنوان آيت « حاج روح الله » و به قول دکتر علی امينی و حاج مهدی عراقی با نام
اللهی دريافت نکرده بود، در تشويق و تحريک مردم مذهبی عليه اصلاحات ارضی و حقوق زنان چندين اعلاميه تند و
زننده منتشر کرد. خمينی در پی انتشار اين اعلاميه ها دستگير و پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
دولت عَلَم جای خود را به دولت حسنعلی منصور داد . وی در مهرماه ١٣٤٣ لايحه قانون عدم مجازات مستشاران و
وابستگان نظامی آمريکا در ايران را به مجلس برد که پس از مباحثات طولانی به تصويب رسيد . اين لايحه به حق از
گرفت و به عناصر چپ، جبه ملّی و گروه های مذهبی افراطی مخالف اصلاحات « کاپيتولاسيون » جانب مخالفان نام
در رسانه های گروهی تبليغ می شد « انقلاب شاهه و مردم » بهانه مناسبی داد تا شاه و همه رفورمهای او را که به نام
٢٤ بهمن ، در کيهان لندن شماره ٨٩٣ «١٣٤٢/٢/ تهران ١١ » 1 [گزارش علی نخعی معروف به افصح المتکلمين به سره نگ نشاط به تاريخ
١٣٨٠ خورشيدی منتشر شده است]
32
زير سئوال ببرند و لبه تيز حملات خود را مستقيماً متوجه شاه نمايند و وی را دست نشانده آمريکا و استعمار جهانی
بنامند و دخالت شاه را در امور سياسی کشور غيرقانونی و مخالف اصول قانون اساسی بشمارند.
اصلاحات و رفورم خواسته همه آزاديخواهان بود و اصولاً با قانون اساسی مشروطه ايران مغايرتی نداشت . بعلاوه
هدف اساسی انقلاب مشروطيت ايران بود . پس از تصويب قانون عدم مجازات مستشاران و وا بستگان نظامی آمريکا
در ايران، مخالفان عامدانه اصلاحات و رفورم را به بيگانگان نسبت دادند و آن را يک فکر غير ايرانی قلمداد کردند .
از جانب روحانيت قشری، جبه ملّی، چپ اسلامی و چپ « صهيونيسم » نسبت دادن رفورم و اصلاحات به آمريکا و
راديکال، حقانيت اصلاحات را سئوال آميز نمود . تبليغات گروه مخالف کارسازتر بود زيرا رجال سياسی از اينکه همه
چيز را به شاه نسبت دهند خسته نمی شدند.
روحانيون قشری با علم کردن بازگشت به احکام اسلام و اينکه فکر اصلاحات با جامعه شيعی ايران غريبه است، و
به بيگانه سازی آن « امپرياليسم آمريک ا » گروه های چپ اسلامی و چپ راديکال با نسبت داد ن اين اصلاحات به
پرداختند. در حاليکه اصلاحات نه با اصول انقلابات مردمی مغايرتی و نه با فکر دموکراسی و نهايتاً مردم سالاری
مخالفتی داشت . قدم در راه مدرنيزه کردن کشور و رفورم مستمر از بنيان با انديشه و ايدئولوژی مشروطيت توافق
داشت. تحصيلکردگان و نيروهای مترقی تنها و فقط در همان رؤيای انقلاب مشروطيت مانده بودند و کاری در خور
توجه برای نگهبانی آرمانهای انقلاب مشروطيت نمی کردند و جامعه به فراموشکاری جمعی گرفتار شده بود.
واقعه پانزده خرداد ١٣٤٢ برای شاه و مخالفانش بازتابی يکس ان نداشت . شاه متوجه شد که برای ماندن می بايد تن به
اصلاحات فوری بدهد، پس نيازمند پشتيبانی توده ايرانيست . دولتمردان و نظريه پردازان شاه با آگاهی بسيار سطحی
وناچيزی که از روند تاريخی – اجتماعی ايران داشتند به چند نتيجه شتابزده رسيدند. برآورد آنان چنين بود:
١- دهقانان و کارگران عميقاً فقير و در عين حال مذهبی هستند.
٢- روشنفکران و تحصيلکردگان رابطه عميقی با مذهب ندارند و نشانه ای از اينکه به مذهب برای امور سياسی
روی بياورند به چشم نمی خورد.
٣- برای پيشبرد رفورم به رهبران مذهبی نمی توان اميدی داشت و اصولاً مرجع عاليقدری که مورد قبول عامه
روحانيون باشد وجود ندارد.
٤- افکار ملّی و مذهبی تشکّلی ندارند و نمی توانند به اين زوديها تشکيلات مؤثری به وجود آورند.
٥- سران احزاب و سازمانهای چپ در زندان به سر می برند و عناصر پراکنده چپ مجبور به سکوت هستند.
پس چشم انداز اصلاح ات بايد در دو سو تأثير گذارد . از يک سو اصلاحات بايد مذهبيون افراطی و ارتجاعی را از
دايره توجه مردم خارج سازد و اين کار با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سهيم کردن کارگران در سود کارخانجات
و مبارزه با بيسوادی امکان پذير می شود و از سوی ديگر پايگاه چپ را می بايد با تقويت بنية اقتصادی دهقانان و
کارگران از بين برد.
اما مخالفان شاه تحليل و تصوير ديگری از واقعه پانزده خرداد و تحولات زمان برای خود ترسيم می کردند:
١- استفاده از مردم مذهبی در فعاليتهای سياسی، چشم انداز اميدوارکننده ای دارد.
٢- مبارزه علنی امکانپذير نيست، پس بايد به مبارزات زيرزمينی و مسلحانه روی آورد.
٣- مبارزات مذهبيون نيازمند پشتيبانی مراجع تقليد است.
٤- واقعه پانزده خرداد نشان داد که حکومت شاه از جانب مذهبيون آسيب پذير است.
٥- عدم تمرکز مرجعيت و تشتت آراء، مراجع تقليد و دستگاه روحانيت را در برابر سيل بنيان کن تجدد و
اصلاحات به نابودی خواهد کشاند، پس نيازمند همبستگی بيشتری هستند.
٦- نبود احزاب و سازمانهای سياسی مترقی و غيروابسته به دولت، راه هر گونه مصالحه و آشتی را بين مخالفان
و دستگاه دولت بسته است و جز مبارزه مسلحانه و مخفی چاره ای نمانده است.
عده ای از احزاب و گروههای چپ به جناح دولتی طرفدار اصلاحات چسبيدند . تحليل آنان بر اين محور دور می زد
که تنها راه رسيدن به يک جامعه سوسياليستی، زمانی امکانپذير است که بورژوازی و خرده بورژوازی رشد اقتصادی
قابل توجهی بنمايند تا تضاد طبقاتی ظاهر گردد و توده ها انقلاب سوسياليستی را ناگزير بشمارند.
اما چپ راديکال که از بطن حزب توده ايران برخاسته بود پس از پانزده خرداد به نتيجه ديگری رسيد و آن اينکه
پايگاه اصلی آنان، يعنی کارگران و دهقانان به اصلاحات گردن نهاده و به آن دل بسته است و از اين رو چاره ديگری
جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد . به عقيده رهبران چپ راديکال، شيوه های مسالمت آميز و سازشکارانه جبه ملّی،
حزب توده ايران و مذهبيون مخالف شاه، انقلاب سوسياليستی را به عقب می راند و سبب رکود مبارزه می گردد .
تئوريهای جنگهای پارتيزانی چين، ويتنام، کوبا، الجزاير و فلسطين الهام بخش گ روهها و سازمانهای گوناگون چپ
راديکال گرديد . برخی از اعضای اين سازمانها در کشورهای بيگانه به فرا گرفتن جنگهای پارتيزانی و نامنظم مشغول
شدند. هر گروهی کوشش می کرد اجتماع ايران را با تئوريها و آموخته های خود تطبيق دهد . بازتاب کلّی اين بررسيها
انقلاب » و الگوبرداريها به آنجايی رسيد که اگر توده، خلق و رنجبر از سرنوشت خود بی خبرند واگر ميل و کششی به
نشان نمی دهند، اين وظيفه نيروهای مبارز است که با جنگ و گريز و مبارزه چريکی، « دموکراتيک سوسياليستی
توده ناراضی اما خاموش را به دنبال خود بکشانند و انقلاب توده ای و خلقی را به پيروزی رسانند.
33
انجمن » و « نهضت آزادی » که خود از « سازمان مجاهدين خلق ايران » عده ای از چپ مذهبی چون بنيانگزاران
آمده بودند و با تفسيرها و قرائتهای به ظاهر مدرن از اسلام آشنا بودند، پس از بررسيهای طولانی و مطالعات « حجتيه
و تجربيات شخصی به اين نتيجه رس يدند که احکام اسلام به تنهايی نمی تواند پاسخگوی مشکلات پيچيده اقتصادی،
اجتماعی و سياسی انسان امروزی باشد . اما خاطره پانزده خرداد و قيام مذهبيون را از خاطر نبرده و چنين نتيجه می
گرفتند که مذهب هنوز ميان توده ايرانی مقبوليت عامه دارد و می توان با بسيج مردم مذ هبی و به کار گرفتن اهرم
مذهب موتور از کار افتاده انقلاب را به حرکت در آورد . پس برای بسيج عامه که مذهبی ست و تحصيلکردگان که
رابطه چندانی با مذهب ندارند، می بايد ايدئولوژی جديدی بنيان نهاد که اميخته ای از سوسياليسم علمی و اسلام با
تعابير و تفاسير علی شريعتی، بدون فقه جعفری و با چاشنی مبارزه مسلحانه باشد.
با همه اشتباهاتی که در مسير مبارزه کردند، اما آگاهتر، وفادارتر و « سازمانهای چپ راديکال » در مجموع اعضای
سازمان مجاهدين » و نه « سازمانهای چپ راديکال » آرمانخواه تر از اعضای مجاهدين خلق ايران بودند . با اين همه نه
با همه مبارزات مسلحانه و کشتن و کشته دادن، به سبب ماهيت مخفی و زير زمينی شان نتوانستند ميان « خلق ايران
خود و توده ها رابطه ای عميق برقرار کنند . بعلاوه اين سئوال قابل طرح است که آيا اصولاً سازمانهايی که در خانه
های تيمی مخفی هستند و طبيعتاً ساختار دموکراتيک ندارند، چگونه می توانند رابطه ای با مردم کوچه و بازار داشته
باشند؟ و چه کسی می تواند تضمين کند که در آينده و پس از پيروزی انقلاب مورد نظرشان، ساختار دموکراتيک پيدا
خواهند کرد؟ زيرا دموکراسی بدون حضور دائمی و بی وقفه و شرکت فعال و دموکراتيک مردم در فراگرده ای طرح
و عمل معنی و مفهومی پيدا نخواهد کرد.
اعلاميه معروف ١٣ آبان ١٣٤٣ آيت الله خمينی عليه تصويب قانون عدم مجازات مستشاران و وابستگان نظامی
آمريکا در ايران منتشر شد و در نيمه شب همان روز خمينی دستگير و به ترکيه تبعيد گرديد و پس از مدتی به نجف
رفت.
خمينی ق بل از تبعيد و خروج از ايران فرصت آن را يافت تا با راه انداختن چند هيئت روضه خوانی و سينه زنی در
اطراف بازار و ميدانهای تره بار در ميدان شوش، باقيمانده اعضای سازمان تروريستی فداييان اسلام را به يک ائتلاف
شروع به کار « هيئتهای مؤتلفه اسلامی » دعوت نمايد . به هر روی، به توصيه خمينی اينان با هم متحد شدند و زير نام
کردند.
وجود داشت که در تظاهرات خيابانی فعال بود و اعلاميه های « حزب ملل اسلامی » پيش از جريان پانزده خرداد
پخش می کرد . اما به زودی همگی دستگير و به زندان افتادند . فکر تأس يس « برادر مبارز » خمينی را به عنوان يک
از جانب اين گروه تبليغ می شد که گرايشهايی به مبارزه مسلحانه نشان می داد . اما پيش از اين « حکومت اسلامی »
و شخص خمينی در انديشه تأسيس « جمعيتهای مؤتلفه اسلامی » و نه « نهضت آزادی ايران » و نه « فداييان اسلام » نه
حکومت اسلامی نبودند . حتا در زندان اعضای اين احزاب و گروهها بر اين عقيده بودند که حکومت اسلامی از آن
می دانستند. « مهدويت » امام زمان است و هرگونه حزب گرايی را مخالف آرمان
١٣٤٨ در ميان گروههای راديکال / با اوج گرفتن مبارزات مسلحانه در اواخر سالهای ٤٩ « حکومت اسلامی » فکر
مذهبی مخالف شاه رفته رفته رسوخ يافت . آيت الله خمينی در نجف دروسی را برای عده ای از طلاب به صورت
1 شکل مدونی نيافته بود . هر چه دامنه مبارزات مسلحانه در ايران « ولايت فقيه » شفاهی مطرح می کرد و هنوز کتاب
وسعت بيشتری می گرفت، به همان شدت و حرارت مضمون دروس آيت الله خمينی در نجف قهرآميزتر می گرديد.
ترور حسنعلی منصور نخست وزير در اواخر سال ١٣٤٣ بود . « هيئتهای مؤتلفه اسلامی » اولين اقدام مسلحانه
ضاربين منصور، محمد بخارايی، حاج صادق امانی، مرتضی نيک نژاد و رضا صفار هرندی از اعضای قديمی
سازمان فداييان اسلام بودند که زير نام هيئتهای مؤتلفه اسلامی فعاليت می کرد ند. چهار نفر مذکور اعدام شدند و عده
زيادی از اعضای هيئت مؤتلفه دستگير و به زندانهای طولانی محکوم شدند . عده ای از روحانيون که به اصطلاح
جناح سياسی و نيمه مخفی هيئتهای مؤتلفه را تشکيل می دادند به اعدام و زندانی شدن اعضای هيئتهای مؤتلفه اعتراض
کردند و به اين سبب تعدادی از آنان نيز به زندان افتادند.
پس از ترور منصور، امير عباس هويدا برای مدت طولانی نخست وزير شد . دو ماه بعد از ترور منصور، سرباز
گارد شمس آبادی در کاخ به سوی شاه آتش گشود که شاه بطور معجزآسايی از اين ترور جان سالم به در برد.
