Sunday, 21 August 2011

شب افسونگر

دوست دارم شب که با غم سر کنم
دفتری از اشک چشمان تر کنم
نام آن دفتر کنم دیوان عشق
عشق را عنوان آن دفتر کنم

سالها پرسیدم از خود کیستم
آتشم؟شورم؟شرارم؟چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او بجز من من بجز او نیستم


گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم
منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم
ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم
تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم


بزن مطرب که امشب دلبرم مستانه میرقصد ،
شب افسونگرم لب بر لب پیمانه میرقصد ،
بده ساقی شرابی آتشین مست و خرابم کن ،
که امشب دلبرم در مجلس بیگانه میرقصد


No comments:

Post a Comment