عاشقان را شورشی در دل نمی بینم چرا
هستی از کف داده ای عاقل نمی بینم چرا
عالمی ویران شدست از سیل و اینجا خلق را
یک نفس غافل ز آب و گِل نمی بینم چرا
محمل لیلی روان گشته ست و مجنونها ز پی
لیک لیلایی در آن محمل نمی بینم چرا
عاقل و دیوانه در هر کوی و برزن هست ، لیک
یک نفر دیوانه ی عاقل نمی بینم چرا
No comments:
Post a Comment