رهبری آيت الله خمينی د ر عراق با کمکهای بی دريغ دولت عراق و سازمان آزاديبخش فلسطين رفته رفته ميان
روحانيت ساکن ايران تثبيت می شد . هرچند که رقابتهای پنهانی بين وی و روحانيون طراز اول مقيم نجف و قم
نمی کرد، بلکه با راد يکال شدن مبارزات « نصحيت » چشمگير بود . اما خمينی در عراق ديگر به شاه و دولتهايش
عليه شاه و سياستهای بلند پروازانه صنعتی و اقتصادی وی که هيچ زمينه مناسب اجتماعی نداشت، دامنه فعاليتهای
خمينی وسعت می گرفت . رفورمهای شاه به سبب عدم مشارکت مردم در تعيين سرنوشت خود نه تنها باعث قبول مردم
نمی گرديد، بلکه بيش از پيش آنان را سرخ ورده و خشمگين می کرد و شاه را از سرشت اصلی جامعه ايران دور می
از يک پهلو به پهلوی ديگر در گردش بود، به همان نسبت مردم با « تمدن بزرگ » ساخت. هر چه شاه در رؤيای
متوجه شدم امام قسمتی از » شيخ صادق خلخالی می نويسد در تابستان سال ١٣٤٦ در نجف « خاطرات آيت الله خلخالی » 1 [در کتاب
در مرداد سال » : است (صفحه ١٦٠ ، نشر سا يه). جلال الدين فارسی برخلاف نظر شيخ صادق خلخالی می گويد « حکومت اسلامی را نوشته
[( روزنامه نيمروز، شماره ٧٠٨ ) «... ٤٩ وقتی امام خمينی تازه هفت يا هشت ماه بود بحث ولايت فقيه را در نجف شروع کرده بودند
34
اشتياق بيشتری به مذهبيون و گروههای راديکال چپ و راست نزديکتر می شدند و هر چه اين مبارزات در جامعه
ايران شکل سازمانيافته ای پيدا می کرد، به همان مقدار آيت الله خمينی با زيرکی بر امواج مبارزات داخل کشور سوار
می گرديد.
آيت الله خمينی تا سال ١٣٤٧ به روش فداييان اسلام از ترور افراد معروف سياسی پشتيبانی می کرد . اما در شهريور
« جبه خلق برای آزادی فلسطين » ١٣٤٧ يک افسر بازنشسته و مرموز عر اقی به نام محمد صادق قهمی که ظاهراً با
به رهبری جرج حبش کار می کرد، با خمينی تماسهايی را آغاز کرد . اين دو پس از گفتگوهای طولانی به توافق و
تفاهم بيسابقه تاريخی رسيدند که نتيجه آن فتوای آيت الله خمينی در جواب استفتايی از جانب محم د صادق فهمی افسر
بازنشسته عراقی بود که در مقابل جبه خلق، تعليم و تربيت طرفداران خمينی را در اردوگاههای چريکی خود تعهد می
استفتايی به شرح زير به خمينی داد: « جبه خلق برای آزادی فلسطين » کرد. نماينده
محضر مبارک پيشوای مجاهد ... آيت الله العظمی آقای خمينی ادام الله ظله العالی. پيشوای جليل القدر. از نظر مبارک »
پوشيده نيست که دست خيانت و جنايت پيشه کفار حربی يهود بر مسجد اقصی و زمينهای اسلامی ديگری مستولی گشته
و مسلمانان بيگناه آن سامان را آواره بيابانها نموده است و اکنون به منظور استخلاص اماکن مقدسه و استرداد زمي نهای
خوانده می شود، چاره ای نيست و در چنين شرايط و زمينه « فدايی » اسلامی جز مقاومت مسلحانه که به نام عمليات
ای آيا مسلمانی که توانايی حمل سلاح و جهاد داشته ... و در صورت وجوب مقاومت آيا جايز است از مورد حقوق
شرعيه از قبيل زکات و غيره در مورد مسلح نمودن مسلما نان و تربيت آنان استفاده کرد يا خير؟ متمنی است رأی
«... مبارک را در اين باره بيان فرماييد
بسم الله الرحمن » : فتوا می دهد که « جبه خلق برای آزادی فلسطين » آيت الله خمينی در جواب شرعی استفتاء نماينده
الرحيم. قبلاً هم تذکر داده ام که دولت غاصب اسراييل با هدفهايی ک ه دارد برای اسلام و ممالک مسلمين خطر عظيم
دارد... لازم است بر دول اسلامی بخصوص و بر ساير مسلمين عموماً که دفع اين ماده فساد را به هر نحو که امکان
دارد بنمايند و از کمک به مدافعين کوتاهی نکنند و جايز است از محل زکات و ساير صدقات در اين امر مهم حياتی
.1« صرف نمايند
از همين زمان برای اولين بار يک مجتهد شيعه، پرداخت زکات شيعيان را به مسلمانان غيرشيعه مجاز می شمرد و به
پشتيبانی از جنگهای چريکی برمی خيزد . فتوای خمينی به تهران رسيد و ميان طرفداران و مخالفان وی انتشار يافت .
آموزش طلاب و افراد مذهبی ايرانی در اردوگ اههای سازمان آزاديبخش فلسطين برای کسب تعليمات چريکی آغاز
گرديد.
با کمک « ولايت فقيه » خمينی در چنگ دولت عراق و سازمانهای راديکال فلسطينی افتاده بود و رفته رفته دروس
١٣٤٨ آغاز و در حدود سال ١٣٥٠ مدون و در لبنان چاپ و منتشر شد. آيت الله خمينی / همکارانش در بين سالهای ٤٩
می نويسد: « ولايت فقيه » در صفحات نخستين کتاب
برای روشن شدن مطلب اين سئوال را مطرح می کنم : از غيبت صغری تا کنون که هزار و چند صد سال می گذرد »
و ممکن است صدهزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت [صاحب زمان ] تشريف بياورد، در طول
اين مدت مديد احکام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ ... [آيا] قوانينی که پيغمبر اسلام در راه بيان و تبليغ و نشر و
اجرای آن بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا کشيد فقط برای مدت محدودی بود؟ ... اعتقاد به چنين مطالبی يا اظهار
آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است ... هيچکس نمی تواند بگويد ... امروز ماليات و جزيه و خراج و
خمس و زکات نبايد گرفته شود . قانون کيفری اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود . هر که اظهار کند که تشکيل
حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعيت احکام و جاودانگی دين مبين
اسلام ر ا انکار کرده است . پس از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) هيچيک از مسلمانان در اين معنی که حکومت
لازم است ترديد نداشت . هيچکس نگفت حکومت لازم نداريم . چنين حرفی از هيچکس شنيده نشد . در ضرورت تشکيل
حکومت همه اتفاق نظر کامل داشتند . اختلاف فقط در کسی بود که عهده دار اين ام ر شود و رييس دولت باشد ...
معاندين و بنی اميه لعنهم الله نگذاشتند حکومت اسلام با ولايت علی بی ابيطالب (ع) مستقر شود . نگذاشتند حکومتی که
مرضی خدای تبارک و تعالی و رسول اکرم (ص) بود در خارج وجود پيدا ند . در نتيجه اساس حکومت را دگرگون
کردند... بنابراين، به ضرو رت شرع و عقل، آنچه در دوره حيات رسول اکرم (ص) و زمان امير المؤمنين علی بن
.2«... ابيطالب (ع) لازم بوده، يعنی حکومت و دستگاه اجراء و اداره، پس از ايشان و در زمان ما لازم است
حکومت اسلامی ) آنچه در ٢٣ سال دوران رسالت و در دوران خلا فت علی اتفاق ) « ولايت فقيه » به نظر خمينی در
افتاده، لشکرکشيها، خونريزيها، چپاول اموال سرزمينهای فتح شده، مصادره اموال يهوديان، قلع و قمع قبايل يهودی و
عرب، جنگهای جمل و نهروان، و خلاصه آنچه در ايام اوليه اسلام انجام گرفته، اجرای بی چون و چرای احکام و از
اجزای انفکاک ناپذير حکومت اسلامی به شمار می روند و در همه قرون و اعصار و حال و آينده پايدار، و استمرار
اعتقاد و ايمان دارد و احکام « جاودانگی دين مبين اسلام » آن از ضروريات اسلام است و از آنجايی که خمينی به
تأليف سيد حميد روحانی (زيارتی)، جلد دوم، صفح ه ٣٨٧ . اين فتوا مدتی بعد در روزنامه های جبه ملّی در اروپا ،« نهضت امام خمينی »] 1
[ شماره ١٦ ، اسفند ١٣٤٧ « خبرنامه جبه ملّی در اروپا » دوره سوم، شماره ٣٣ ، فروردين ١٣٤٨ و « باختر امروز » . نيز منتشر شد
ولايت فقيه و يا حکومت اسلامی) نوشته روح الله خمينی] ) « نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء » 2 [کتاب
35
هستند و تا ابديت برقرار و استوار می باشند، پس می بايد در همه حال قابل اجراء « حقيقت مطلق » اسلام برای او
باشند.
خَاتَم » يعنی دست خدا برای فرستادن پيامبران برای هميشه بسته است و رسول الله « يدُاَللهِ مغلُول هُ » به نظر خمينی
و احکام اسلام تا ظهور مهدی صاحب الزمان می بايد اجراء گردد . بعلاوه ممکن است صدهزار سال ديگر « النَّبييّن
بگذرد و مصلحت ملا يان اقتضاء نکند که حضرت مهدی صاحب الزمان تشريف بياورد و از آنجايی که هنوز از اول
خلقت تا کنون و بی ترديد تا ابديت از عالم بالا کسی تا کنون رجعت نکرده است، پس حکومت اسلامی و ولايت فقيه تا
امتداد دارد و مسلمانان مجبور به اجرای دستورات رسول الله و علی ابن ابيطالب در عهد جاهليت « صد هزار سال »
هستند. پس بر مبنای استدلال خمينی، ولی فقيه جانشين خداوند و فرمانهای وی فرمان خداوند است.
حکومت اسلامی » : آيت الله خمينی برای آنکه جای هيچ ترديدی باقی نماند، در تشريح حکومت اسلامی می نويسد
هيچيک از انواع طرز حکومتهای موجود نيست... شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است . هيچکس حق
قانونگزاری ندارد و هيچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت . به همين سبب در حکومت اسلامی
به جای مجلس قانونگزاری که يکی از سه دسته حکومت کنندگان را تشکيل می دهد، مجلس برنامه ريزی وجود دارد
که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتيب می دهد و با اين برنامه ها کيفيت انجام خدمات
عمومی را در سراسر کشور تعيين می کند ... حکومت اسلام، حکومت قانون است . در اين طرز حکومت، حاکميت
منحصر به خدا است و قانون فرمان و حکم خدا است ... بسياری از احکام، از قبيل ديات که بايد گرفته و به صاحبانش
داده شود، يا حدود و قصاصی که بايد با نظر حاکم اسلامی اجراء شود بدون برقراری يک تشکيلات حکومتی تحقق
«... نمی يابد
را به کار گيرد، عملاً حکومت ولی فقيه را در الفاظ آخوند ی می پيچد « خدا سالاری » آيت الله خمينی بدون آنکه واژه
قرار می دهد . صرف نظر از اينکه ما بر اين باور باشيم که قبل از انقلاب اسلامی « مردم سالاری » و آن را در مقابل
يعنی حکومت مشروطه در ايران برقرار بوده است يا خير، ولی فقيه در مقابل ايدئولوژی مشروطيت « مردم سالاری »
قرار می گيرد.
را عبوديت محض و بندگی و فرمانبری بی چون و چرا از دستورات، احکام و « مقام انس ان » نظام خداسالاری
مبدل می شود و « ابليس » باشد به « فرشته » می داند . کسی که از فرمان الله سرپيچی کند، حتا اگر « الله » فرمانهای
دريافت می کند . قبل از ظهور اسلام « ابوجهل » هم باشد، عنوان « ابوالحکم » اگر هيکل بشری يافته باشد، حتا اگر
و امثالهم « عبدالله » و « عبدالعُزّی » ،« عبد منات » بشر عصر جاهليت عبدِ بتها و مظاهر طبيعی خود بود و نامی جز
و مانند آن . « عبدالقهّار » ،« عبدالجبار » ،« عبدالصمد » : نداشت. اين رسم پس از ظهور اسلام هم متداول بود . مانند
انتخاب آين نامها از جانب مس لمانان نشانه سرسپردگی و بندگی به خداوند و فرامين اوست . اين بديهی است که خداوند
ايجاد « احکام » بطور مستقيم فرمان نمی راند و از طريق وحی و تنزيل آيات و « خداسالاری » خود در نظام
از آن خداوند است نه « قانونگزاری » . می کند و رسولانی برای تنفيذ آن قوانين برای عباد می فرستد « قانونگزاری »
قانونگزاری) را در انحصار خدا می داند و قانون ) « حاکميت » از آن انسان (عباد). از اين رو، خمينی در ولايت فقيه
يعنی احکام قرآن و سنّت پيامبر در عهد جاهليت است. « قانون و فرمان و حکم خدا » اساسی در حکومت اسلامی همان
را چه کسی مجاز است « قانون و فرمان و حکم خد ا » حال چه کسی جانشين راستين خد اوند در زمين است و اصولاً
در قرن پانزدهم هجری قمری (قرن بيست و يکم ميلادی ) در نبودن رسول الله و امامان و خلفای برحق او به اجراء
گذارد، پرسشی است که نزديک به هزار و پانصد سال قدمت دارد و تکرار می شود . پس پاسخ و ر اه حل نيز می بايد
« اخوان المسلمين » طبيعتاً به درازای تاريخ فِرَق اسلامی قديمی و تکراری باشد . خمينی نظريه حکومت اسلامی را از
و ديگر فِرَق اسلامی می گيرد و آن را منطبق با احاديث و اخبار مورد قبول شيعه می کند و ترکيبی افراطی از دين و
سياست ارائه می دهد.
« ولی فقيه » به نظر آيت الله خمينی، فقها حکام حقيقی و راستين خداوند هستند و در شرايط ،« خداسالاری » در نظ ام
دو شرط اساسی ديگر وجود دارد که عبارتند از : ١- علم به قانون » « عقل و تدبير » خمينی معتقد است علاوه بر
[اسلامی] ٢- عدالت ... و اين مسلّم است که الفقهاء حکام علی ا لسلاطين [يعنی] سلاطين اگر تابع اسلام باشند بايد به
تبعيت فقها درآيند و قوانين و احکام را از فقها بپرسند و اجراء کنندو در اين صورت حکام حقيقی همان فقها هستند،
پس بايستی حاکميت رسماً به فقها تعلق بگيرد نه به کسانی که به علت جهل به قانون [اسلامی] مجبورند از ف قها تبعيت
کنند... بنابراين نظريه شيعه در مورد طرز حکومت واين که چه کسانی يايد عهده دار آن شوند در دوره رحلت پيغمبر
اکرم (ص) تا زمان غيبت واضح است . به موجب آن، امام بايد فاضل و عالم به احکام و قوانين و در اجرای آن عامل
باشد... اين خاصيت که عبارت از علم به ق انون وعدالت باشد در عده بيشماری از فقهای عصر ما وجود دارد ... اگر
فرد لايقی که دارای اين دو خصلت باشد به پا خاست و تشکيل حکومت اسلامی داد همان ولايتی را که حضرت رسول
.« اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد و بر همه مردم لازم است [و واجب] است که از او اطاعت کنند
خمينی معتقد است عباد، صغير يعنی نادان از فهم احکام اسلامی هستند . اما ملزم و مجبور به عبوديت خداوندند . نتيجتاً
اين عبوديت و فرمانبری از جانشينان و نمايندگان راستين خدا در نبودن آنان به فقها تعميم داده می شود.
36
را در فقها چه کسی می سنجد و مُهر تأييد و تصديق می زند « عقل، تدبير، علم به قانو ن اسلامی وعدالت » ليکن ميزان
و اصولاً چه کسی و کدام يک از فقها می تواند ادعا کند که عاقلترين، عالمترين و عادلترين است تا جانشين خداوند بر
روی زمين گردد؟ بعلاوه معنی و مدارج عقل، تدبير، علم و عدل را چه کسی تعيين می کند؟
بديهی است که ولی فقيه خود هرگز نمی تواند اين پرسشها را جواب دهد . آيا مگر هرگز امکان آن وجود دارد که
انسانها (عباد) از پرسش و ترديد در مسئله ای اين چنين اساسی که زندگی آنان را تسخير می کند، دست از پرسش و
جستجو بردارند؟
بزرگترين عصيان عليه عبوديت محض در برابر اراده خداوند به » عثمان » درزمان خلافت علی بلافاصله پس از قتل
وجود آمد . معاويه علی را غاضب جانشينی خداوند در زمين می دانست و علی خود را خليفه برتر و برحق می
در روی زمين می ناميدند . از همان زمان پرسشهای جاودانی « مظهر اراده خداوند » پنداشت. اين دو تن خويشتن را
در ذهن مسلمين خطور کرد و ترديد در صحت و اصالت خلافت (امامت) ميان آنان راه يافت.
ولايت » همچنانکه در روزهای نخست انقلاب اسالمی، مسلمانان مطلع و آگاه و همچنين فقهايی بودند که نه تنها نظريه
عقل، تدبير، علم و » را، بلکه از اساس فقاهت خمينی را انکار و او را غاصب جانش ينی خدا می دانستند و به « فقيه
وی ترديد داشتند و او را به کفر و ارتداد متهم می کردند. « عدل
مسئله جانشينی در اسلام تنها يک رويداد تاريخی و سياسی نيست، بلکه همچنان يک مسئله دينی به شمار می رود . فرد
مسلمان بايد بداند که جانشين بر حق خداوند بر روی ز مين کيست و سرانجام چه کسی تکليف وی را روشن می سازد
تفکيک می کند. « باطل » و « حق » و ميان
و نقش « اطاعت » است! در تحليل نهايی مردم در آن نقش « خداسالار » و « تئوکراتيک » ، « نظام اسلامی » ماهيت
از آنِ خ داوند است، نه از آن انسان . از « قانونگزاری » و « داوری » را دارا هستند . در نظام اسلامی نقش « اجرايی »
اين روی هرگونه داوری، هرگونه ارائه راه حل نهايی، يک راه قاطع، قانع کننده و شايان پذيرش از طرف عموم به
شمار نمی رود و تاريخ اسلام خود بهترين شاهد اين عدم امکان است . تاريخ مذاهب اسلام در حقيقت به يک معنی،
تاريخ ناموفق کوشش انسان برای يافتن راه حلّی همه زمانی و همه مکانی برای تعيين تکليف مسئله جانشينی راستين
و حد تسليم يا عصيان انسانهاست. « رهبری مردمان » خداوند در زمين و حق مطلق
خدا – » به ،« خود – رهبری » به عرصه « عبوديت محض » يعنی تکاپويی برای انتقال و تغييير پايگاه انسان از قلمرو
دريافت عاطفی، بينش دل آگاهی و استنباط خردمندانه اين « انسان – خدايی » و حتا به « انسان سالاری » به ،« همسانی
از قيد عبوديت مطلق، از قيد فرمانگيری از فراسوی خويش ،« تسليم محض » از قيد « فرد » تحول اين بود که : اگر
بن بست » رهايی يابد، خود رهبر خويشتن و خود حاکم بر سرنوشت خويش تن گردد، در آن صورت آيا اصولاً از
خارج نمی شود؟ و از قيد معمای ناگشودنی شناخت جانشين راستين خداوند در زمين رهايی نمی يابد؟ « خداسالاری
در هر حال، اين يک نوع جستجو وتکاپو در تمدن اسلامی برای پاسخگويی به مسئله رهبری انسان است و جای
شگفتی نيست که گاهی نيز به ارتداد، به عصيان عليه نظام خداسالاری و به ضديت با اسلام محکوم شده باشد! 1
می « لزوم انقلاب سياسی اسلامی » و « دولتهای استعماری » اشاراتی به نقش « ولايت فقيه » آيت الله خمينی در کتاب
از ک فّار و مشرکين، اين ثروتهای بی « جزيه و خراج » کند و به جنگهای صدر اسلام می انديشد و ميل دارد با گرفتن
اهل ذمّه ... درآمد فوق العاده ای » برساند و معتقد است که جزيه و خراج بر « به مصرف مصالح مسلمين » حساب را
و اقتصاد کشور اسلامی را به سامان می رساند ! شايد اين انديشه را در سر می پروراند که « را به وجود می آورد
چون اکثريت جامعه ايران مسلمان است و نمی توان از آنان خراج و جزيه گرفت پس بايد انقلاب اسلامی را صادر
کرد و در سرزمينهای غيراسلامی جنگ به راه انداخت . شايد به همين دليل دين اسلام را جنگ آفرين و رهبران آن را
ائمه دين ما جندی [نظامی ] بودند، سردار بود ند، جنگی بودند، در جنگهايی که » جنگجو معرفی می نمايد . به قول وی
شرحش را در تاريخ ملاحظه می فرماييد با لباس سربازی به جنگ می رفتند، آدم می کشتند، کشته می داند .
خمينی بارها در .« اميرالمؤمنين [علی] خُود به سر مبارک می گذاشت و زره بر تن می کرد و شمشير حمايل داشت
را نمی داند . اما گستاخانه برای اثبات « روم » و « رم » نام می برد و فرق ميان « امپراتوران رم » همين کتاب از
نظريه حکومت فقها متوسل به نقل قضايای تاريخی می شود که از بنيان با مستندات تاريخ فرق فاحش دارند . از نظر
خمينی نمونه تاريخی جامعه اسلامی نه حکومت صفويان بلکه خلافت عثمانيان است . وی نمی داند و نمی خواهد بداند
که تأسيس امپراتوری عثمانی برای مردم ميهن ما تا چه اندازه جنگ و خونريزی به دنبال داشته است.
از آدُلف هيتلر به شمار آورد . متن کتاب ظاهراً از سر « نبرد من » را می بايد هم طراز کتاب « ولايت فقيه » کتاب
دلسوزی برای نجات اسلام و مسلمين نوشته شده، ليکن در تمامی سطور آن چشمهای خشمگين و روح انتقامجوی آيت
الله خمينی هويداست.
علی دشتی در بطن اين نظريه پردازيهای مذهبی – سياسی و اجتماعی قرار داشت و از نزديک شاهد تمامی اين
سالهای پر التهاب بود . به جرأت می توان گفت که تا کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از بازيگران پرش ور صحنه سياسی
ايران به شمار می رفت و اگر چه ديگر شور و حال سياسی گذشته را نداشت ولی از سياست و دگرگونيهای اجتماعی
ايران دوری نجست و با دقت و کنجکاوی تلاشهای سياسيون و به ويژه مذهبيون را زير نظر داشت و برخلاف دوران
از دکتر ناصرالدين صاحب الزمانی بدون سانسور در مرداد ١٣٥١ « خط سوم » کتاب « بيست و سه سال » 1 [همزمان با انتشار پنهانی کتاب
چاپ و منتشر شد. مراجعه کنيد به اين کتاب که فرازهايی از آن پيرامون حکومت اسلامی را نقل کرده ايم]
37
سياست پيشگی به نوشتن روی آورد و آثار فراو انی را به عرصه ادبيات ايران تقديم کرد . او پس از سالها نمايندگی
١٩٥٤ ) به سناتوری منصوب شد و به مجلس سنا راه يافت. ) مجلس شورای ملی در سال ١٩٣٣
فعاليت ادبی دشتی
١٩٣٦ ) مجبور به ترک چادر شدند. افتتاح دانشگاه و دانشسرای عالی برای تربيت معلم سبب شد ) زنان در سال ١٣١٥
که زنان دوش به دوش مردان به کسب دانش و سپس به فعاليتهای اجتماعی و سياسی و فرهنگی بپردازند . اين طبيعی
بود که زنان و مردان تعابير مختلفی از آزادی داشتند . دشتی به سبب نمايندگی مجلسين شورا و سنا و اشتهارش در
نويسندگی و روزنامه نگاری، در مهمانيهای اشراف راه يافته و دريافته بود که دگرگونيهايی در روابط بين مرد و زن
با مقدمه ای « فتنه » ايجاد شده است که می تواند بُن مايه داستانهای کوتاه قرار گيرد . وی نخستين داستان خود را به نام
) ١٩٤٣ ) منتشر کرد . کتاب مورد پسند افتاد و دوباره در سال ١٣٢٨ ) از استاد لطفعلی صورتگر در سال ١٣٢٢
و سرانجام « جادو » (١٩٥١) و در سال ١٣٣٠ « سايه » ١٩٤٦ ) مجموعه ) ١٩٤٩ ) تجديد چاپ شد . در ١٣٢٥
١٩٥٥ ) منتشر شدند. ) در سال ١٣٣٤ « هندو »
قهرمانان داستانهای دشتی زنان طبقه اشراف هستند و او با استادی و دقت بيمانندی دسيسه ها و دلبريهای حسابگرانه
آنان را ترسيم کرده است . اين داستانها واکنش ناخوشايندی در طبقه راست سنّتی ايجاد کرد و عده ای از مخالفان دشتی
و چون در برخورد با زنان رفتاری به شيوه » نقدهای تندی عليه وی منتشر کردند « غلامحسين مصاحب » چون
فرنگيان داشت، نا آشنايان داغ فسق بر جبين اعمالش نهاده بودند و شاخ و برگش داده ... دريغا که مدعيان همين را می
1. دشتی با اينکه در رمان نويسی موفقيتهايی پيدا کرد و مورد توجه اهل ادب قرار گرفت، ولی ديگر کاری در « ديدند
اين زمينه از او ديده نشد.
نقشی از » او رفته رفته به ميدان ادبيات کلاسيک ايران قدم نهاد و با انتشار کتاب فراموش نشدنی و جنج ال برانگيز
حافظ پرداخت . سعيدی « و تحليل و تفسير زبان جادويی و فاخر » برای نخستين بار به شيوه ای مدرن به نقد « حافظ
کتابی که سر و صدايش در مطبوعات پيچيد و چون سنگی که در برکه ای آرام افکنده باشند، » : سيرجانی می نويسد
در قلمرو » و آنگاه « سيری در ديوان شمس » سپس کتاب .« وقار شترمآب محافل ادبی پايتخت را در هم شکست
(١٩٦٥) در ١٣٤٤ « دمی با خيام » نقدی بر خاقانی، و آنگاه « شاعری دير آشن ا » ،(١٩٦١) در سال ١٣٤٠ « سعدی
و « کاخ ابداع انديشه گوناگون حافظ » ١٩٧٤ ) منتشر کرد . آثاری چون ) را در ١٣٥٣ « نگاهی به صائب » . منتشر شد
يکی پس از ديگری نوشته شدند که دومی بعدها منتشر شد 2. سعيدی سيرجانی پس از « تصويری از ناصر خسرو »
می نويسد: « پيرمرد » مرگ غم انگيز
پس از عمری قلم زدن و به شرح مجالس عيش و عشرت پرداختن و راوی راز و نيازهای عاشقانه اين و آن شدن، »
راه خود را يافته و رو به گنجينه لايزال ادب فارسی آورده بود و اين تحول فکری مايه برکت زبان فارسی بود و وسيله
آشنايی جوانان ايرانی با مفاخر ارزنده نياکانشان . اين او بود که به مدد طبع تازه جوی و نکته يابش، به برکت قلم مؤثر
و هنرنمايش، سعدی را از گوشه مدرسه و مسند شيخی نجات داد و به محافل خصوصی وعمومی برد و شيخ شيراز را
همنشين و همدم جوانانی کرد که آزرده از بوی نمور مکتبخانه ها، رو به جهان پر زرق و برق فرنگ آورده بودند . او
بود که نقاب افسانه های مبتذل را از چهره درخشان مولوی و شمس تبريزی به يک سو زد و زاويه نشين خانقاه قونيه
را از مجالس دربسته س ماع صوفيان بيرون کشيد و به محافل اشرافی نودولتان و به مجالس پر جرّ و بحث روشنفکران
آورد و هر دو طبقه از نسل معاصر ايران را با چهره درخشان مولانا و عرفان جهان پسندش آشنا کرد . اين او بود که
خيام را از پستوی دودزده ميخانه های لاله زار و استانبول و از چنگ پرحر فی مستان پرت و پلای گوی نيمه شبها
نجات داد و به سالنهای سخنرانی و مجالس بحث دانشگاهيی و محافل گرم وسالم خانواده ها برد و از پشت ماسک
ميخواره ای لوطی منش، قيافه متفکر بلند انديشه آسمان ستيز او را به جهانيان شناسانيد . اين او بود که خاقانی مغرور
ديرآشنا را از غار عزلت در کمرکش قاف تنهايی، کشان کشان به ناف اجتماع آورده و با جوانان تنگ حوصله امروز
آشتی داده بود ... پيرمرد به عزم سير و سياحت سفری به ديوان شمس تبريزی کرد ... از اين صومعه به آن خانقاه و از
اين خانقاه به آن مدرسه سر زد و به سراغ مسندنشينان پرآوازه جه ان تصوف رفت و خشمگين وحيرتزده باز آمد که از
دلق پوش صومعه بوی ريا شنيده و مدعيان تخته پوست درويشی را دلالان جهان سياست ديده بود . داعيه داران کشف
و کرامات توفيقی در جلب و جذب ذهن شکاک و رمنده او به دست نياورده بودند ... از اين پس به جای پرداختن به
خاقانی و خ يام و سعدی، شمشير قلم برداشت و به جان داعيه داران تصوف افتاد و با سلاح تعقل و استدلال به جنگ
خرافات وتعصب رفت و در اين مرحله، مرد به آستانه نود سالگی رسيده ... پيرمرد به فيض هوش فطری و تجارب
سالهای طولانی، بينش سياسی خاصی داشت و چون گذشته های پرآشوب ايران ر ا در سالهای جوانيش ديده و تلخی
آشفته سامانيها را چشيده بود، معتقد به حفظ قدرت مرکزی بود، قدرتی که به جنون و جهالت نگرايد و از فساد استبداد
برکنار ماند ... او سرنوشت شوم شاه را سالها پيش از اين، در سالهای اقامت بيروتش پيش بينی کرده و طی نامه
[ اثر زنده ياد سعيدی سيرجانی، چاپ اول، صفحه ٣٣٩ ، انتشارات نوين تهران، شهريور ١٣٦٣ « در آستين مرقّع »] 1
قبل از انقلاب نوشته شده بود ولی اين کتاب پس از مرگ دردناک دشتی وسيله خواهرزاده اش به نام « تصويری از ناصر خسرو » 2 [کتاب
١٩٨٣ ) منتشر شد] ) مهدی ماحوزی در تابستان سال ١٣٦٢
38
مؤدبانه نصيحت آميزی باز گفته بود و حيرتزده پاسخ شنيده بود که از وطن دوری و از حقايق بی خبر . به عبارت
1«...! لُری پوست کنده: فضولی موقوف
علی دشتی يک سياستمدار اديب بود . در فرنگستان رجال سياسی فراوانی پيدا می شوند که با همه گرفتاريهايی که
سياست برای آنان فراهم می کند، باز ه م به نوشتن آثار خواندنی و مشهوری موفق گرديده اند . از رجال سياسی در
ايران، کمتر در زمينه های علمی و ادبی فعاليتی ديده می شود.
« بيست و سه سال » سرگذشت کتاب
علی دشتی به سبب تحصيلاتش در مدارس علوم دينی و از آنجايی که هيچگاه رابطه وی با مسائل سياسی و اجتماعی
ايران قطع نشده بود، در کوران تبليغات و مبارزات مسلحانه مذهبيون قرار گرفت و رسالات و کتابهای آنان را به دقت
مطالعه و بررسی می کرد.
اشاره به اين مطلب خالی از فايده نيست که نوشته و جزوات گروههای راديکال اسلامی و غيراسلامی، با همه خطراتی
که در بر داشت، اعم از آ نچه در زندان و خارج زندان تدوين می شد، در دسترس زندانيان و مردم کوچه و بازار قرار
در سال ١٣٥١ در زندانهای رژيم گدشته دست به دست می گرديد و بحث « ولايت فقيه » داشت. به عنوان مثال کتاب
. پيرامون اين کتاب ميان زندانيان به گرمی رواج داشت 2
(١٩٧١) توجه علی دشتی معطوف به ا ين آثار شد و به فکر نقد و بررسی فرهنگ اسلامی افتاد . وی در سال ١٣٥٠
منتشر کرد . اين سلسله مقالات بعداً به صورت « وحيد » را بدون ذکر نام خويش در مجله ادبی « جبر و اختيار » کتاب
کتاب به چاپ رسيد . دشتی در اين کتاب به نقد تقدير و سرنوشت در آثار روحانيون و صوف يان پرداخته و جامعه را به
عقل گرايی دعوت می کند.
) « عقلای برخلاف عقل » و « در ديار صوفيان » کمی بعد وی در همين زمينه دو کتاب ديگر نوشت با عنوانهای
١٩٧٣ ) در حقيقت /١٣٥٢) « پرده پندار » ١٩٧٢ ) که نقدی بر تصوف و معجزات اقطاب صوفيه است . کتاب /١٣٥١
١٩٧١ ) نوشته شده که در -٧٢) ١٣٤٩- دنباله دو کتاب قبلی او بود. مهمترين و جنجالی ترين اثر وی در سالهای ١٣٥٠
واقع پاسخ به مذهبيونی است که با تفاسير تحريف شده خود از تاريخ اسلام، آيات قرآن و حديث و روايت، در پی اثبات
هستند و يا انديشه بازگشت به دوران رسول الله و خلافت علی بن ابيطالب را تبليغ می کردند. « ولايت فقيه » تئوريهای
به تصوير خيالی مباحثه يک مجتهد طراز « تخت پولاد » در اثر خود به نام « بيست و سه سال » دشتی پيش از نگارش
اول با عده ای از طلبه های برگزيده خود می پردازد . مباحثه برخلاف معمول در حجره های تنگ و تاريک مدارس
دينی انجام نمی گ يرد، بلکه مجتهد و طلابش به خارج شهر اصفهان می روند تا از چشم زخم جُهلا و قشريون مذهبی
در امان مانند . در قبرستانی تاريخی و دورافتاده که عده ای از مجتهدين طراز اول در آنجا به خواب ابدی فرو رفته
اند، اين مباحثات با حرارت و صميميت انجام می گيرد . در عين حال انتخ اب يک قبرستان متروکه و طرح مباحثات بر
روی قبور علمای نامی شيعه، کنايه ای زيرکانه بر کهنگی و تهی بودن از حيات و غريبه بودن اين مباحثات با زندگی
امروزی و دليلی بر واپسگرايی و عقب ماندگی مسائل مورد بحث است . مباحثات بر روی قبور علما بر گِرد اين
موضوع دور می ز ند که آيا ترجمه و تفسير آيات و روايات و دادن نسبتهای نادرست به معصومين از نظر شرعی
مجاز است يا خير؟
و احاديث غير متواتر آن دارد و نشان می دهد « ولايت فقيه » غير مستقيم گوشه چشمی به کتاب « تخت پولاد » کتاب
که استفاده نادرست از تفسير و ترجمه آيات قرآن و حديث چگو نه باعث تخريب دين و مخالف فلسفه وجودی و روح
اسلام است . اين کتاب بارها بدون نام علی دشتی در ايران و خارج کشور منتشر شده است و جای آن دارد که باز هم
مورد مراجعه مذهبيون قرار گيرد.
بی ترديد علی دشتی که روابط نيکويی با رژيم گذشته داشت، از فعاليتهای زيرزمينی گرو ههای افراطی مذهبی به موقع
آشنا شده بود. « ولايت فقيه » ١٩٧١ ) با کتاب /٧٢) ١٣٥٠/ آگاه می گرديد و مطمئناً در سالهای ٥١
وی را برانگيخت تا به يک مبارزه روياروی دست زند و در جلسات هفتگی « ولايت فقيه » مطالعه و تعمق در کتاب
به مباحث اسلامی – سياسی و پرسشها و « ولايت فقيه » که در خانه وی تشکيل می شد، بدون مطرح کردن ن ام کتاب
ادعاهای خمينی پيرامون تاريخ و احکام اسلام شرح مستندی بيان نمايد . به گمان من بيهوده گوييهای آيت الله خمينی در
يک لحظه، بلکه يک آن نيز رها نکرده است. « بيست و سه سال » علی دشتی را در حين کتاب « ولايت فقيه » کتاب
نمی دانيم، اما شايد در همين دوران به ياد آثار و سرنوشت احمد کسروی افتاده و در خلوت خود به جدال گذشته خود با
او انديشيده و هزاران بار جای او را در کنار خود خالی ديده باشد، نمی دانيم.
دشتی تصوير زنده ای از زندگانی رسول اللهه و شخصيت قدرت طلب و انتقامجوی وی ترسيم می کند که امروز
نه تنها « بيست و سه سال » خواننده کتاب بی اختيار حکومت فقها در ذهنش نقش می بندد . به همين دليل انتشار کتاب
در ايران ممنوع است، بلکه دارنده و يا ناشر آن نيز بر سر دار می رود.
[٣٤٥ - صفحه ٣٣٧ ،« در آستين مرقّع »] 1
2 [يادداشتهای منتشر نشده عباس مظاهری از بنيانگزاران و فعالان حزب ملل اسلامی که در اختيار نگارنده قرار دارد]
39
قوانينی که پيغم بر اسلام در راه بيان و تبليغ و نشر و اجرای آن » خمينی در صفحات نخست کتاب خود می پرسد : آيا
«؟ بيست و سال زحمت طاقت فرسا کشيد، فقط برای مدت محدودی بود
پاسخ » بيست و سه سال » علی دشتی اين پرسش را در منتهای فضل و کمال، با زيرکی و دليری در کتاب بی همتای
می گويد . وی به دليل اطلاعات وسيعی که از احکام و تاريخ اسلام، به ويژه فرقه شيعه دارد، به عنوان سياستمداری
دنياديده که سالهای طولانی شاهد تحولات مذهبی و سياسی ايران بوده است، به پرسش خمينی پاسخ می دهد . وی نه
تنها نمی توانسته آرام گيرد، بلکه برخلاف دوران جوانی و ميانسالی، در صدد يک چالش علنی عليه خرافات و عقايد
پوچ مذهبيونی برآمد که از نادانی و ناآگاهی توده مذهبی سود می برند . وی معتقد بود نه بحث بر سر تاريخ اسلام و
خرافات « امواج کوه پيکر » انديشه های اسلامی در انحصار ملايان حوزه علوم دينی است و نه زمان سکوت در مقابل
است.
پيرامون زندگانی رسول الله و بيست و سه سال دو ران پرماجرای رسالت وی از ديرزمان کتابهای فراوانی نوشته شده
است. مطلعين و محققين مسلمان و غيرمسلمان بر اين عقيده اند که در مورد هيچ پيامبر و رسولی اين مقدار کتاب و
رساله در دوران نزديک به حياتشان نوشته نشده است . به گونه ای که اين امتياز در هيچ يک از اديان ديگر ملاحظه
نمی شود.
کثرت و فراوانی نگارش در سيرت رسول الله دلايل متعددی دارد . ليکن يکی، و شايد اساسی ترين دليل وجود اين همه
نوشته و تأليف، تعداد بی شمار فِرَق و مذاهب و وسعت سرزمينهای تسخيرشده در قرون اوليه گسترش اسلام است.
می دانيم که بلافاصله پس از مرگ رسول الله يورش و حمله تازيان به شرق و غرب آغاز گرديد . پس از مدت کوتاهی
سرزمينهای وسيع و ثروتمند و با فرهنگ به زير سلطه خلفا و فرمانروايان اسلامی رفت . مذاهب و فِرُق اسلامی در
نقاط مختلف قلمرو اسلام به وجود آمدند . تازه مسلمان شدگان به مراتب فرهنگ غنی تری از اعراب باديه نشين داشتند.
به همين سبب تمامی نوآوريهای فلسفی، ادبی، اجتماعی، سياسی و مذهبی از جانب تازه مسلمانان غير عرب به وجود
آمد و در اين راه ايرانيان سهم اساسی را در تحولات عميق دينی و تاريخی داشتند.
آنچه اکنون در اسلام از تاريخ و معرفت، فلسفه، حکمت و زبان عربی وجود دارد، ساخته انديشه و چکيده خامه توانای
ايرانيان است . مهمترين آثار فقهی و کلامی در تمامی مذاهب و فِرَق اسلامی از آنِ ايرانيان است . هر چه از دوران
رسول الله و خلفای اوليه اسلامی فاصله زمانی بيشتر شد، نياز بيشتری در نوشتن شرح حال و جمع آوری کلم ات
رسول و ياران اوليه او احساس می شد . به وِيژه که پيروان مذاهب و فِرَق مختلف به دليل وحشت از در هم آميختن با
مشربهای ديگر خود را ملزم به نوشتن رساله های فقهی و زندگينامه ويژه ای پيرامون رسول الله می ديدند.
هر کدام از اين فِرَق برداشتی ويژه از دستورات و يا روش زندگانی پيامبر اسلام داشتند . بطوری که هيچ کتابی در
دنيای اسلام پيدا نمی توان کرد که مورد قبول همه فِرَق اسلامی قرار گيرد . مثلاً در فقه و احکام اسلامی و يا ترجمه و
. تفسير و تلاوت قرآن روش متحدی وجود ندارد 1
2 که شيعيان دوازده امامی آن را دليل « غدير خُم » در قضايای تاريخی نيز رسم به همين منوال است . مثلاً قصه
انتصاب علی ابن ابيطالب به امامت و جانشينی پيامبر می دانند، مورد قبول فِرَق ديگر شيعه و اهل سنّت نيست و هر
کدام از فِرَق اسلامی تعبير و تفسيری ويژه در اين موضوع ابراز می دارند . به همين سبب تمامی فِرَق اسلا می کتب و
تأليفات يکديگر را نه تنها در گذشته و حال قبول نداشته و ندارند، بلکه آنها راحتا مورد التفات نيز قرار نداده و از بنيان
خواندن آن آثار را برای طرفداران خود زيانبار اعلام کرده اند . اگر گاهی مؤلفين شيعه و يا سنّی به کتب يکديگر
استناد می کنند، تنها آن مطالبی را نقل می نمايند که به گونه ای عقيده و رأی مورد نظر آنها را تأييد و يا اثبات کند، نه
چيز ديگری . اين روش در نقل احاديث و روايات منقول از پيامبر و يا ياران اوليه او رعايت می شود . مثلاً احاديثی را
که سنّيان از ابوبکر، عمر، عثمان، عايشه، طلحه و زبير و د يگر ياران و نزديکان اوليه رسول الله نقل می کنند، مورد
قبول شيعيان دوازده امامی نيست . در حالی که همه کس می داند که اين افراد از ياران بسيار نزديک رسول الله بوده
3 بوده و طبق حديث معتبر به آنها بدون هيچ قيد و شرطی بهشت ارزانی شده و نامبردگان « عَشَرِة مُبَشّرِه » اند و جزو
از ياران اوليه پيامبر اسلام به شمار می روند و در اعتلای اسلام کوشيده اند.
به درستی يادآوری می کند: « بيست و سه سال » علی دشتی در سرآغاز کتاب
هزارها کتاب درباره زندگی و حوادث بيست و سه ساله ظهور و افول او و همه کردارها و گفتارهای اين مرد فوق »
العاده نوشته شده است و تحقيقاً از او بيش از تمام رجال تاريخی قبل از او اسناد و مدارک و قوانين در دسترس محققان
و پژوهندگان قرار گرفته است . معذلک هنوز کتاب روشن و خردپسندی درباره وی [رسول الله ] نوشته نشده است که
.« سيمای او را عاری از گرد و غبار و اغراض و پندارها و تعصبات نشان دهد
راهنمای » تأليف سيد محمد رضا جلالی نائينی، تهران . کتاب « تاريخ قرآن کريم » 1 [برای اطلاع بيشتر مراجعه کنيد به آثاری چون
از دکتر سيد محمد « تاريخ قرآن کريم » نوشته دکتر محمود راميار . پژوهشی در « تاريخ قرآن » . نوشته صادق، چاپ لندن « محتويات قرآن
باقر حجتی]
در همين کتاب] « پس از محمد » از فصل « خلافت » 2 [در اين مورد مراجعه کنيد به بخش
اينان ده تن از صحابه رسول الله بودند که پيامبر به آنها مژده بهشت داد و عبارتند از : علی بن .« ده تن مژده داده شده » 3 [عَشَرة مُبَشّرِه يعنی
ابيطالب، ابوبکر، عمر، عثمان، زبير، طلحه، سعيدبن سعد، سعدبن ابی وقاص، ابوعبيده، عبدالرحمن عوف]
40
پس از اين، نويسنده کتاب اشاره به چند نمونه از جعليات تاريخی در اسلام می کند و با فروتنی به آهنگ تندی که
جامعه ايرانی را به سوی خرافه پرستی می کشاند نظر انداخته و انگيزه واقعی نگارش کتاب را صادقانه چنين بيان می
کند:
من در اين مختصر داع يه ترسيم بيست و سه سال از عمر ٦٣ ساله حضرت محمد را ندارم ... نه، من نه در خود »
چنين شکيب را سراغ دارم و نه آن همّت را که با امواج کوه پيکر و مقاومت ناپذير خرافات به ستيزه برخيزم . قصد
من از اين مختصر، بيرون کشيدن خطوطی چند و بيرون انداختن شبحی است که از خواند ن قرآن و سير اجمالی
پيدايش اسلام در ذهنم پديد آمده است . راست و صريحتر گويم ... تحت تأثير عقيده، خرد و ادراک آدمی از کار می
افتد، چنانکه می دانيم عقايدی از طفوليت به شخص تلقين شده و زمينه انديشه های او قرار می گيرد و آن وقت می
.1«... خواهد همه حقايق را به آن معتقدات تلقينی که هيچ مصدر عقلايی ندارند منطبق سازد
بر مبنای چنين زمينه فکری و عاطفی، از جانب شخصی نگارش يافته که خود سالها از « بيست و سه سال » کتاب
طلاب مدارس دينی نجف و کربلا بوده و آشنايی بسيار عميقی با علوم اسلامی داشت و در ايمان و اعتقاد او به اسلام
هيچگونه شک و ترديدی وجود ندارد . هدف وی ستيز با امواج کوه پيکر خرافاتی است که در جامعه ايرانی ريشه
تاريخی دارد . او آمال و آرزويی جز نشر انديشه ناب دينی در سر نمی پروراند . چنين شخصی جويای اشتهار نيست .
پيوند محکمی با نظام « بيست و سه سال » هدف او والاتر از شهرت کاذب و مبتذل رايج زمان ماست . به ويژه نويسنده
فرهنگی و سياسی پانصد ساله اخير ايران دارد . وی لحظه ای ترديد و دو دلی در خواننده پيرامون رسول الله و حقانيت
رسالت او ايجاد نمی نمايد . انديشه و هدف او را در سراسر کتاب دنبال می کند که از سر نيکخواهی و عشق به اسلام
به نوشتن اين کتاب دست زده و خطرات نوشتن چنين کتابی را خود متذکر شده است . در کشوری که بيان و نوشتن
انديشه های سياسی، اجتماعی و مذهبی، به ويژه اگر با عقيده متوليان مذهب رسمی به گونه ای مخالف باشد، با سخت
ترين و شديدترين شکل ممکن تهديد به نابودی می گردد، چاره ای نمی ماند که دگرانديشان به فعاليتهای پنهانی و يا
برای ابراز عقايد خود روی بياورند . به معنی دقيقتر، عمليات زيرزمينی زاييده جوامع بسته و استبدادزده « زيرزمينی »
و بازتاب فشار و اختناق حکومتهای مستبد و خودکامه است.
در تاريخ ادبيات جهان نوشته های فراوانی وجود دارند که نام نويسندگان آن آثار تا کنون پنهان مانده و يا سالهای دراز
پس از مرگ نويسندگانشان، نام آفرينندگان آن آثار آشکار گرديده است . کافيست به تاريخ ايران پس از حمله اعراب
نگاهی شتابزده بيفکنيم . آثار زردشتيان، يهوديان، مسيحيان، مانويان، مزدکيان، نقطويان، حروفيان، راونديان و اخوان
الصفاء و صدها اثر از فِرَق اسلامی و غير اسلامی تا زمانی که اين سطور نوشته می شود يا به کلّی همراه با
مؤلفينشان از بين رفته اند و يا نام مؤلفين و نگارندگان آن آثار مبهم و ناشناخته مانده است . در مواردی که نويسندگان
آنان مشخص شده اند ، در ايران اجازه انتشار نيافته اند . به نظر می رسد تا زمانی که يک نظام آزاد و دموکراتيک در
ايران پای نگيرد، اين آثار به دست کنجکاوان و علاقمندان و شايد زنديقان بزرگ و کوچک نخواهد افتاد.
در دوران صفويه و قاجاريه کتابهای فراوانی نوشته شدند که يا از نام نويسند گان آن آثار نشانی در دست نيست و يا پس
سياحتنامه ابراهيم » ؛ ميرزا فتحعلی آخوندزاده « مکتوبات » از سالهای طولانی با نام آنان آشنا گشته ايم . کتابهايی چون
از سيد جمال الدين اصفهانی و ديگران و يا کتاب فاخر و دوست « رؤيای صادقه » ، از زين العابدين مراغه ای « بيک
از ميرزا آقاخان کرمانی و صدها اثر خطی و چاپ نشده در گنجينه های خصوصی و دولتی در « سه مکتوب » داشتنی
داخل ايران و خارج از کشور دليل صادقی است بر اين مدع ا. برخی از اين آثار سالهاست پنهانی دستنويس می شوند،
ليکن چاپ اين کتابها ممنوع و خواندن آن با خطراتی همراه بوده و نويسندگان اين آثار سالها ناشناخته مانده اند . انتشار
آثار طالبوف، اين نيکمرد آذربايجانی که هيچگونه انتقادی بر مذهب رسمی در آن ديده نمی شود، سبب خشم آخوند شيخ
فضل الله نوری شد و فتوا به کفر و زندقه وی داد . در همين پنجاه ساله اخير کتابهای فراوانی بطور پنهانی چاپ و
منتشر شده که نام نويسندگانشان بر ما معلوم نيست و هم اکنون در خارج از کشور کتابهايی منتشر می شوند که نه نام
نويسنده دارند و نه مکان چاپ و انتشار اين کتابها مشخص و معلوم است.
در اين ماجرای دردناک و حزن انگيز نقش روحانيت متعصب و قشری ترديدناپذير است ز يرا به قول ميرزا عبدالرحيم
اين بيچاره ها چه بکنند؟ چند جلد کتاب فقه و اصول خوانده و هم از اخبار و احاديث کاذبه و جعلی ياد » طالبوف
2 و هر انديشه جديدی را شنيده اند نعره وااسلاما سر داده اند و يا دست به دامان حکومت وقت شده و از رواج « گرفته
3 شکايت برده اند. « ضد اسالمی و قرآنی » و « ضاله » کتابهای به قول خودشان
سرنوشت غم انگيز احمد کسروی، آن هم در کاخ دادگستری، يکی از سياهترين صفحات تاريخ ايران معاصر به شمار
می رود . اما ملايان هر ياوه ای خواستند، گفتند و نوشتند و هيچ دادگری نه تنها جلوی اين انبانهای خرافات را نگر فت،
« بيست و سه سال » رژيم گذشته بودجه های پنهانی خرج کرد . پس اين که کتاب « اسلامی » بلکه برای توسعه اين آثار
« بيست و سه سال » نويسنده منتشر شده است، نبايد باعث شکوه و ملال ملايان گردد . زيرا کتاب « نام و نشان » بدون
در تهران نگارش يافت اما اجازه چاپ و انتشار نيافت.
[« بيست و سه سال » 1 [مراجعه کنيد به متن کتاب
[ از طالبوف تبريزی، صفحه ٥٨ « آزادی و سياست » 2 [کتاب
از خمينی « کشف الاسرار » به کوشش هما رضوانی و کتاب « لوايح شيخ فضل الله نوری » 3 [مراجعه کنيد به
41
علی دشتی آرام نگرفت . به سبب آشناييهايی که در دوران سفارت در لبنان با ناشران پيدا کده بود، کتابش را برای چاپ
به لبنان فرستاد . کتاب در لبنان چاپ شد . اما از شگفتی روزگار، مذهبيون به طريقی که هنوز بر ما معلوم نيست، از
چاپ کتاب در لبنان آگاه شدند و مانع انتش ار آن گرديدند ! در همين ايام علينقی منزوی در لبنان اقامت داشت و به
خواهش دشتی برای رهايی کتاب از چاپخانه و حمل آن به ايران اقداماتی انجام داد که تا حدودی موفقيت آميز بود .
چاپ لبنان به دست دشتی رسيد . او نسخه هايی از آن را به برخی از دوستان و « بيست و سه سال » سرانجام کتاب
آشنايان خود هديه کرد.
اسطوره انقلاب در اذهان اثر خود را گذاشته بود . هشدارهای صميمانه علی دشتی چون نغمات دشتستانی در فضای
تاريک و پر فريب آن زمان شنيده نشد . سالهای طولانی همکاری و مدارای حکومت شاه با ملايان، حوادث سال ١٣٥٦
و سپس انقلاب اسلامی را در سال ١٣٥٧ به دنبال داشت.
١٩٧٩ ) بی ترديد بازتاب تحولات مذهبی – سياسی پنج قرن اخير ايران و زمينه ساز پيروزی اسلام ) انقلاب ١٣٥٧
سنّتی و بدوی و رسيدن آن به قدرت است. عده ای ادعا می کنند که دليل به قدرت رسيدن مذهبيون با تفکرات واپسمانده
از طرف شاه بود . عده ای « دروازه های تمدن بزرگ » اسلامی، رفورم و اصلاح ات شتابزده برای رساندن ايران به
ديگر مدعی هستند که اتفاقاً اقدامات شاه برای رفورم واصلاحات با سرعت لازم و بطور اساسی انجام نگرفته است .
برخی معتقدند که در سال ١٩٧٧ اوضاع اقتصادی ايران به يک بحران اساسی رسيده بو د که می بايست با انقلاب و
سرنگونی رژيم مشروطه پايان پذيرد . اين انديشه نمی تواند کاملاً درست باشد . زيرا پس از جنگ جهانی دوم تا کنون
خيلی از کشورهای جهان با مشکلات و بحرانهای اقتصادی عميقی روبرو شدند و انقلاب به خاتمه نظام حکومتی آنان
نيانجاميده است . مطلعين مسائل ايران در سالهای هفتاد ميلادی در انتظار هيچ تغيير اساسی در ايران نبودند، مگر از
جانب چپ افراطی و راديکال ايران.
با سقوط دکتر محمد مصدق در سال ١٩٥٣ محمد رضا شاه قدرت بيشتری يافت . پيش از اين نوشتيم که شاه چاره ای
نداشت و متحدان خارجی و داخلی انتظار ديگ ری نيز از وی نداشتند زيرا بعد از سقوط مصدق شخصيت مورد قبول
عام نه ميان رجال سياسی و نه در نهضت ملی وجود نداشت . شاه اصلاحاتی را آغاز کرد که طبيعتاً سرشتی غربی
داشت. غربيها مدتها پيش اينگونه اصلاحات را پشت سر گذاشته بودند . سران مذهبی و جامعه سنّتی از درک اين
اصلاحات وامانده بود و آهسته آهسته احساس وحشت می کرد که ديگر در دنيای متمدن و مدرن جايگاهی چون گذشته
نداشته باشد . مراجع دينی يا بايد مدرن و امروزی می شدند و يا چاره ای نداشتند که چون گذشته با رفورم مقابله و
مخالفت ورزند. روحانيون و جامعه سنّتی راه دوّم را رفتند.
شاه در مقابل روحانيون و مخالفان سنّتی قرار گرفت و اين امر در دراز مدت نمی توانست به سود حکومت مشروطه
باشد. قدرت شاه بر روی دو ستون قرار گرفته بود . ارتش و پشتيبانی غرب و در رأس آن آمريکا. تا سال ١٩٦٠ هنوز
دولتهای اروپايی و همچنين آمريکا بطور کلّی با اصلحات و رفورم در ايران تفاهمی نشان نمی دادند . سياست خارجی
آمريکا و متحدين غربی او بر محور سياست جنگ سرد دور می زد و در مورد ايران اين نظر را دنبال می کردند که
ايران را به هر وسيله ای که ممکن است از يک انقلاب سرخ دور نگاه دارند زيرا مهمترين نيروی حرکت و ب قای
تکنولوژی غرب در خليج فارس بوده و هست . با به قدرت رسيدن جان اف کندی، سياست جهانی آمريکا کمی تغيير
يافت و طبيعتاً سياست خارجی شاه و دولتهای او نه تنها پشتيبانی می شدند، بلکه کمکهای مالی غرب به شاه و
دولتهايش فرصت انجام اصلاحات را می داد.
دولت امينی چندان موفقيتی نيافت و حتا از نظر مالی ايران را ورشکسته اعلام کرد و مجبور شد وام بلند مدتی از
آمريکا دريافت کند. در سال ١٩٦٢ دولت امينی سقوط کرد. از اين زمان شاه خود برنامه های اصلاحی و رفورم را به
دست گرفت و نخست وزيران منتخب او تنها فرمانبران مطيع او بودند.
اصلاحات ارضی روابط سنّتی بزرگ مالکان و دهقانان را به هم ريخت . روابط ارباب و رعيتی الزاماً دستخوش
بحران اصلاحات شد . مالکين مجبور به فروش زمينهای اضافی خود شدند و پول دريافتی خود را در بخش خصوصی
و صنعتی سرمايه گذاری کردند. يک ميليون و هفتصدهزار دهقان صاحب زمين شدند.
اصلاحات ارضی با همه ايراداتی که به آن وارد بود، در آغاز موفقيت چشمگيری پيدا کرد . اين اصلاحات در ده سال
اوليه تا حدودی بدون مشکل قابل تعريفی ادامه پيدا کرد . سيستم زراعی تغيير يافته بود و دولت می بايست سياستهای
جديدی برگزيند تا بتواند اصلاحات انجام شد ه را به سامان رساند . اما شاه و دولتهای او بيش از گذشته گرفتار مشکلات
سياست جهانی بودند و توجه بيشتری به صنعتی کردن کشور داشتند . به همين دليل منابع مالی کمتری در اختيار
مجريان برنامه های زراعی قرار گرفت . برنامه صنعتی کردن کشور، زارعين کوچک را بر آن داشت که برای درآمد
بيشتر به شهرهای بزرگ روی بياورند تا درآمد ناچيز خود را با کار در واحدهای صنعتی بهبود بخشند.
در سال ١٩٧٦ طبق برآورد مرکز آمار ايران نيمی از جمعيت ايران در شهرهای بزرگ زندگی می کردند . اين
دگرگونی اجتماعی غيرقابل کنترل و رشد جمعيت در شهرهای بزرگ م شکلات متعددی را به همراه می آورد . دولت
می بايست رفورم اداری و اجتماعی به وجود بياورد تا بتواند سهولتهايی در زندگی مهاجرين در شهرها ايجاد نمايد .
دولت توانايی آن را داشت که حتا با قسمتی از درآمد نفت اوضاع اقتصادی و اجتماعی را بهتر نمايد.
اين دگرگونيهای اجتم اعی و اقتصادی طبقه متوسط جديدی را به وجود آورد که معيارها و ارزشهای جديدی را به
همراه داشت . نظام فرهنگی و سياسی سنّتی، ديگر جايگاه گذشته خود را نداشت . اصلاحات و رفورم از هر جهت
42
تحولات بنيانی را در جامعه ايران می طلبيد که به غلط از جانب مخالفان به ويژه از سو ی مذهبيون به عنوان
غربزدگی تعبير می شد . با وجود اين، با همه نيرو راه خود را پيمود و در همه جهات زندگی مردم تغييراتی به وجود
می آورد و تضاد خود را با جامعه سنّتی آشکار می کرد.
ايران نيازمند اصلاحات اساسی و بنيانی در حوزه دموکراسی سياسی و از ميان برداشتن ف اصله زمانی بين سنّت و
مدرنيته بود تا از برزخ مشکلات اجتماعی و سياسی و اقتصادی خارج گردد که بی ترديد به مرور زمان قابل حل بود .
اما دولتهای شاه به سبب آلودگی به مفاسد مختلف نه پاسخی منطقی برای مشکلات جامعه ايران داشتند و نه توانايی
اخلاقی برای پاسخ به اين مشک لات. وجود روابط ناسالم اقتصادی و نظامی با کشورهای بزرگ و عدم تمايل و توانايی
شاه به ايجاد اصلاحات سياسی و اجتماعی و اعطای آزاديهای متناسب با تغييرات اقتصادی و اجتماعی و از همه مهمتر
عدم موفقيت وی در ايجاد آرامش اجتماعی بيش از پيش به سقوط وی کمک کرد.
برخلاف تصور شاه و دولتهای وی کارگران و دهقانان که اميدهای فراوانی به اين تحولات بسته بودند رفته رفته از
رؤياهای شاه و دولتهای او دور شدند و مذهبيون بهره برداران سنّتی از نارضايتيهای جامعه کم درآمد و بی بهره از
تحولات اقتصادی شدند . مهاجران شهرهای بزرگ در حاشيه ته ران، اصفهان، تبريز و شيراز کاشانه های محقر خود
را در کنار کاخهای مجلل بنا کردند و سربازان بی جيره و مواجب انقلاب اسلامی عليه حکومت شاه گرديدند . همين
پابرهنگان روزمزد، بی آينده و نااميد، وارد بازار سرمايه و کار گشتند . ظاهراً شاه و دولتهای او فاقد هرگونه پاس خ
عملی به مشکلات حلبی آبادها و گودنشينها بودند . فاصله زمامداران و دولتمندان با نيروهای جديد اجتماعی و سياسی و
همچنين عامه مردم ايران روز به روز بيشتر می شد.
(١٩٥٣) تمامی تلاشهای اپوزيسيون برای بازکردن محيط سياسی و اجتماعی از زمان کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢
سرسختانه سرکوب شده بود . شاه هر گونه انتقاد از جانب اپوزيسيون را نه تنها ناديده وناشنيده می گرفت، بلکه به
تخطئه آن می پرداخت . تمامی نيروهای پليسی و امنيتی در اختيار يک فکر قرار داشت و آن سرکوب و زير فشار
قرار دادن تفکرات سوسياليستی و حتا انديشه های ليبرال ملّی از صحنه گفتگوهای سياسی جامعه بود . سياست شاه و
دولتمداران وی بر گرد محور استحکام شاهنشاهی و متعاقباً بزرگداشت گذشته های کهن تمرکز يافته بود . برگزاری
جشنهای تاجگذاری و ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی تلاشی بود برای مشروعيت بخشيدن به رژيم و غيرمستقيم پيامی بود به
متحدان غربی که همه چيز در ايران زير کنترل است.
سياست دولت و سازمان اطلاعات و امنيت کشور (ساواک) بر گرد مصالحه با روحانيت دور می زد و اين سياست جز
با دادن امتيازاتی به دستگاه روحانيت امکان نداشت . هر سازش پنهانی با يکی از روحانيون مشهور، دامنه رقابت و
دشمنی را بين رو حانيون دامن می زد . به همين دليل هيچ مرجعی نمی توانست پشتيبان بلامعارض دولت باشد . شاه
ملّت » برخلاف وزراء و مشاوران اسلام زده خود می توانست پيش از پانزده خرداد ٤٢ و به ويژه پس از آن، احساس
را به ويژه در نيروهای مترقی و پيشرو که آن زمان مشتاقانه پذيرای ر فورم و اصلاحات بودند و اقدامات شاه « شدن
را، هر چند که کامل نمی شمردند، اما مايل به پشتيبانی از آن بودند، در برابر مراجع قشری قرار دهد و با يک همه
پرسی آزاد و زير نظر سازمانهای بين المللی، مشروعيت پادشاهی و اصلاحات را دريافت دارد . پس از پانزده خرداد
اکثريت جامعه ايران پشتيبان اصلاحات بود . شاه در موقعيتی قرار داشت که می توانست باب گفتمان سياسی – مذهبی
را برای همه کس باز گذارد و ميدان مخالفت و يا پشتيبانی را به نيروهای مذهبی و انديشمندان عرفی جامعه سپارد و
اصول قانون » سياست اصلاحات را نه از آن شاه بلکه خواستة جامعه بشناساند . شاه چاره ای جز بازگشت به اجرای
نداشت و اين امر عقب نشينی شاه را از مواضع تسخيرشده پنجاه سال گذشته می طلبيد. « اساسی مشروطيت
شاه می توانست از افراد توانای گروههای مخالف که قادر به ادامه اصلحات و نيز قادر به پاسخگويی به توقعات مردم
و حفظ نظم در جام عه بودند کمک گيرد . ليکن فرصت از دست رفته بود و سرعت جريان وقايع و عدم تصميم گيری و
مصلحت انديشی نتوانست رهبران جبه ملّی و هواداران مصدق را ياری دهد. آنان نيز مرد روزهای بحران نبودند.
مردم تصور می کردند اگر تغيير اساسی نيز انجام گيرد، همه نابسامانيهای پيشين بر جای خواهد ماند و فقط با در هم
شکستن هيئت حاکمه از فساد و هرج و مرج رهايی خواهند يافت . سقوط دولتهای هويدا، آموزگار و شريف امامی يکی
را « صدای انقلاب ملّت » پس از ديگری شاه را مجبور به اعلام حکومت نظامی کرد . او طی نطقی ابراز داشت که
شنيده است . اما مخالفان و مذهبيون که ميل داشتند چرخ تاريخ را به دوران جاهليت بازگردانند ديگر اطمينانی به گفته
های شاه و رجال انتخابی وی نداشتند . رايحه خوش آزادی همه جا پيچيده بود . طبقه نوپای جامعه ايران از تحولات
تاريخی و اقتصادی ايران بی خبر بود و روز به روز به تومار مطالبات خود می افزود و توسعه قدرت اينان با قدرت
دولت و سياست هيئت حاکمه در تضاد بود . اين تضاد همزمان با درگيری حکومت با بحرانهای اقتصادی و اداری روز
افزون در هم آميخت و مشکل حل و فصل تضادهای بين المللی و منطقه ای نيز بر آن افزوده گشت . شاه رفت و خمينی
آمد. انقلاب اسلامی به پيروزی رسيد و دوران وحشت و فريب آغاز گرديد...
اشتهار تازه ای « بيست و سه سال » با به قدرت رسيدن آيت الله خمينی و بنيانگزاری جمهوری اسلامی در ايران، کتاب
يافت و بارها از جانب مخالفان بطور زيرزمينی چاپ و منتشر شد.
43
انتشار و استقبال بی نظير مردم برای خواند ن کتاب، روحانيون را به وحشت انداخت بطوری که در نامه های
اعلام و رسالات و مقالاتی بر ردّ « بيست و سه سال » سرگشاده خود به آيت الله خمينی خشم خود را از انتشار کتاب
. نوشته و منتشر کردند 1 « بيست و سه سال » کتاب
خيانت در » يکی از متوليان تعصب و حماقت و از پاسداران ظلم و شقاوت که هر چند زمانی نوشته ای زير عنوان
می نويسد، به لطايف الحيل دوستداران و انتشار دهندگان « نقد کتاب بيست و سه سال » و به گمان خود « گزارش تاريخ
می دهد. او در مقدمه جلد اول و دوم کتابش می نويسد: « ذوالفقار علی » را تهديد و حواله به « بيست و سه سال » کتاب
سپس شرح می دهد که .« ماجرايی دارد که مناسب است ... خوانندگان را از آن آگاه سازم « بيست و سه سال » کتاب »
در جلسه ای راه يافتند که در آنجا هر هفته عده ای از نمايندگان مجلس » يکی از آشنايانش قبل از حکومت مطلقه فقيه 2
سنا از مرد و زن حضور پيدا می کنند و يکی از ايشان که در جوانی کسوت روحانيت بر تن داشته و من در اينجا نام
او را نمی برم دروسی را درباره سيرت پيامبر اسلام (ص) تحت عنوان بيست و سه سال القاء می کنند... از اين ماجرا
ديری نگذشته بود که شنيدم دروس کذايی را از طريق سفارت شاهنشاهی ايران در لبنان به بيروت برده اند و در آنجا
به چاپ رسانيده و به تهران آورده اند و تقريباً مخفيانه به فروش می رسانند . در صدد يافتن کتاب مزبور برآمدم و بر
آن دست يافتم و معلوم شد که حروف کتاب از نوع حروفی است که در لبنان رواج دارد و در ايران موجود نيست .
کتاب نه نام و نشان نويسنده را با خود داشت و نه در آغاز و پايان آن از چاپخانه اش، به خلاف رسم معمول، کمترين
ذکری رفته بود . در اوايل انقلاب بازار اين کتاب گرم شد و نياز به تجديد چاپ پيدا کرد و چپگراهای طرفدار روسيه
اين کار را به عهده گرفتند ... در چاپ تازه نام دکتر علينقی منزوی بر روی کتاب به چ شم می خورد . اين نويسنده
خاورشناس مغرض يهودی را پس از آنکه به عربی تحت عنوان Goldziher همان کسی است که کتاب گلدزيهر
انتشار داد . هر « درسهايی از اسلام » ترجمه شده بود، به پارسی برگرداند و به نام « العقيده و الشريعه فی الاسلام »
پيوندی خاص دارد ولی به هر صورت علينقی منزوی در برخی از « بيست و سه سال » چند اصل اين کتاب با
تکذيب کرده است و البته شيوه نگارش و اسلوب سخن « بيست و سه سال » روزنامه ها انتساب خود را به کتاب
.3«... روزافزون شد « بيست و سه سال » پردازی از او نيست. پس از تجديد چاپ شهرت کتاب
آيت الله روح الله خمينی نيز برای نخستين بار « حکومت اسلامی » يا « ولايت فقيه » از شگفتی روزگار اينکه کت اب
نامه ای از امام » بدون نام و نشان نويسنده، در حدود سال ١٣٥٠ خورشيدی و بدون ذکر نام چاپخانه زير عنوان
4 در همان بيروت و با همان حروف و احتمالاً در همان چاپخانه و به وسيله همان عواملی که « موسوی کاشف الغطاء
دخالت داشته اند، چاپ و منتشر شد ! آيا سفارت شاهنشاهی و يا ساواک در « بيست و سه سال » در چاپ وانتشار کتاب
لبنان مخارج آن را داده اند؟! کاشف الغطاء لقب چند تن از علمای اسلامی است که بدون ذکر نام و کنيه آنها تا آن زمان
از جانب کسی مورد اس تفاده قرار نگرفته و هيچکس خمينی را به اين عنوان نه در گذشته و نه در زمان اقامت در
عراق و سپس در ايران نمی شناخته است. علت پنهانکاری خمينی، آن هم در کشور عراق، چه بوده است؟!
روزی يک ايرانی که دوستی ساده ای با من داشت، نگران و سراس يمه به سفارت و » : هوشنگ معين زاده 5 می نويسد
به ديدار من آمد و گفت : آقای علی دشتی کتابی برای من فرستاده و خواهش کرده که آن را در بيروت چاپ و برايشان
به ايران بفرستم. من هم اين کار را کرده ام. اما پس از چاپ آن بعضی از آخوندهای ايرانی مقيم بيروت به آقای موسی
صدر رييس مجلس اعلی شيعه لبن ان مراجعه و از ايشان خواسته اند که جلوی انتشار اين کتاب را بگيرند و آن را
توقيف کنند.
پرسيدم: مگر کتاب چه ايرادی دارد که می خواهند از انتشار آن جلوگيری کنند؟
1 [نخستين بار آيت الله زنجانی در نامه سرگشاده خود خطاب به آيت الله خمينی پس از بيان نگرانيهای خود در مورد انقلاب اسلامی و رژيم
ولايت فقيه، به محبوبيت اين کتاب و رغبت مردم به خواندن آن اشاره کرد و ناخشنودی خود را ابراز داشت . نگارنده نخستين بار از طريق
بيست و سه » آشنا شد و بعدها بر آن دست يافت . نويسندگان فراوانی با الهام از کتاب « بيست و سه سال » همين نامه سرگشاده با نام کتاب
توضيح » ، تأليف ناصر ملکی « آخونديسم » ، از عبدالرحمن « قضاوت » کتابهايی در خارج از کشور منتشر کرده اند مانند کتاب « سال
از روانشاد دکتر حسن « بيماری اسلام زدگی » و « اسلام دين نيست » ، از شجاع الدين شفا « تولدی ديگر » و « پيکار با اهريمن » و « المسائل
از دکتر مسعود انصاری « شيعه گری و امام زمان » و « اسلام و مسلمانی » و « الله اکبر » و « محمدبن عبدالله » و « بازشناسی قرآن » ، نظری
از دانشمندی فرزانه در آمريکا، مقالات دکتر « در پيرامون بيست و سه ساله » ، تأليف دکتر آله « پژوهشی در زندگی علی » ،( (روشنگر
آريامنش از انتشارات پاسداران فرهنگ ايران، کتابهای خواندنی هوشنگ معين زاده]
2 [مراجعه کنيد به وصيتنامه آيت الله روح الله خمينی]
١٣٦١ ، تأليف مصطفی حسينی طباطبايی، جلد اول، صفحه ٨ « خيانت در گزارش تاريخ، نقد کتاب بيست و سه سال » 3 [کتاب
چاپ بيروت در صفحه ٢٠٨ خاتمه می يابد . اما در صفحه « ولايت فقيه » 4 [نگارنده اين سطور خود يک نسخه از اين کتاب را دارد . کتاب
چاپ شده است که در صفحه ٢٢٩ خاتمه می گيرد . در آخر همين صفحه تاريخ ذی الحجه « جهاد اکبر » تحت نام « مقدمه ای از ناشر » ٢١١
الحرام ١٣٩٢ هجری قمری ديده می شود . از صفحه ٢٣١ تا پايان کتاب، صفحه ٢٩٤ ، دوباره رس اله مختصری چاپ شده که از سياق جملات
چنين برمی آيد که نويسنده آن آيت الله خمينی است]
او در اوايل دهه هفتاد ميلاذی در . « کمدی خدايان » و « آنسوی سراب » ،« خيام و آن دروغ دلاويز » 5 [هوشنگ معين زاده نويسنده کتابهای
در بيروت چاپ « بيست و سه سال » سفارت شاهنشاهی ايران در لبنان (بيروت) مشغول به ک ار بود و اين درست همان سالهايی ست که کتاب
در دو صفحه نوشته و در اختيار نگارنده « بيست و سه سال » و سپس منتشر شده است . ايشان به خواهش من خاطرات خود را پيرامون کتاب
نام می بريم] « يادداشتهای شخصی هوشنگ معين زاده » قرار داده اند که در اينجا از آن به عنوان
44
گفت: هيچ، کتاب سرگذشت پيغمبر اسلام و چگونگی ظهور و گسترش اسلام است که به صورت يک کار تحقيقی انجام
«... گرفته است
قبل از هرگونه اظهار نظر يا تصميم گيری از ايشان خواستم اگر ممکن است يک نسخه از » : معين زاده ادامه می دهد
را به من داد . وقتی « بيست و سه سال » کتاب را به من بدهد که ببينم چگونه کتابی است، که دوستم از کيف خود کتاب
از او علت اينکه نام نويسنده آن چاپ نشده است را پرسيدم با تأسف گفت : اگر آخوندها بفهمند اين کتاب را چه کسی
نوشته است دچار مشکلات فراوانی خواهد شد . بعد با خنده گفت : لابد می دانی که آخوندها سر مرحوم کسروی چه
آوردند؟... در ديدار بعدی از دوست خود پرسيدم : شما يقين داريد که اين کتاب را آقای علی دش تی نوشته و برای شما
فرستاده است؟ چون هيچ اشاره ای به نام ايشان در کتاب نشده است . در پاسخ گفت : بلی و شما می توانيد با خود ايشان
تماس بگيريد . وقتی از او پرسيدم : آخوندهايی که به آقای موسی صدر مراجعه کرده اند از کجا فهميده اند اين کتاب
چاپ شده است؟ گفت : کتاب در چاپخانه يک آخوند ايرانی که معمولاً کتابهای مذهبی ايران و عراق را چاپ می کند،
چاپ شده است . آنجا پاتوق آخوندهای ايرانی است . خود صاحب چاپخانه هيچ نوع مخالفتی با محتوای کتاب نداشته و
«... ندارد
ماجرا را به ايران گزارش کرديم که در عين حال م طمئن بشويم که کتاب از طرف شادروان » : معين زاده می نويسد
علی دشتی برای چاپ به بيروت فرستاده شده است . پاسخ آمد که کتاب مربوط به آقای علی دشتی است و هيچ ربطی
به دولت ايران ندارد... سفارت در اين باره دخالتی نکند.
وقتی ماجرا را برای رابط شرح دادم، با توجه به اينکه او به رابطه نزديک من و آقای موسی صدر آگاه بود، خواهش
کرد که اگر ممکن است من [هوشنگ معين زاده ] با آقای موسی صدر صحبت کنم که راه حلّی برای اين قضيه پيدا کند
تا از ضبط اين کتاب جلوگيری شود.
پذيرفتم و به ديدار آقای موسی صدر رفتم و ماجرا را برايشان شرح دادم . ايشان که در جريان امر قرار داشت گفت :
می دانی اين آخوندهای بيکاری که در بيروت ول هستند دنبال بهانه ای می گردند که سر و صدا راه بياندازند و اظهار
وجودی بکنند و اگر من در مقامی که هستم اقدامی در اين زمينه نکنم، فردا همه جا شايعه خواهند کرد که من هم در
اين کار دست داشتم . بخصوص اينکه آنها مدعی هستند اين کتاب ضد دين و پيغمبر اسلام نوشته شده است . تنها راه
چاره اين است که من برای توقيف اين کتاب دو سه روزی اين دست و آن دست کنم و در اين مدت تو به دوست خود
بگو که کتاب را از چاپخانه تحويل بگيرد و از بيروت خارج کند . تا وقتی که من از دولت لبنان درخواست توقيف
کتاب را می کنم، کتاب از اين مملکت بيرون رفته باشد.
قضيه را با دوست خود در ميان گذاشتم و او با خوشحالی و درک موقعيت آقای موسی صدر، نظر ايشان را پذيرفت و
خوشبختانه چاپخانه ... در اسرع وقت کتابها را تحويل دوست ما داد و همان روز نيز آنها ر ا به ايران حمل کردند .
کتاب در تيراز هزار نسخه چاپ شده بود بدون هيچگونه نامی از نويسنده و چاپخانه و شهر و کشوری که کتاب در
.1«... آنجا به چاپ رسيده بود
علينقی منزوی در اوايل انقلاب به دليل انتساب کتاب به وی دستگير و مدتی در زندان و شکنجه و پس از تخليه
را « بيست و سه سال » اطلاعاتی مجبور شد با اعلانهای پی در پی در روزنامه های جمهوری اسلامی انتساب کتاب
به خود تکذيب کند.
جواد وهاب زاده در قسمتی از خاطرات خود از علی دشتی می نويسد:
دستگير و زندانی کردند. از آن جمله دکتر « بيست و سه سال » پس از انقلاب افراد گوناگونی را به اتهام نوشتن کتاب »
علينقی منزوی مدتها در بند بود . در همين ايام شادروان دشتی هم دستگير شد . يکی از دلايل دستگيری ايشان نوشتن
بوده است . من نگران حال شادروان دشتی بودم و برای آنکه خبری از ايشان بگيرم « بيست و سه سال » همين کتاب
مرتباً با دوستان و آشنايان ايشان تماس می گرفتم . بالاخره متوسل به مرحوم سعيدی سيرجانی که ياری وفادار و
مصاحبی بزرگوار و دوست صميمی دشتی بود شدم . پس از مکالمات تلفنی متعدد و اصرار من، شماره تلفن
بيمارستانی را که شادروان دشتی در آن بستری بود در اختيار من گذاشتند تا با دشتی تلفنی صحبت کنم . چند بار کوتاه
با ايشان صحبت کردم . آخرين مالمه تلفنی من با ايشان به اواسط ديماه ١٣٦٠ می رسد که چند روز قبل از فوت ايشان
بود. گفتگوی ما بسيار کوتاه و صدای شادروان دشتی بسيار ضعيف و جمله ها بسيار مقطع و پراکنده بود . بارها از
ايشان پرسيدم که آيا دارويی احتياج دارند تا برای ايشان بفرستم . ايشان خواهش من را ردّ کردند و چنين دريافتم که
اصلاً ميلی به درمان خود ندارند. مکالمه ما قطع شد.
مرحوم سعيدی سيرجانی پس از فوت زنده ياد دشتی، در سفری به خارج از کشور، چند روزی مهمان من در شهر
مونيخ بودند . در اين سفر، مرحوم سعيدی سيرجانی مشروحاً از آخرين روزهای حيات زنده ياد دشتی برای من صحبت
کردند که من چند نکته از آن را بازگو می کنم.
شادروان علی دشتی، يادداشتهای شخصی هوشنگ معين زاده، پاريس . آن فرد ايرانی که برای « بيست و سه سال » 1 [ماجرای انتشار کتاب
دريافت کمک هوشنگ معين زاده به سفارت شاهنشاهی ايران مراجعه کرد، بنا بر قراين و به ويژه که علينقی منزوی به اتهام تأ ليف کتاب
در اوايل انقلاب دستگير و مدتها در زندانهای جمهوری اسلامی به سر می برد، کسی جز علينقی منزوی نمی تواند باشد . « بيست و سه سال »
هرچند که آقای هوشنگ معين زاده بنا به دلايلی از آوردن نام او خودداری کرده اند]
45
در زندان آزار و شکنجه زيادی به شادروان علی دشتی وارد می کنند و حتا در زندان بر اثر شکنجه لگن خاصره
ايشان آسيب می بيند و به همين سبب او را از زندان به بيمارستان جم انتقال می دهند . سعيدی تعريف می کرد که به
کمک آشنايان موفق شده بود در بيمارستان از زنده ياد دشتی عيادت کند . جالب توجه آنکه بارها دشتی از سعيدی
.1« تقاضای مواد سمّی (سيانکالی، سيانور) می کند تا به زندگی خود خاتمه دهد
پير سياست و ادب، علی دشتی د ر بيمارستان جم تهران، در کمال رنجوری و درد، به سبب عوارض ناشی از شکنجه
های زندان، زير برق سرنيزه پاسداران جان سپرد.
می « مرگ استاد دشتی » در اسفند ماه ١٣٦٠ در سوگ « کاوه » محمد عاصمی صاحب امتياز و سردبير ماهنامه
نويسد:
نخستين بار که او را ديدم به سال ١٣٥٢ در هتل کونيگس هوف مونيخ بود، به همراه جواد وهاب زاده دوست هم »
سرنوشتم... اينک او در برابر من بود، قامتی کشيده و لاغر، ريشی که سفيديش به سياهيش جلوه می فروخت . چشمانی
نافذ و چهره ای مهربان و بيانی گرم و آرام ... پس از ساعتی که برخاستيم، دفتر قطوری به من داد و گ فت: من تا پس
بيست و سه » فردا اينجا هستم، ممنون می شوم اگر بتوانی اين نوشته را بخوانی و برگردانی ... عنوان اين نوشته ها
بود. نه پس فردا، که فردا به ديدنش و اين بار به زيارتش رفتم و ديگر من بودم که همه حرف بودم و او همه « سال
گوش... گفتم که درباره او چه انديشه هايی داشتم و اينک با اين نوشته چگونه دگرگون شدم و گفتم معمولاً در اين سنّ
و سال بسياری از مردم آگاه و دانا نيز که روزگاری يکّه تاز ميدان جدال با اوهام و خرافات بوده اند، از گفته ها و
کرده ها اعراض می کنند و شما بر عکس به شجاعت و جسارت دوران جوانی پرده دری کرده ايد و سرمشقی شده ايد
برای همه روشنگران زمان.
گفت: من از کودکی در کربلا و در خانواده ای بسيار متعصب با خشکيها و نادانيها و فشارها بزرگ شده ام و دنيای
منجمد قشريون را با همه وجودم لمس کرده ام و می دانم که تعصب چه بلايی است و وظيفه خود می دانم که آنچه در
به هصورت مقالات مسلسل آغاز شد و در « کاوه » در « بيست و سه سال » توان دارم با اين بلا بجنگم ... چاپ کتاب
مقابل نامه های فراوان تشويق و تقدير و ستايش، چنانکه بايد، باران دشنام و تهديد بر سر من باريدن گرفت و من هر
دو را، هم ناسزا و هم سزا را، به جان پذيرفتم و چون قرار ما با دشتی پنهان نگهداشتن نام او بود تا امروز بر اين
قرار ايستاده ام ... و امروز که اين نويسنده بزرگ، محقق دانشمند، اديب پژوهشگر شجاع در شرايطی بسيار ناگوار و
در سکوتی بی نهايت اندوهبار، به ابديت پيوسته است، بر خود واجب می دانم که سيمای واقعی دشتی بزرگ را
.2«... بنمايانم
با آرايشی جديد در خارج از کشور چاپ شد . بديهی ست که مأمورين رژيم اسلامی گزارش « بيست و سه سال » کتاب
انتشار مجدد و محبوبيت کتاب را به تهران داده اند.
مصطفی طباطبايی از مزدوران جمهوری اسلامی در جلد اول کتاب خود می نويسد:
تنی چند از دوس تان تهرانی [!] و شهرستانی [!] و حتا از خارج از کشور [!] با بيتابی از من خواستند تا به اين کتاب »
از سوی مخالفان اسلام انتشار يابد ... به شرطی « بيست و سه سال » پاسخی بدهم ... ما نيز پروا نداريم که امثال کتاب
مجاز است که دولت دادگر [منظورش حکومت اسلامی است ] مراقب و بيدار مسلمين بر آن نظارت داشته باشد ... پس
از اين نظر است، نه از آن رو که چرا مخالفان قرآن سخن گفته اند و يا چيزی « بيست و سه سال » ايراد ما به کتاب
نوشته اند ... ما نگارش و نشر اين کتاب را نوعی اقدام بر ضد اسلام می شمريم ... لذا هشدار می دهيم که مسلمين در
.3« برابر اين شيوه های مخالف بايد بيش از پيش احساس مسئوليت کنند
و اصولاً هر آزادانديشی تصديق « مخالف قرآن » بود و نه « ضد اسلام » علی دشتی به تصديق دشمنان و دوستانش نه
تنها و فقط و شايد سبب دوری از خرافات و تعصبات گردد و نه چ يز « بيست و سه سال » می کند که مطالعه کتاب
می شمرد و در کمال صراحت و « نشر اين کتاب را نوعی اقدام بر ضد اسلام » ديگری. اما مصطفی طباطبايی
روشنی نويسندگان خارج از کشور را تهديد به مرگ می کند و می نويسد:
کتاب و « بيست و سه سال » مخصوصاً بايد مايه هشياری کسانی باشد که می شنويم در خارج از ايران به تقليد از »
رساله می نويسند ... اينک می شنويم که دشمنان اسلام چنين کتاب رسوا و خائنانه ای را دستمايه قرار داده اند و بر
مبنای آن در اروپا رساله ها می نگارند . چنانکه يکی از اين رسائل جاهلانه را برخی از دوستان [مأمورين رژيم ]
.4« برای من فرستاده اند... لسان سعدی در کام و ذوالفقار علی در نيام است
که نه به مقدسات دين اسلام بی احترامی کرده و نه نويسنده « بيست و سه سال » اشتهار و رواج کتاب فاخر و جليل
بزرگوار آن در پی تبليغ عقايد ضداسلامی برآمده است، باعث حيرت و خشم کسانی است که عوام الناس آنان را کاشف
شماره ٥٣ ، بهار ١٣٧٩ ، و يا به آخر همين کتاب] « ره آورد » 1 [مراجعه کنيد به فصلنامه
In Memory of Ali Dashti, Prominent Iranian Man of Letters. (J. Vahabzadeh). Rahavard, A Persian
Journal of Iranian Studies, California. Publisher and Editor: Hassan Shahbaz, No. ٥٣, Spring ٢٠٠٠
سال هجدهم، شماره اول، فروردين ١٣٦١ ، صاحب امتياز و مدير مسئول دکتر محمد عاصمی . در پايان مقاله تاريخ اسفند « کاوه » 2 [مجله
ماه ١٣٦٠ مندرج است]
[ صفحه ٨ تا ١٤ « خيانت در گزارش تاريخ » 3 [کتاب
[ صفحه ٩ و ١٠ « خيانت در گزارش تاريخ »] 4
46
اسرار جهان پيدا و ناپ يدا می دانند زيرا اينان به خوبی می دانند که اگر پرده اوهام و خرافات دريده شود، آن مفتونی و
شيفتگی که مايه حفظ قدرت آنهاست از ميان خواهد رفت.
روانشاد علی دشتی قامت متوسط، پوست گندمگون و موی کمی داشت . خطوط چهره او خوب نمايان بود . چشمهايش
ژستهای قاطع دست که به سرعت » . پر تحرک و نافذ بود بطوری که مخاطبانش به ندرت در چشمان او خيره می شدند
حرکت می کرد و جنبه نطق انقلابی به اين صحبت دوستانه می داد، شدت عصبانيت و حساسيت فوق العاده و صراحت
.1« لهجه زياد از حد دشتی را آشکار می کرد
مردی را تصور کنيد که درباره هر شاعری می نوشت، شاهکاری به وجود می آورد . اگر همه آن آثار ارجمند و
فراموش نشدنی که سالها منحنيهای روح جوانان عاشق پيشه را نوازش می داد و پيران دلشکسته را آرامشی می
را به « شمس » ، سيری در ديوان عاشقانه ترين غزليات ادب فارسی ،« قلمرو سعدی » ، « نقشی از حافظ » بخشيد، اگر
بيست و سه » کناری گذاريم، خواندنی ترين و درخشانترين، بلکه فاخرترين و ماندنی ترين اثر او همين کتاب همايونی
مانند تمامی « بيست و سه سال » . است. هر فصل و قطعه آن نمونه ای از ايجاز و روشنی و نکته سنجی است « سال
آثار او از پرگوييهای ملال انگيز دور و به همين سبب
با رغبت و شوق تمام می توان آن را بارها مطالعه کرد.
به هر روی، در پيکر لاغر و ظريف او روحی بزرگ
نهفته بود . هوشی تند و قريحه ای فياض داشت . ميهن
دوست بود . اگر بزرگترين نويسنده ايران نباشد، بدون
ترديد يکی از بزرگترين نويسندگان معاصر ايران است .
آثارش لبريز از عاطفه و کوششی است برای نشر تفاهم
و تساهل و عشق و محبت در جامعه ايرانی.
علی دشتی در اين کتاب با همتی بزرگ و بينشی ژرف
به شکافتن عادات و عقايد اعراب صدر اسلام پرداخته و
انگيزه و فلسفه بازگشت به صدر اسلام را با ارائه نمونه
هايی تاريخی از آن دوران و نيز علل قدرت ي افتن اسلام
را شرح داده « دين حنيف اسلام » و چگونگی پذيرفتن
است.
بی گمان تفکرات و انديشه های ميرزا فتحعلی
آخوندزاده، ميرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی و
ديگر انديشمندان و منتقدين قرن معاصر ايران در تأليف
تأثير داشته است. اما هيچکدام « بيست و سه سال » کتاب
از نامبردگان با اين ظرافت اديبانه و با اين روش فاضلانه و صميمانه کتاب خود را ننوشته اند.
با نثری زيبا و در عين حال با رندی و کنايه « آستين مرقّع » سعيدی سيرجانی شاهد آخرين روزهای زندگی دشتی در
خاطرات تلخ خود را چنين می نگارد:
دو سفر اجباری اخير [کنايه ای به دستگ يری و زندانی شدن علی دشتی است ] پيرمرد را خسته و فرسوده کرده بود . »
از سفر اول که باز آمد حکيمانه صبر و سکوت پيشه کرد و از جوانی که نادانسته و شايد هم شناخته و دانسته، سيلی
بر صورت استخوانيش نواخته بود شکايتی نداشت . شکوه اش از توهين نابجايی بود که به او و پسر خوانده اش روا
داشته بودند . اما سفر دوم مرد را به کلّی در هم شکسته بود . حقيقت را بخواهيد به عنوان جسد بيجانی بازش آورده
بودند که به خاکش بسپاريم . برادران مير و به تعبير خودش دو فرشته نازنين – پرستاريش کردند و به جبران
شکستگيها پرداختند . دريغا که برای شکست ر وح مرهمی نساخته اند . پيرمرد از سفر دوم شکايتها داشت که : معنی
بهشت و دوزخ را تازه فهميدم، در مسافرت دوم پی بردم که سفر اولم در باغ بهشت بوده است ... مرد از خُلق و خوی
رفقا آگاه بود و از سرنوشت خويش بيمناک . از قدرت رفيقان با خبر بود و از کينه جويی و قساوتشان هم. گفتم مرد
عاشق زندگی و زيبايی و حقيقت بود و بازی زمانه را بنگر که در هر سه مورد چه به روز و روزگارش آوردند .
مردی که به زيستن عشق می ورزيد، بر اثر دو سفر ناخواسته ساليان اخير، چنان از جان و جهان بيزار شده بود که به
انتظار مرگی ناگهانی دقيقه شماری می کر د. يک ماهی پيش از مرگش روزی که خلوتی دست داده بود – با مقدمه
چينی مفصلی در مورد آشنايی کوتاه مدت و پر کيفيتمان و اينکه اهل تعقل و منطقم پنداشته – از من خواهشی کرد که
مو بر تنم راست شد و عرق سردی پيشانيم را پوشاند . مرد از من کپسول سيانور خواسته بود . سکوتی ک ردم و قولی
دادم، بی آنکه عواقب اين تعهد را سنجيده باشم. آن هم چه عواقب جانکاهی که در طول يک ماه، ده سال پيرم کرد. اگر
در عمر خويش گرفتار جدال درونی تعقل و عاطفه شده باشيد، به عظمت رنج من آگاهيد و نيازی به بازگفتن نيست ...
از آن پس مطالبه های مکرر او بود و و عده های امروز و فردای من ... به خلاف سابق می کوشيدم کمتر به ديدنش
[ صفحه ١٦٢ « بازيگران عصر طلايی »] 1
47
بروم و هر بار انبان فريب و دروغی پيش چشمان هوشيار و دقيقه يابش خالی کنم و با وعده فردايی از چنگ
اصرارش خلاص شوم و روزی که تک و تنها کنار سنگ غسالخانه ايستاده و شاهد شستشوی پيکر نحيفش بودم، رو ح
او را ديدم که بالای پيکر بيجانش می چرخد و با همان حرکت معهود دست می گويد : نازنين من ... ديدی چطور قالَت
گذاشتم و رفتم؟ ... چه تلخ و دردناک است بازيهای مسخره سرنوشت ... سرانجام او را [در خواب ] ديدم که از
تختخوابش فرو می آيد، عينکش را از ميز کنار دستش برمی د ارد و بر چشم می گذارد... دمپاييهايش را می پوشد و به
طرف صندلی من می آيد . انگشتان ظريفش را لای موهای سرم فرو می کند و با خنده شيرين معنی داری می پرسد :
توی چه فکری بودی؟ نکند باز هم داشتی به گذشته پر افتخار ما فکر می کردی؟ می بينی چه ملت حق شناس و
.1«... فرهنگ دوستی داريم؟ می بينی چه
می داند 2. خاورشناسِ چک مادام ورا کوبيچ « بازيگران عصر طلايی » ابراهيم خواجه نوری، علی دشتی را يکی از
دشتی را به دليل سبک و عقايد نوينش در شمار نخستين نويسندگان نثر نوين ايران نام می Vera Kubickova کوا
انگ ليسی، دشتی را يک نويسنده مبرّز اجتماعی که به مردم علاقمند است می شناسد Peter Avery برد 3. پيتر ايوری
بيشتری است 5 و همه کسانی که کمی « نيازمند پژوهشی و بررسی » 4. دکتر محمد استعلامی معتقد است که آثار دشتی
دانش و انصاف داشته باشند وی را از پيشتازان قصه نويسی و ادب نسل نخستين تاريخ معاصر ايران می شناسند.
درباره دشتی چه در زمان حياتش و چه پس از مرگش ناسزا و سزا فراوان گفته اند . اما همه اين گفتگوها در ارزش
از او به « بيست و سه سال » نوشته ها، در قدر و منزلت ادبی او تأثيری ندارد و اگر تنها همين کتاب فاخر و گرانقدر
يادگار می ماند، او را می بايد به دليل تهور و شجاعتش و بيباکی و پيکارش عليه خرافات و تعصبات ستايش نمود و
بزرگش شمرد.
هنگامی که در کهولت، دلشکسته و تنها، کوله بار خود را برداشت و به دياری ناشناخته شتافت، دوستداران آثارش آگاه
نگارندة يکی از جنجاليترين و پر ارزشترين آثار قرن اخير ايران بوده و همه مبهوت « اديب ديرآشن ا » شدند که اين
دليری و شجاعت او گشتند و هاج و واج در تاريکی ترديد، در شناخت شخصيت او با شگفتی يادش کردند.
تاريخ پيوسته ورق می خورد . گاهی به روزهايی می رسيم که مبدأ حوادث و دگرگونيها می شوند » : خود او می گويد
.6« و مسير تاريخ را تغيير داده در ذهن انسان جاويد می مانند
من ويرايش اين گرامی نامه را با منّت و افتخار بر دوش گرفتم و آنچه در توانم بود انجام دادم . آيات قرآنی را تصحيح
گذاشتم . برخی لغات و اصطلاحات و اعلام را معنی و شرح کردم و Eräb و برای خاطر دلِ مشکل پسندان اِعراب
برخی از اشتباه ات چاپی را با قيد احتياط تصحيح نمودم که ميان اين علامت [ ] در متن و يا زيرنويس گنجانده شده
است.
را برای سخنرانی در جلسات « بيست و سه سال » در صفحات گذشته شرح دادم علی دشتی پيش نويس کتاب
خصوصی در خانه خودش تهيه کرده بود و نه به صورت کتاب . احتمال می رود همين پيش نويس به لبنان فرستاده
شده و بدون تصحيح کتاب پس از حروف چينی به چاپ رسيده باشد . به همين سبب اغلاط چاپی و بی نظمی در چاپ
بيروت ديده می شود . اين نکته نيز بايد توضيح داده شود که چون روش متحدی در شماره گذاری آيات قرآن وجود
ندارد به همين سبب ممکن است در قرآ نهای چاپ ايران شماره آيات متغير باشد و امکان دارد که شماره آياتی که در
آمده اند، با قرآن مورد مراجعه خواننده مطابقت نداشته باشد . پس ايرادی به کتاب به شمار « بيست و سه سال » کتاب
نمی رود، بلکه می بايد يکی دو آيه پيش و يا پس از آيه مورد نظر را خواند . شماره های يادشده در کتاب تنها می تواند
راهنمای خواننده قرار گيرد.
ترديد ندارم که در آينده بسيار نزديک، ايرانيانی پيدا خواهند شد که روش تحقيق روانشاد علی دشتی را دنبال خواهند
کرد. اين کتاب از روی نسخه حروف چينی شده در بيروت که اغلاط فراوانی داشت، دوباره و با حفظ ام انت حروف
چينی شد و هيچ تغييری در متن کتاب داده نشده و اصولاً چنين کاری مورد پسند ويراستار اين کتاب و شايسته چنين
اثری نيست. هر فصل اين کتاب می تواند بُن مايه صدها کتاب و رساله گردد.
به هر روی، کار ويرايش اين کتاب خالی از لغزش نيست و به همين سبب از صاحب نظر ان و مطلعين صميمانه می
خواهم که اشتباهات را بنمايانند و اگر ممکن بود مرا با بزرگواری مطلع فرمايند . من بر اين باورم که هيچ خدمتی
بالاتر و شامخ تر از شناساندن گوشه هايی از هويت فرهنگی ما نيست و بايد اعتراف کرد که علی دشتی با بيباکی
خدمتی عظيم انجام داده است. بهرام چوبينه - خرداد ١٣٨١ « بيست و سه سال » وجسارت، با تأليف کتاب
تأليف سعيدی سيرجانی، چاپ اول، صفحه ٣٤٧ تا ٣٥٠ ، تهران شهريور ١٣٦٣ « در آستين مرقّع »] 1
[ داور، تيمورتاش، آيرم، اميرطهماسبی، دشتی، مدرّس) از ابراهيم خواجه نوری، صفحه ١٠٦ تا ٢٠٤ ) « بازيگران عصر طلايی » 2 [کتاب
ترجمه و تأليف يعقوب آژند، صفحه ٩٣ و ٩٤ ، انتشارات اميرکبير] « ادببيات نوين ايران » 3 [کتاب
[ ١٣٤ و ١٤١ ، 4 [همان کتاب صفحه ١٣٣
[ تأليف دکتر محمد استعلامی، صفحه ١٢٧ « بررسی ادبيات امروز ايران » 5 [کتاب
اثر علی دشتی] « بيست و سه سال » 6 [کتاب